درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • ادیسون
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جالب و آدرس mohsenk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 75
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 91
بازدید ماه : 91
بازدید کل : 2448
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



جالب




توماس الوا اديسون

توماس الوا اديسون در اولين ساعات بامداد يازدهم فوريه سال 1847 در شهر كوچك و پرجمعيت ميلان واقع در ايالت اوهايو پا به جهان نهاد. خانة كوچك و قرمز رنگ پدرش روي تپه اي نزديك رودخانه هورن قرار داشت كه از درياچه‌ اري نيز چندان دور نبود. زمين پوشيده از برفي انبوه بود. تاريكي زمستان را نور ضعيف شمع و چرتغهاي نفتي تا حدودي روشن مي‌كرد. اما كودكي كه آن روز بدنيا آمد كسي بود كه بعدها با اختراع چراغ برق سراسر نقاط جهان را روشن نمود.

ساموئل اديسون با نگراني پشت در بسته اطاق همسرش قدم مي‌زد. همسر او نانسي از درگاه خداوند خواسته بود تا اين كودك را به وي عطا نمايد. زيرا از شش فرزندي كه داشت سه تاي آخري را در زمستانهاي سخت و طولاني از دست داده بود. دختر اولش ماريون بزودي ازدواج مي‌كرد. پيت اديسون تقريباً 15 ساله و هاريت آن كه او را تاني صدا مي‌زدند 13 ساله بود. توليد يك نوزاد مي‌توانست همه آنها را شادمان سازد.

نانسي اليوت اديسون عاشق بچه‌ها بود، همه جا بچه‌ها. او زني قوي و نيرومند با اندامي كوچك بود. خانواده‌اش از اسكاتلند به آمريكا آمده بودند و او قبل از اينكه با ساموئل اديسون، اهل اونتاريو كانادا ازدواج كند، معلم بود. وي در زمان ازدواج 18 سال داشت.

هنگاميكه ال اديسون كار فروشندگي در قطار را آغاز كرد، پسربچه‌اي با جثه متوسط بود، چشماين آبي درشت و موهاي قهوه‌اي رنگ و معمولا نامرتب داشت. چشماني آبي درشت و موهاي قهوه‌اي رنگ و معولا نامرتب داشت. لباسهايش نو يا مرتب نبودند و به نظر مي‌رسيد كه به ظاهرش اهميتي نمي‌دهد. يك دست لباس بسيار ارزان‌قيمت داشت و آنقدر آن را مي پوشيد تا پاره شود. هرگز پيش از پاره شدن لباسش لباس ديگري نمي‌خريد. مادرش او را مجبور مي‌كرد تا دست و صورتش را بشويد و پيراهن تميز بتن كند. اما به نظر نمي‌رسيد كه كسي بتواند او را وادار به واكس زدن كفشهايش بنمايد.

در آوريل سال 1862، ال در محوطه ايستگاه راه آهن ديترويت، مشاهده نمود گرون زيادي جلو تابلوئي كه اخبار مربوط به جنگ روي آن نوشته شده بود جمع شده‌اند. ال نيز به خواندن اين اخبار كه حاكي از كشته شدن عده زيادي از مردم در جنگ شيلوه بود، پرداخت.

هنگاميكه ال از جلو يك كليسا مي‌گذشت همه مردم از آنجا خارج شدند تا از ال روزنامه بخرند. هر يك پول بيشتري را نسبت به سايرين پيشنهاد مي‌كرد. بعضي‌ها يك دلار براي هر روزنامه مي‌پرداختند. به نظر نمي‌رسيد براي مردم چيزي مهمتر از خواندن اسامي افرادي كه در جنگ شيلوه كشته يا زخمي شده بودند باشد.

در پانزده سالگي، حادثه‌اي براي توماس اديسون روي داد كه باعث بوجود آمدن تغييراتي در زندگي وي شد. يك صبح بسيار گرم ماه اوت 1862 او در ايستگاه راه‌آهن مانت كلمنز ايستاده بود. در مقابل وي ترني كه مسافر و كالا حمل مي‌كرد در حال گرفتن آب و جابجا نمودن واگنها بود. در اين هنگام ال متوجه شد كه يك واگن بزرگ و سنگين شروع به حركت نمود. هيچكس در داخل واگن نبود كه آنرا هدايت كند و واگن هرلحظه سريعتر و سريعتر به ايستگاه نزديك مي‌شد.

ناگهان ال كودكي را ديد كه در اطراف خط آهن بازي مي‌كرد. اين پسر كوچك، فرزند مكنزي مدير راه‌آهن در ايستگاه مانت كلمنز بود و ترن بدون كنترل با سرعت هرچه تمامتر به كودك نزديك مي‌شد.

ال روزنامه‌هايش را به سوئي انداخت و با تمام نيرو به سمت كودك دويد. تنها چند لحظه مانده بود كه قطار به كودك برخورد نمايد كه ال او را گرفته و از سر راه ترن دور نمود.

ال پسرك را كه از ناراحتي مي‌لرزيد به سوي پدرش برد. مكنزي بخاطر اتفاقي كه نزديك بود براي پسرش رخ دهد چنان مشوش شده بود كه تقريباً نمي‌توانست حرف زند. سپس ضمن آرام كردن گريه پسرك سعي كرد از ال تشكر نمايد.

يكي از خوش‌ترين دوران زندگي اديسون زماني بود كه او در بوستون اقامت داشت. او و ميلتون آدامز با هم در يك خانه زندگي مي‌كردند و غذايشان را نيز اكثرا با هم در محلي واقع در يك مايلي منزلشان صرف مي‌كردند. آقاي ميليكن، رئيس اداره تلگراف شهر بوستون به تام علاقه داشت و به نظر مي‌رسيد كه مي‌داند تام يك فرد عادي نيست به همين علت كمتر از ديگران از شوخي‌ها‌ي اديسون ناراحت مي‌شد.

يكي از اين شوخي‌ها وصل كردن سيم برق به ظرفي بود كه ارفاد از آن آب مي‌نوشيدند. هركس ظرف را بلند مي‌كرد تا از آن آب بنوشد، بجاي آب جريان برق به وي وصل مي‌شد. اما با وجود اين تام بر سر كارش باقي ماند.

بوستون محل خوبي بريا زندگي كردن بود. همه مي‌توانستند از كتابهاي كتابخانه عمومي شهر استفاده نمايند و ناحيه شمالي شهر با ساختمانهاي شگفت‌انگيز و خيابانهاي پيچ در پيچش براي پسرك اهل ميشيگان جالب و ديدني بود. او و ميلتون در خيابانهاي شهر قديمي بوستون قدم مي‌زدند و به مغازه‌هائي كه كتابهاي مستعمل و و بسياري چيزهاي ديگر مي‌فروختند، نگاه مي‌كردند. يك روز تام كتابي خريدبه قلم مايكل فاراده دانشمند انگليسي كه آزمايشاتي در مورد الكتريسيته انجام داده بود. كتابهائي از اين قبيل، دنيائي كاملاً تازه را در مقابل ديدگان تام به نمايش درمي‌آورد. به نظر تام، فاراده يكي از بزرگترين مردان دنيا بود. وي مانند تان پسري تهيدست بود و نيز مانند او هرگز به مدرسه نرفته بود. فاراده دستگاههاي مهم بسياري .را اختراع نموده بود. مهمتر از همه دستگاه «دينام» بود كه بوسيله حركت خود برق توليد مي‌نمود.

فاراده اختراعات خود را بخاطر بدست‌ آوردن پول يا شهرت بوجود نياورده بود. او عاشق حقيقت بود. مطالعه و درك نوشته‌هايش به آساني امكان‌پذير بود زيرا وي قادر بود نظريات و اختراعات خود را بدون استفاده از ارقام مشكل و به نحوه‌ي ساده بيان نمايد.

اديسون در ساعت سه بعد از نيمه‌شب كتابهاي تازه‌اش را به خانه مي‌آورد و شروع به مطالعه مي‌نمود. هنگاميكه ميلت آدامز از خواب برمي‌خواست، تام هنوز در حال خواندن بود. تام به آدامز مي‌گفت: «آدامز، در حال حاضر 21 سال از عمر من گذشته است و من بايستي كارهاي بسياري را انجام دهم. زمان بسرعت مي‌گذرد، پس من بايد خيلي سريع كار كنم.» و در آن لحظه تام بسرعت به طرف محلي كه در آنجا غذا مي‌خوردند مي‌دويد.

در روز اول ژوئن سال 1869 تام اديسون اولين امتياز ثبت اختراع خود را از اداره ثبت اختراعات ايالات متحده دريافت نمود. اين امتيار مربوط به ماشين شمارش آراء مي‌شد كه براي ساخت آن، بعضي از خواص دستگاه تلگراف مورد استفاده قرار گرفته بود. تام تصور مي‌كرد كه ساخت اين دستگاه براي او موفقيت بزرگ و سريعي به همراه خواهد داشت. ليكن هيچ كس خواستار اين ماشين نبود و درنتيجه اين تلاش وي ناموفق ماند.

اين تجربه باعث شد كه تام تنها دست به اختراع وسائلي بزند كه مورد نياز مردم باشد. بعدها او گفت كه وي هرگز به ساختن وسيله‌اي نمي‌پرداخت مگر آنكه قبلاً مطمئن مي‌شد كه مردم به آن احتياج دارند. اگرچه اين اختراع اديسون به فروش نرسيد اما باعث به شهرت رسيدن او شد. پس از آن مردم بوستون او را يك مخترع واقعي مي‌دانستند.

يكي از مدارس بوستون از تام دعوت كرد تا براي دانش‌آموزانش در باره تلگراف سخنراني نمايد. اما در روز موعود تام فراموش كرده و در قسمت فوقاني خانه‌اش مشغول كاركردن با يك سيم تلگراف بود. در اين هنگام ميلت دوان‌دوان بسوي او آمده و به وي يادآوري نمود كه بايستي براي سخنراني به مدرسه برود.

اديسون دستگاهي را طراحي نمود، متشكل از يك استوانه كه دور تا دور آن خطوطي كنده شده بود. در هر يك از دو طرف اين استوانه، يك محفظه كوچك فلزي بود كه حاقه نازكي در داخل آن قرار داشت و در وسط هر يك از اين حلقه ها يك سوزن فلزي تعبيه شده بود. محفظه‌هاي فلزي طوري ساخته مي‌شد كه با حركت و يا ثابت ماندن آنها سوزنها با استوانه تماس پيدا نموده و يا از آن جدا مي‌شدند. استوانه نيز ميتوانست حول محور خود به چرخش درآيد.

اديسون طرح اين ماشين را به يكي از كارگرانش بنام جان كروسي داد و از او خواست تا چنين دستگاهي را بسازد. كروسي در مورد كار اين دستگاه از اديسون سؤال كرد. اديسون پاسخ داد: «اين دستگاهي است كه حرف مي‌زند درست مثل تو و من.» او گفت كه مي‌توان ماشيني ساخت كه صداي انسان را ضبط كند و پس از آن دوباره اين صدا را ايجاد نمايد. نام اين ماشين گرامافون بود. او بريا كروسي توضيح داد كه پس از آنكه اين ماشين ساخته شد، روس استوانه را با ورقه نازكي از يك فلز نرم ماند حلبي خواهد پوشاند. پس از آن در حاليكه استوانه در حال چرخش است، او در يكي از محفظه‌هاي فلزي صحبت خواهد كرد. حلقه فلزي بوسيله ارتشاعات صواي وي به لرزش درآمده و سوزن را به بالا و پائين حركت مي‌دهد و بالاخره حركت سوزن باعث بوجود آمدن خطوطي برروي حلبي مي‌گردد.

سپس سوزن دوم را روي خطي كه سوزن اول بوجود آمده است، قرار مي‌دهد. با چرخش استوانه، سوزن دوم روي خطوط به حركت درمي‌آيد و به همان شكل به بالا و پائين حركت مي‌كند. اين حركت باعث لرزش حلقه شده و صدائي كه سوزن اول را به حركت درآورده بود مجددا ايجاد مي‌گردد.

اديسون مانند ديگر مردم به اهميت اختراع جديدش واقف بود. ليكن او آن را تنها براي سرگرمي مورد استفاده قرار مي‌داد. در اين هنگام اديسون پدر يك دختربچه چهارساله بود كه ماريون استل اديسون نام داشت و پدرش او را «دات» صدا مي‌زد. اين كلمه در زبان تاگراف به معني صداي كوتاه است. اديسون مي‌خواست صداي گريه يك كودك را ضبط نمايد و تا آنجا كه به فكرش مي‌رسيد تلاش نمودذ تا او را بگرياند. ليكن او كودك شادي بود و در گرامافون گريه نمي‌كرد. پدر مخترعش روشهاي بسياري را آزمايش نمود. او كودك را تكان داد، سعي كرد او را بترساند، موي او را كشيد. اما كودك گربه نكرد. بالاخره پاي او را گرفت و مي‌خواست آن را به دندان بگيرد كه همسرش وارد اطاق شد.

مري فرياد زد: «توماس اويسون! چكار مي‌كني؟» در آن وقت بود كه او متوجه شد چه رفتار ناخوشايندي با دختر كوچكش داشته است.

چند هفته بعد مري اديسون كودك را به آزمايشگاه آورد تا پدرش را ببيند. صداي ماشينها باعث وحشت كودك شد و او را به گريه انداخت. اديسون فرياد زد: «ماشين‌ها را خاموش و گرامافون را روشن كنيد.» و بدين ترتيب او بالاخره توانست به مقصود خود كه ضبط نمودن گريه يك كودك بود دست يابد.

اديسون در تاريخ 19 فوريه 1878 حق امتياز گرامافون را بدست آورد. دفاتر اداره ثبت امتياز نشان مي‌داد كه تا آن زمان هنوز هيچكس در مورد ضبط صداي انسان تلاشي بعمل نياورده بود. ميليونها دلار پل و سالها وقت جهت تكميل گرامافون صرف شد. اديسون به اين نتيجه رسيد كه فلز، ماده مناسبي براي ضبط صدا نمي‌باشد. بنابراين بجاي استفاده از فلز نازك، سطح استوانه را با نوعي چربي حيواني بنام «استرين» پوشاند.

دستگاه گرامافون بقدري مورد توجه مردم سراسر جهان قرار گرفت كه آنها دسته دسته براي ديدن تام و اختراعاتش به پارك منلو مي‌آمدند و اين امر تا حدي از نيريو كار او مي‌كاست. اكنون ديگر او مشهور شده بود و نامه‌هاي بسياري دريافت مي‌كرد كه طي آنها از وي درخواست مي‌شد به نقاط گوناگوني رفته و كارهائي انجام دهد. هنگاميكه پرفسور جرج باركر نامه‌اي به او نوشت و از او خواست تا به كوهستان راكي واقع در غرب ايالات متحده برود، تام اين دعوت را پذيرفت. آنها مي‌خواستند به ديدن يك كسوف كلي كه قرار بود در جولاي 1978 روي دهد، بروند.

اشخاصي كه قرار بود تام همراه آنها به مسافرت برود، دانشمنداني از سه دانشگاه پنسيلوانيا، پرينستون و كلمبيا بودند كه آگاهي و علاقه بخصوصي در مورد آسمان و ستارگان داشتند. اديسون دستگاهي را اختراع كرده بود كه مي‌توانست تغييرات بسيار كوچك در حرارت و برودت اشياء را محاسبه نمايد. او در نظر داشت اين دستگاه را به كوهستان ببرد تا در آنجا آن را مورد آزمايش قرار دهد. در روز وقوع كسوف، يعني 29 جولاي، اديسون دستگاه خود را به مزرعه‌اي در دامنه كوهستان برد و آنرا نزديك مرغداني قرار داد. هنگاميكه كسوف بوقوع پيوست و هوا تاريك شد، جوجه ها براي خوابيدن به اتنه خود آمدند و درنتيجه مهمانان ناخوانده كوچكي در اطراف اديسون جمع شدند. سپس طوفاني برخاست و هر تكه از مرغداني به گوشه‌اس پرتاب شد. اديسون دستهايش را بدور يك تلسكوپ بزرگ و سنگين حلقه كرد تا از پرت شدن به اطراف درامان بماند و ضمنا سعي مي‌كرد دستگاههاي ديگر خود را نيز حفظ نمايد. در تمام اين مدت جوجه‌ها ديوانه‌وار به اين طرف و آن طرف مي‌ديودند و سر و صداي عجيبي براه انداخته بودند. اما با تمام اين احوال، خوشبختانه دستگاه گرماسنج اديسون بخوبي كار كرد.

اديسون مي‌خواست منابع نور بهتري براي استفاده مردم بوجود آورد. وسيله‌اي كه نور آن مانند كمان نور بيش از حد قوي نباشد، بلكه نوري مناسب و خوشايند مانند چراغ گاز داشته و در ضمن هيچيك از مشكلات آنرا نيز به همراه داشته باشد. او عقيده داشت، روزي سيستم هاي روشنائي برقي در بسياري از نقاط جهان مورد استفاده قرار خواهند گرفت و مردن سراسر دنيا مي‌توانند از نور آن بهره‌مند شوند.

آزمايشات والاس از نظر اديسون جالب بود، ليكن وي معتقد بود كه والاس از بهترين روشها استفاده نمي‌كند.

اديسون براي اختراع چراغ برق بيش از هر اختراع ديگري تلاش نمود و زحمات بسياري را متحمل شد. بنابر گفته خود وي، او براي انجام اين كار 3000 ايده مختلف را مورد آزمايش قرار داد و هر بار فكر مي‌كرد كه موفق خواهد شد ليكن عقيده ديگران برخلاف اين بود.

روزي اديسون اعلام نمود كه ظرف دو سال يك لامپ برق اختراع خواهد كرد كه شب را مانند روز روشن مي‌كند. همچنين گفت كه روشي براي توليد برق از طريق حرارت دادن آب ابداع خواهد نمود. در اين رابطه برخي از روزنامه‌ها نوشتند كه او احمقي است كه در باره بزرگي خود داد سخن داده است.

اديسون در جستجوي ماده‌اي بود كه بوسيله جريان برق آنقدر داغ شود كه روشنائي ايجاد نمايد بدون اينكه بسوزد و يا مقاومت خود را از دست بدهد. او مواد بسياري را مورد آزمايش قرار داد. به نظر مي‌رسيد كه بهترين ماده پلاتين باشد كه فلزي سنگين و كمياب بود و اغلب براي تهيه حلقه و انگشتري مورد استفاده قرار مي‌گرفت. او مقداري سيم از جنس پلاتين را در درون ظرفي شيشه‌اي قرار داده و جريان برق را از آن عبور داد. و سپس وسيله‌اي اختراع نمود كه هنگاميكه سيم روشن بيش از حد داغ مي‌شد، جريان برق را قطع مي‌كرد و پس از خنك شدن سيم، دوباره جريان برق را وصل مي‌نمود. درنتيجه، اين لامپ مدت كوتاهي روشن بود، سپس خاموش مي‌شد و بعد مجددا روشن مي‌گرديد، و بهمين علت چندان مفيد نبود.

اديسون تصميم گرفت هواي داخل لامپ را خالي كند، زيرا هوا باعث مي‌شد كه سيم سريعتر بسوزد. وي از لودويك بوهم، شيشه‌گري كه نزد او كار مي‌كرد، خواست تا لامپهائي با دهانة باريك بسازد. پس از آنكه بوهم لامپها را ساخت، اديسون يكي از آنها را برداشته و مقداري سيم پلاتيم حلقه شده درون آن قرار داد. سپس آن را به فرانسيس جل يكي ديگر از كارگرانش داد تا بوسيله دستگاه مخصوصي هواي داخل آن را خالي نمايد. پس از آنكه لامپ آماده شد، اديسون جريان برق را از ميان آن عبور داد. لامپ روشن شد و مدت زمان روشن ماندن آن بدون آنكه سيم بسوزد، پنج برابر زماني بود كه هوا داخل آن بود.

چشمهان اديسون بعلت خيره شدن بيش از حد به نورهاي شديد الكتريكي دچار درد و ناراحتي شده بود. او مي‌ترسيد بينائي خود را نيز مانند شنوائيش از دست بدهد. علاوه بر آن چندان پولي نيز برايش باقي نمانده بود. پير پونيت مورگان و عده ديگري از بانكداران، يك سهم از اختراع بعدي او را به مبلغ 50 هزار دلار خريده بودند اما اديسون پول‌ها را در راه انجام آزمايشاتش به مصرف رسانده بود و مبلغ ناچيزي برايش باقي مانده بود. بانكداران نيز گفته بودند كه پول بيشتري به او نخواهند پرداخت.

بالاخره در تاريخ 21 الي 22 اكتبر 1879، آنها موفق شدند تكه نخ سوخته‌اي را كه نشكسته بود درون محفظه‌اي شيشه‌اي جاي دهند و سپس هواي آن را خالي نمايند. اديسون جريان برق را از ميان نخ سوخته عبور داد. در اين وقت نخ چنان روشنائي ايجاد نمود كه شب را مانند روز روشن كرد.

اولين چراغ برق 45 ساعت دوام آورد. اديسون گفت اكنون كه اين لامپ 45 ساعت روشن ماند، مي‌توان آنرا وطري تنظيم نمود كه تا 100 ساعت نيز روشن بماند.

مردم سراسر دنيا همچنان از اديسون و اختراعش با بزرگي و عظمت ياد مي‌كردند، چراغ برق به نمايش درآمد و پنج بار به عنوان بهترين اختراع برگزيده شد. سال بعد نيز چراغ برق ساخت اديسون در نمايشگاه لندن با توجه و استقبال بي‌نظيري روبرو گرديد. در آنجا 213 عدد لامپ بصورت آويزان به نمايش گذاشته شده بود كه نور زيبا و خيره كننده‌اي را بوجود آورده بود.

در اكتبر سال 1880، اديسون اولين كارخانه سازنده چرتغ برق دنيا را تاسيس نمود. اين كارخانه در مسير آزمايشگاه وي واقع در پارك منلو قرار گرفته بود. كار توليد لامپ تنها با سرمايه‌اي به مبلغ 000/10 دلار آغاز گرديدت. مقداري از اين سرمايه متعلق به شركاء اديسون، يعني بچلورؤ جانسون و آپتون بود. ظرف مدت يك سال، تعداد كارگران كارخانه به 133 نفر رسيد كه روزانه هزار لامپ توليد مي‌نمودند.

براي تأسيس اين شركت اديسون مجبور بود بيشتر اموال خود را به فروش برساند. او تمام پولي را كه طي سالها كار و تلاش سخت بدست آورده بود در معرض خطر قرار مي‌داد. در طول اين زمستان او اغلب بين شهر نيويورك و پارك منلو در سفر بود و سعي مي‌كرد علاقه مردن را براي سرمايه‌گذاري در اين كار جلب نمايد. وي همچنين ساير اوقات خود را صرف ساختن لامپهاي برقي مي‌نمود.

در يك روز سرد ماه فوريه، او به اين نتيجه رسيد كه بهتر است پس از آن در نيويورك بماند. وي درحاليكه به مغازه‌هاي و ساختمانهاي پارك منلو نگاه مي‌كرد با خود گفت: «ديگر كار من در اينجا به پايان رسيده است.» و در اين حال اندوه عميقي در درون خود احساس مي‌نمود. مخترع مافوق بشر پارك منلو اكنون 34 ساله بود.

اديسون يك كارخانه ذوب فلز واقع در خيابان گرك شهر نيويورك خريداري نموده و در آنجا كارخانه ماشين‌سازي اديسون را جهت ساخت ماشينهاي مولد برق تاسيس نمود. زيگموند برگمن كه سابقا در نيويورك براي اديسون كار مي‌كرد كارخانه‌اي كه ماشين كوچك مورد نياز را مي‌ساخت، براه انداخت. جان كروسي به رياست شركت الكتريك تيوب واقع در خيابان واشنگتن رسيد. اديسون در ساختمان شماره 257 خيابان پرل اولين شركت سازنده مولدهاي نيروي برق به ميزان زياد را تاسيس نمود و دستگاههاي ساخته شده را براي خريداران و مصرف‌كنندگان ارسال مي‌نمود.

همه كارها و وسائل مورد نياز سيستم بايستي توسط اديسون و اشخاصي كه با او كار مي‌كردند طرح‌ريزي و ساخته مي‌شد و هيچ محلي نبود كه آنها بتوانند لوازم مورد نياز خود را از آنجا خريداري نمايند و نيز هيچكس نمي‌توانست آنچه را كه آنها احتياج داشتند برايشان بسازد. اديسون 360 حق امتياز جهت ساختن اختراعاتي كه براي تكميل سيستم نوري برق بدانها نياز داشت، دريافت نمود. بزودي جمعيتي بيش از دو هزار نفر براي وي كار مي‌كردند. ضمن انجام اين همه كارها، اديسون مجبور بود ادقامات بسياري انجام دهد تا اينكه مردن قبل از اثبات مفيد بودن لامپ‌هاي ساخت وي آنها را بدست فراموشي نسپارند. او همچنين مجبور بود با بي‌علاقگي كه بسياري از مردم در مقابل چيزهاي تازه از خود نشان مي‌دادند نيز مبارزه نمايد.

اديسون شخصا تمام كارها را رهبري مي‌نمود. به نظر مي‌رسيد كه در يك لحظه همه جا سركشي مي‌كرد. حتي گاهي او را در ميان گل و لاي مي‌يافتند كه در حال كمك براي نصب سيم‌ها و محفظه‌هاي آن در داخل زمين بود.

پيش از آن اديسون هرگز به فكر اختصاص دادن ساعات معيني براي خواب و استراحت نبود ولي اكنون ديگر او اكثر اوقات خواب را بكلي فراموش مي‌كرد. وي به ندرت مري اديسون و بچه‌هايش را مي‌ديد. او فقط چند دقيقه‌اي در نيمه‌هاي شب، در يك اطاق زيرزميني واقع در ايستگاه مخصوص سيستم برق در خيابان پرل، برروي محفظه‌هاي فلزي كابل‌هاي برق مي‌خوابيد.

در روز دوشنبه چهارم سپتامبر 1882، اديسون آماده بود به جهانيان نشان دهد كه سيستم ساخت او بخوبي قابل بهره‌برداري مي‌باشد. در آن تاريخ يكسال و نيم از آمدن اديسون به شهر نيويورك جهت ساختن اين سيستم عظيم مي‌گذشت تمام كابل‌ها، محفوظ در پوشش آهنين خود، در عمق زمين جاي داده شوده بودند و تمام سيم‌هاي رابط كه آنها را به سيم‌كشي هاي داخل ساختمانها متصل مي‌نمودند درست در محل خود قرار گرفته بودند. دستگاه عظيم مولد نيروي برق تكميل و آماده انجام كار خود بود. تنها كاري كه توماس اديسون مي‌بايستي انجام مي‌داد فشار دادن يك اهرم بود تا كل سيستم شروع به كار نمايد.

شركتهاي متعلق به اديسون پول زيادي را دريافت كرده و به مصرف رسانده بودند و قول داده بودند كه آنرا بازپس خواهند داد. كاركنان وي در اثر كار مداوم ضعيف شده بودند. خانواده‌اش قيافه او را تقريبا فراموش كرده بودند. اديسون مي‌دانست اگر سيستم ساخت وي موفقيت‌آميز نباشد، نتيجه يك عمر كار و تلاش او برباد خواهد رفت.

او يكشنبه شب را تا صبح بيدار ماند و به تمام قسمتهاي مختلف ماشين سركشي نمود. بعد از ظهر روز دوشنبه به خانه رفت و لباسهاي تازه و مجلل خود را پوشيد. او اين لباسها را از اين جهت خريداري نموده بود كه عقيده داشت بانكداران فقط كسي را كه مانند خودشان لباس بپوشد از نظر پول و سرمايه قابل اعتماد مي‌دانند.

اديسون بعدها گفت: «من تا حدي نگران بودم.» اما هنگاميكه ماشين‌ها به كار افتادند، در سراسر آن ناحيه از شهر نيويورك صدها چرتغ برق مانند ستاره شروع به درخشش نمودند. شهر براي اولين بار غرق در نوري ثابت و مداوم شده بود كه تاريكي را درهم مي‌شكست. كار سيستم موفقيت‌آميز بود.

در اوائل بامداد روز نهم اوت 1884 مري اديسون درگذشت در آن هنگام او فقط 29 سال داشت. توماس گريه‌كنان از اطاق خارج شد. او قادر نبود فرزندانش را از اين اتفاق ناگوار مطلع نمايد. اديسون پس از مرگ همسرش ديگر نم‌توانست در خانه‌اش واقع در پارك منلو بماند. او از اين محل كه موفقيتهاي بسياري برايش به همراه داشت متنفر شده بود. آزمايشگاهش در آنجا بدون استفاده ماند و بالاخره تبديل به محل نگهداري حيوانات مزرعه گرديد.

اديسون به علت نبوغ ذاتي، تلاش فراوان، و آمادگيش براي آزمايش نمودن روشها و مواد گوناگون بسيار، به منظور يافتن بهترين و مناسب‌ترين آنها، هميشه موفق بود. ليكن او نيز گاهي با شكست مواجه مي‌شد. او نيز اشتباه مي‌كرد و اغلب از ايده نادرست خود دست برنمي‌داشت.

يكي از مشكلات اديسون عدم توجه او به پول بود. با وجود آنكه او براي زندگي كردن، تهيه غذا، مسكن و لباس براي خانواده‌اش و همچنين براي جامه عمل پوشاندن به ايده‌ها و افكارش نياز به پول داشت، ليكن وي علاقه‌اي به مسائل مادي نشان نمي‌داد. اديسون دوست نداشت بجاي كار كردن برروي اختراعاتش به مسائل تجاري بپردازد. وي ترجيح مي‌داد ديگران كارهاي تجاري را بريا او انجام دهند تا او بتواند با اختراعاتش ادامه دهد.

اديسون هرگز صفحات مسطح و چرخ‌مانند گرامافون را دوست نداشت زيرا استوانه‌هاي وي صداها را بهتر ضبط مي‌كردند و اگرچه صفحات مسطح بهتر و نگهداري آنها نيز آسان‌تر بود، اديسون تغيير عقيده نداده و به ساختن استوانه‌هاي ضبط صدا ادامه مي‌داد.

در سال 1904 در سيلورليك نيوجرسي، اديسون شروع به ساختن باطريهايش براي فروش نمود. او براي ترغيب مردم به خريد آنها، مزيت‌هاي اين باطري‌ها را به اطلاع آنان مي‌رساند و مردم براي خريدن اتومبيل‌هاي برقي با باطري‌هاي خارق‌العاده مس‌شتافتند. پس از آن دردسرها آغاز شد. گاهي اوقات مواد شيميائي مايع در موقع حركت اتومبيل‌ها از داخل باطري به بيرون سرازير مي‌شد و گاهي نيز باطريها نيروي خود را از دست مي‌دادند. بطوريكه رانندگان نمي‌دانستند كه آيا اتومبيلشان دوباره به حركت درخواهد آمد يا خير، زيرا مواد رسوب شده بكلي آنها را متوقف مي‌نمود.

او به تلاش خود ادامه مي‌داد و سعي مي‌كرد كاركنانش را با وجود آنكه براي مدتي طولاني بدون موفقيت كار و تلاش كرده بودند، خوشحال و راضي نگهدارند. ليكن او خودش راضي و خوشحال نبود. در زمستان سال 1905، او به بيماري ماستوئيديتيس كه آسيب زيادي به گوشهايش وارد نمود، مبتلا گرديد. پس از اين بيماري، اديسون قادر نبود هيچ صدائي را بشنود.

پس از آنكه جنگ جهاني اول در سال 1914 در اروپا آغاز شد، از طرف دولت ايالات متحده از اديسون درخواست شد كه به همراه گروهي از دانشمندان مشهور آمريكائي عقايد خود را به منظور آماده كردن ايالات متحده براي جنگ، ابراز دارد. رياست اين گروه را اديسون به عهده داشت. بعد از آنكه اايلات متحده وارد جنگ شد، اديسون اكثر اوقات خود را صرف كاركردن برروي ماشيني مي‌نمود كه زيردريائي‌هاي دشمن را شناسائي مي‌كرد. وي در دوران جنگ جهاني اول، 45 اختراع براي نيروي دريائي ارسال نمود. او مي‌گفت كه اين اختراعات همه خوب بودند، ليكن نيروي دريائي آنها را مورد استفاده قرار نداد. اين مسئله، مخترع را كه هرگز كلمه «نه» را به عنوان پاسخ نمي‌پذيرفت به خشم آورد.

شكست باعث توقف و ركود اديسون نمي‌شد. هنگاميكه او هرآنچه را كه به فكرش مي‌رسيد براي به تحقق رساندن انديشه‌هايش مورد آزمايش قرار داده بود، يا زماني كه ديگران با او موافق نبودند، و يا هنگاميكه او تشخيص مي‌داد كه در اشتباه بوده است، وقتش را براي تاسف خوردن با حال خودش به هدر نمي‌داد و در عوض كار كردن برروي انديشه و ايده ديگري را آغاز مي‌نمود.

شخصي از اديسون پرسيد كه آيا اجازه مي‌دهد اين جوايز و افتخارنامه‌ها در معرض بازديد عموم قرار گيرد. اديسون پاسخ داد كه هركس بخواهد آنها را ببيند مي‌تواند بيايد و آنها را مشاهده نمايد، ليكن او نمي‌تواند دريابد كه به چه علت ممكن است كسي علاقمند به انجام اين كار باشد. در موعد مقرر اديسون فراموش كرده بود كه چگونه بايد در صندوقچه را باز نمود و مجبور شد كه شيشه را بشكند. هنگاميكه مردم در باره ماجراي مربوط به هر يك از جوايز از وي سئوال مي‌كردند، او نمي‌توانست چگونگي آن را به خاطر بياورد.

اديسون عقايد مخصوصي در مورد خوردن داشت و با وجود جثه بزرگ، غذايش كم بود. او عقيده داشت بيشتر بيماري‌ها از پرخوري ناشي مي‌شود و نيز معتقد بود كه بايستي غذاها بسيار متنوع باشند. اديسون مي‌گفت هيچوقت دوست دارد يك نوع غذا را دوبار بخورد و مي‌گفت دنيا پر از غذاهاي مختلف است و مردم بايد همه آنها را امتحان كنند. اديسون خودش همه نوع غذاها  مي‌خورد به استثناء كدو و مي‌گفت هرچيزي به راحتي كدو قابل خوردن باشد نمي‌تواند براي كسي فايده‌اي داشته باشد.

پس از آنكه اديسون به شهرت رسيد، مهمان‌ها و مراسم شام بسياري به افتخار وي برپا مي‌شد، او اغلب هنگام شركت در اين مهمان‌ها بجاي خوردن غذاهائي كه براي شام آماده شده بود، غذاي خود را در جعبه‌اي به همراه مي‌آورد. هريك از مهمانان از شش يا هشت نوع غذاهاي خوشمزه و متنوع آماده شده، ميل مي‌نمود. اما اديسون فقط مقدار كمي از غذاهائي كه دوست داشت مانند ماهي كنسور شده، ميوه، سبزيجات تازه، نان و شير مي‌خورد.

بين سالهاي 1869 و 1910 كه بزرگترين سالهاي اختراعات او بود، اديسون در 1328 مورد جداگانه براي اختراعات گوناگون خود حق امتياز درخواست نمود. وي همچنين اختراعات متعدد ديگري نيز داشت كه آنها را به ثبت نرساند و در اختيار عموم قرار داد. اديسون مرد ايده‌ها بود. ليكن وي عقيده نداشت كه توانائي او براي داشتن اينهمه ايده‌هاي جالب و خوب، امري غيرعادي باشد. وي مي‌گفت هركس ببيند، مطالعه كند، و تفكر نمايد، مي‌تواند از خود ايده‌هائي داشته باشد.

 

 

 

 



یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:زندگی نامه ی ادیسون واختراع برق, :: 13:8 ::  نويسنده : MOHSEN

صفحه قبل 1 صفحه بعد