درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • ادیسون
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جالب و آدرس mohsenk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 104
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 120
بازدید ماه : 120
بازدید کل : 2477
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



جالب




فهرست

عنوان                                    صفحه

پيش گفتار

3

مقدمه

4

زندگي و سرگذشت شاعر

5

نظر اخوان راجع به شعر

6

جهان‌بيني اخوان

7

آثار اخوان

8

سبك اخوان

8

غزل

9

درون‌مايه‌ي شعر اخوان

10

زبان و بيان اخوان

10

نظر اخوان در رابطه با وزن و قافيه

11

شعر كلاسيك از ديد اخوان

13

اخوان به عنوان بزرگ‌ترين و آخرين شاعر كلاسيك ايران

14

شعر اخوان پلي ميان شعر كهن و شعر نو

14

نقش قراردادها و سنت‌هاي اجتماعي

15

عوامل مؤثر در تغيير محتواي شعر اجتماعي

15

اجمالي دربارة شاعري م.اميد

16

نقش عشق در شعر اخوان

17

اخوان و انقلاب

18

شهيد

18

اخوان و جنگ

19

انگيزه‌ي سرودن در فنون و ارزيابي آن

21

زمستان

22

زمستان (م.اميد)

24

نظر بزرگان ادب معاصر راجع به اخوان

28

اشعاري برگزيده از اخوان

33

نكاتي چند در مورد (م.اميد)

38

كتابنامه

39

 


پيش گفتار

طبق علاقه‌اي كه به تاريخ ادبيات داشتم، تحقيقي را شروع كردم. موضوع مورد بررسي و مطالعه، شاعر معاصر «مهدي اخوان ثالث» بود.

در اينجا لازم مي‌بينم از آقاي «زاور» كه زمينه‌ي اين مطالعه را فراهم نمودند، تشكر و قدرداني كنم.


مقدمه

موضوع مورد تحقي «مهدي اخوان ثالث» (م.اميد) بود. شاعري كه در عنفوان جواني يكي از برجستگان ادب فارسي بود. او شاعري نوپرداز بود. ولي به قول خودش «سوار بر مركب شهر كهن» بود. سبك او سبك خراساني بود. نسبت به شعر كلاسيك اهميّت ويژه‌اي قائل بود.

آثاري به نظم و نثر از اين شاعر به جا مانده است. مثل «زمستان، آخر شاهنامه، از اين اوستا ...» و آثاري به نثر مثل كتاب قدمايي قوالب ديگر و ...» اين شاعر بزرگ معاصر در شهريور 1369 دار فاني را وداع گفت.


زندگي و سرگذشت شاعر

در سال (1306) يا (1307) در توس متولّد شد. پدرش عطار طبيب و مادرش هم خانه‌دار بود. در بدو تولد يك چشمش باز شده بود و چشم ديگرش را بعد از مدّتها به دنيا گشود.

در سال (1326) به تهران آمد و در ورامين آموزگار شد. بعد از (28 مرداد 1332) و آزادي از زندان كودتاگران در مطبوعات تهران به نويسندگي اشتغال داشت و از آن پس به اداره‌ي راديو ايران رفت و در آنجا به نوشتن برنامه‌هاي ادبي و هنري پرداخت.

آخرين كارهاي اداري و نويسندگي در تلويزيون ايران بود، چه در تهران و چه در خوزستان. در آخرين سال عمرش سفري چندماهه به كشورهاي اروپايي داشت. و در بازگشت پس از زماني كوتاه زندگي را بدرود گفت. و در توس در جوار آرامگاه حكيم ابوالقاسم فردوسي، سرايندة «شاهنامه» او را به خاك سپردند.

اخوان در قسمتي از زندگي‌نامة خود چنين مي‌گويد: «تحصيلاتم در مشهد بود. بعد از اينكه صنعتي آموختم پدرم گفت: كه حالا ديگر خودت بايد بروي و نانت را در بياوري. ما هم به تهران رفتيم. دوستان و همكاران ما بعضي‌ها رفتند افسر پليس شدند. بعضي‌ها هم به شركت نفت رفتند. ولي من رفتم و معلّم شدم. يك مدرسه‌اي در كريم‌آباد ورامين بود كه ما آنجا درس مي‌داديم. در آنجا معلّم ادبيّات بودم .....»

روحش شاد و نامش جاودانه باد!


نظر اخوان راجع به شعر

او مي‌گويد: «شعر محصول بي‌تابي، آدم است. در لحظاتي كه «شعور نبوت» بر او پرتو انداخته، حاصل بي‌تابي در لحظاتي كه آدم در هاله‌اي از «شعور نبوت» قرار گرفته است» در مورد شعر امروز مي‌گويد: «و عمومي‌ترين شاخصه‌ي كلي شعر امروز فارسي وضع آشفته و پريشان و درهمي است كه دارد. شايد هيچ دوره‌اي از ادوار گذشته را تاريخ ادبيات ما به ياد نداشته باشد كه در آن وضع شعر اين‌طور پريشان و چندگونگي و دنياي آشفته‌اي را نشان بدهد. حتي در دوره‌اي كه معروف به «بينابين» كه شعر ما از سبكي به سبك ديگر تحوّل پيدا مي‌كرد. و طبعاً آشفتگي پيدا مي‌شد. حتي در اين دوره‌ها نيز پراكندگي و هزارشاخه و هزار شعله بودن شعر، تا اين حد نبود. چون در دوره‌هاي گذشته «تحوّل» بود. و آرام و با تأنّي صورت مي‌گرفت. و در دو سه نسل كه مي‌گذشت وضع شعر از حالي به حال ديگر مي‌گذشت و به اصطلاح «تحول» شكل مي‌گرفت. و تحقق مي‌يافت. و مي‌دانيم كه اين تحولات چندان با عمق و اصل ريشه كاري نداشت. مثلاً سبك خراساني درطي دو، سه نسل كم كم به سبك عراقي تحوّل مي‌يافت.

امّا امروز نه تنها دوره‌ي تحوّل بلكه عصر «انقلاب شعري» را مي‌گذرانيم. انقلابي به تمام معني كلمه. و به هر حال اين تغييرات انقلابي، تغييراتي است در تمام جهت كيفي و كمي. و با اعماق و اصول و ريشه‌هاي عناصر متشكله‌ي «شعر» سر و كار دارد. و از اين روست كه اين آشفتگي و پريشاني به جاي طبيعي و لازم است.

از اين شاخصه‌ي اصلي و كلي كه بگذريم شعر امروز ما عرصه‌ي ارائه‌ي پيشنهادي گوناگون و آزمايش‌هاي مختلف است. اين دوّمين وجه مشخص كننده‌ي شعر زمان ماست. هر گرايشي به جانبي، و هر به اصطلاح و انحرافي، مشكل و شمايل و لحن و هنجار تازه‌اي كه در شعر امروز پيدا مي‌شود به مثابه‌ي يك پيشنهاد و يك تجربه و آزمايش است به همين دليل است كه وجوه گوناگون و اوضاع و احوال مختلف از افراطي گرفته تا تفريطي يا ميانه روي و تعادل و چه وجها، در بازار شعر پيدا مي‌شود.

مخصوصاً كه بسياري آدم‌هاي خام و ناياب و هيچ‌كاره هم اوضاع را شلوغ‌تر و آب را گل‌آلودتر مي‌كنند. و از اين جهت آشفتگي را بيش و بيشتر مي‌سازند. با اين همه خط سپر اصلي شعر زنده و پيشرو فارسي كم كم دارد به وضوح مشخص مي‌شود. آنچه سليم و نجيب و هماهنگ يافتن اصل زندگي است مي‌ماند. و سر و صداهاي زايد و شلوغي‌ها و گل‌آلودگي‌ها مي‌خوابد. و به مرور زلالي و صف و پاكي آشكار خواهد شد. دير نشده است.

 

 

 

 

 

 

جهان‌بيني اخوان

مهدي اخوان ثالث را چاووشي خوان قوافل حسرت و خشم و نفرين و نفرت راوي قصه‌هاي از ياد رفته و آرزوهاي بر باد رفته شاعري كه دشمن فريب و وقاحت و تاريكي و دروغ و بدي و انساني كه دوست نجيب و نجابت و روشني و راستي است. دو اصل متقابل و متضاد كه همچون سكّه‌اي سبك بر امواج جوهر روشن «گريه، اندوه، نوميدي، برباد رفتگي و شكست» در شعر او مدام پيدا و پنهان مي‌شود و برق مي‌زند.

امّا آيا اين جوهر روشن موّاج را تنها پس از مقطع تاريخي مرداد سي و دو يا از اين بيشتر نيز در شعر او مي‌توان ديد؟

اين درست كه مقطع تاريخي مرداد سال 1332 بر فضا و جوهر فكري همة دست‌اندركاران سالهاي سي اثر گذاشته است. امّا ميزان تأثير بر شعر هيچ يك از شاعران آن زمان به اندازه‌ي شعر اخوان مستقيم نيست.

نه «احمد شاملو» كه تدريجاً به جهان انسان و انسان جهان و وهني كه بر او مي‌رود متوجه شد. و نه نصرت رحماني كه اگر هم از چنين مقطعي نمي‌گذشت چه بسا همچنان در خويشتن خويش فرو مي‌افتاد.

امّا اميد، از همان ابتداي زندگي شاعري خود، بي‌توجّه آنچناني به مردم، با ذهنيّتي يأس‌آلود و نوميدوار درگير بود. و اين را مي‌توان در آثار «ارغنون» ديد. و اين نشان فرديّت اوست. اصلي كه در سده‌ي پيشينيان نيز مي‌توان يافت.

فرديت فردوسي، منوچهري، ناصرخسرو، خيام، نظامي و خاقاني و مولوي و حافظ ..... مهدي اخوان ثالث نيز يكي از همين شاعران منفرد تاريخ شعر ماست. با فرديتي نوميدوار جهان را سياه نمي‌بيند. اما تاريخ سياهكار را مي‌شناسد. «بدبين» به معناي فلسفي كلمه نيز نيست.

در بحر آن جوش و خروش مبارزات مردمي و اميد به فردا و فرداهاست، كه تدريجاً آثار يأس و نوميدي و طنز و گريه و شكست و برباد رفتگي در شعر او پيدا است.

 

آثار اخوان

اولين كتاب او ارغنون بود. البته بعدها اين كتاب مختص شد به شعرهاي قدمائي مثل (غزل، مثنوي و دوبيتي) و تحت تأثير شاعران خاصّي هم بوده. كتابهايي كه بعداً نوشت (زمستان، آخر شاهنامه، از اين اوستا، پاييز در زندان، زندگي مي‌گويد، دوزخ اما سرد) بعد هم كتابهاي نثر بود كه منتشر شد. «كتاب قدمائي قوالب ديگر» كتابي به نام «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم».

و كتابهاي نثر و بدعتها و بدايع نيما يوشيخ، عطا و لقاي نيما. مجموعه مقالات و قصّه‌هاي، قصّة «درخت پير و جنگل» و «مرد جن‌زده» و روزنامه‌هايي كه اخوان در آن كار مي‌كرد، اطلاعات، كيهان، جهان، آژنگ و .....

 

 

سبك اخوان

«مهدي اخوان ثالث» كار خود را در آغاز اين دوره با شعر به «سبك خراساني» آغاز كرده بود. با آن كه زادة خراسان و دل‌بستة ميراث ادب كهن فارسي بود، خيلي زود راه نيما را پيدا كرد و به عنوان يكي از وفادارترين ياران وي با نشر مجموعه‌ي «زمستان» در سال (1335) نشان داد، كه به شكل تازه‌ي شعر حماسي و اجتماعي دست يافته است. و در مجموعه‌ي «آخر شاهنامه» روح شعر و شاعري خود را در واپسين سالهاي حيات نشان داده. صلابت و سنگيني شعر خراساني، زبان ادبي و در مجموع تمثيل سرشار او از اشاره‌ها و سنّت‌هاي حماسي و اساطيري كهن و علاقه‌ي ويژه اخوان به زبان حماسي و فكر فردوسي، سبك شاعري وي را متمايز مي‌سازد.

اخوان علاوه بر شعر از همين دوره مهارت خود را در نقّادي با نوعي ديد اجتماعي و سياسي نشان داد. و از نخستين كساني است كه به خوبي به تجزيه و تحليل شعر نو نيمايي، به‌ويژه از جهت وزن و قالب پرداخت. و بعدها آثاري چند در اين زمينه پديد آورد.

شعر «زمستان» اخوان بي‌شك زبان حال مردم اين دوره و در زمره‌ي زيباترين و شاخص‌ترين اشعار نو نيمايي است كه رمزگرايي ناشي از عصر حاكميت سماواك را به خوبي نشان مي‌دهد.

 

 

غزل

اخوان مي‌گويد: «من گمان مي‌كنم غزل من همان قدر به شما مربوط است كه شكايت من از روزگار و فرزندان روزگار. غزل من همان قدر به شما مربوط است كه تأ؟سف من و مرثيه خواندنم بر درخت‌ها و آشيانه‌هايي كه يك طوفان بي‌رحم تابستان لت و پارشان كرده است.

تقسيمات شعري او       خوب

               متوسط

               بد

               دوري و نزديك بودن


درون مايه‌ي شعر اخوان؛

مايه‌ي شعري او همان جوهر اندوه، گريه، نوميدي، بربادرفتگي و شكست شعر اوست. همان كه از آغاز تا پايان عمر، در كالبد شعرهايش از جريان باز نايستاد. و خاصه از (28) مرداد برق مدام امواج شعر او شد.

او بازماندة قمار بزرگ كه (گذشته از شعرهاي كلاسيك) همه‌ي سرمايه‌ي پاكبازي او جز سكّه‌اي دورو و دورنگ نيست. سكّه‌اي كه هجوم بر فريب و دغلبازي و دروغ، روي سياه آن و دفاع از پاكي و درستكاري و راستي روي سپيد آن است. و بر سينه‌ي آفريدگار او امثال (زمستان، مرداب، از تهي سرشار، آخر شاهنامه، قاصدك، شكار، آن‌گاه پس از تندر، قصّه‌ي شهر سنگستان) برق مي‌زند، و نور مي‌پراكند. شاعري كه همه‌ي آرمان و آرزويش حركت جامعه به سوي تعالي و بازگشت به خانه‌ي «نيما» است.

زبان و بيان اخوان؛

زبان در دنياي شعري كه نيما به او نشان داد. او را شاعري نوپرداز و صاحب سبك كرد، كه از معدود چهره‌هاي درخشان شعر امروز ماست.

شيوه‌ي شعر اخوان در ارغنون، خراساني نيست. و آن هم به سه دليل. نخست ـ از آن نظر كه اين كتاب حاصل ايّام نوجواني اوست. زماني كه هنوز به زبان تسلّط كامل نيافته است.

دوم ـ از آن لحاظ كه در «ارغنون» به انواع شعر از قصيده و مثنوي و غزل و قطعه و رباعي و تركيب بند و مستمزار توجه دارد.

سوم ـ از نظر تعداد لغات عربي كه از حدّ معمول درمي‌گذرد و تنها نگاه به قصيدة (خطبه ارديبهشت) كه به اقتضاي قصيده پر از قواني عربي منوچهري است بر صحّت اين مدّعا گوا است.

امّا اخوان با انصراف از قوانب شعر كلاسيك و اقبال به شعر نيما با تسلّط تدريجي به كلمه و كلام و آشنايي با زبان و فضاي شعر نيما و توجّه روزافزون به زبان پاك پارسي، در نيمه‌هاي «زمستان» كه سه ضلع آن، زبان خراساني يا كلاسيك و زبان رايج يا امروز و زبان نيماست به نمايش مي‌گذارد.

ضلع اول ـ زبان خراساني   

من امشب آمدستم وام بگزارم

يكي بنگر درختان با پريزادان مست خفته مي‌مانند

ضلع دوم ـ زبان معمول كه گاه عيناً زبان متداول امروز ماست.

چه خوب آمد به يادم، گريه هم كاري است

آب‌ها از آسيا افتاده است

با فروغي غالباً افسرده و كم رنگ

ضلع سوم ـ زبان نيما

دَوَد بر چهره‌ي او گاه لبخندي

زان دگر سو شعله برخيزد به گردش دور

مي‌گشايد خوابگاه گفتران را در

نظر اخوان در رابطه با وزن و قافيه

اخوان بيان مي‌دارد: «شم زيباشناسي من و چيزي كه در من قوه‌ي شاعره ناميده مي‌شود، كلامي را كه وزن نداشته باشد، شعر كامل نمي‌داند. من انكار حالت شعري در بعضي از آثار شعري كه منشور است نمي‌كنم. گفته مي‌شود اين آثار به اصطلاح «شعريت» دارند، همين. همچنان كه از شعري كه مثلاً در يك نمايشنامه يا قصه و رمان هست حرف به ميان مي‌آيد. در اينها شعر به معناي خاص، خالي از وزن نيست.

وزن به نظر من براي شعر موهبتي است. موهبت توانگي وتري و روانگي حالت تغني و سرايش، يعني حالتي كه «سپهر و آفرينش» در انسان به وديعه گذاشته، حالت موزوني و هماهنگي در همه چيز. اين است مبناي وزن. يعني وزن چيزي از خارج تحميل شده به شعر نيست. هم زاد و پيكره‌ي روحاني و جسماني شعر است. شكل بروز و كالبد معنوي شعر است. وزن، حد فاصل شعر خاص است از شعر به معني عام.

اما قافيه نه ملازمت ذاتي با شعر ندارد بلكه نوعي پيرايه، نوعي مرزبندي و جدول و قالب‌بندي است. مقصود آن نوع قافيه كه وفور و نابجا آمدنش شعر پيشينيان را از حالت طبيعي و سادگي شعر دور كرده است. بلكه قافيه به اسلوب جديد مقصود است. كه حس دادگري و علايق عدالت‌خواهي و پسند همنوايي و هماهنگي ما را سيراب و ارضا مي‌كند.

قافيه به منزله‌ي آرايش و زنجيره‌ي زرين تد

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:زندگی نامه ی مهدی اخوان ثالث, :: 14:43 ::  نويسنده : MOHSEN