درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان جالب 1-1- زندگي و مذهب خواجه 1-1-1- نام و لقب و زادگاه و اجداد خواجه نصير: اسم او را محمد گذاشتند و كينة ابوجعفر و لقب نصيرالدين هم بعدها بر نام و نام پدر و جدش افزوده شد، و بدين جهت در كتب به نام ابوجعفر نصيرالدين محدبن محمدبن حسن طوسي، يا مختصراً خواجه نصيرالدين طوسي مذكور است.[1] دستهاي از دانشوران او را خاتم فلاسفه و گروهي او را عقل حادي عشر و گروهي ديگر او را استاد البشر نام نهادهاند.[2] خانواده نصيرالدين طوسي، برحسب اقوال عدهاي از مورخين اصلاً از جهرود بودهاند، كه آن زمان از توابع ساوه حصوب ميشد، اما امروزه جزء ناحية قم است. اين خانواده در طوس سكني گرفته بودند و نيرالدين در طوس بدنيا آمده و آنجا بزرگ شده و بدين سبب مشهور به طوسي[3] گرديده است.[4] اغلب مورخان عقيده دارند، كه خواجه طوسي در روز شنبه، يازدهم جماديالاول سال 597 هـ.ق، مطابق 1250 ميلادي هنگام طلوع آفتاب متولد شده است.[5] پدرش محمدبن حسن نام داشته و از مردم تحصيل كرده و تربيت شده آن عهد بوده و اهل علم و تدريس و روايت و درايت بوده است.[6] خواجه نصيرالدين سه پسر داشت به نامهاي: صدرالدين علي، اصيلالدين حسن، فخرالدين احمد. صدرالدين علي كه بزرگترين اولاد خواجه بود، مردي دانشمند و در زمان حيات پدر متولي امور رصدخانه مراغه بوده و در علم نجوم دست داشته، و پس از مرگ خواجه بيشتر كارها و مناسب پدر را به دست آورده بود و متصي آن مشاغل گرديده[7] و تا مدتي بعد از خواجه رياست رصدخانة مراغه را داشته است. صدرالدين علي دختر عمادالدين ابوالفداء قهستاني (متوفي 666) پادشاه قهستاني را، كه به «قهستانيه» معروف بود، به ازدواج درآورده بود. تاريخ وفات صدرالدين علي بدست نيامده وليكن معلوم است كه او زودتر از برادران خود درگذشته است.[8] اصيلالدين ابومحمد حسن، پسر دومي خواجه است و هنگام توقف خواجه در الموت و ميمون دژ در خدمت پدرش بوده و پس از تسليم خود شاه با پدر و موفق الدوله و رئيس الدوله و چند نفر از بزرگان از قلعه به زير آمده و به اردوي هلاكو پيوسته بود. وي مانند پدرش در سياست و ادارة امور حكومت دخيل و در زمان حيات پدر و بعد از مرگ او متصدي مشاغل مهمه بوده است. پايان زندگي او را مورخان مختلف نوشتهاند: در درهالاخبار ذكر شده كه در نيكونامي جهان را وداع گفت.[9] ابوالقاسم فخرالدين احمد كوچكترين اولاد خواجه، اصلش از طوس و مولدش مراغه بوده است. وي فا ضي حكيم و منجي بينظير و متولي موقوفات بوده. مردي نيكسيرت و خوش سيما و سخي و شيرين گفتار و نيكو اخلاق بوده است.[10] فخرالدين در زمان وزارت پدر مرتبه و حرمت و قدرت زايدالوصفي يافته بود. او مردي بسار فطن و داهي بوده است، در تاريخ وفات فخرالدين احمد مانند برادرش اصيلالدين اختلافست. مؤيداين گفته قول ابن الفوطي در تلخيص مجمعالآداب است كه در شرح حال فخرالدين گويد: «او در سيواس از بلاد روم در روز يكشنبه 21 ذيحجة سال (700) به قتل رسيده و نعش او به مراغه نقل و نزديك گور برادرش دفن گرديده است.» وليكن بعضي ديگر واقعه قتل او را در سال 729 نوشتهاند و ابن الفوطي هم در چند جاي ديگر از همان كتاب ضمن شرح حال اشخاصي استرداد گفته كه خواجه فخرالدين احمد در رمضان 719 وارد بغداد شده است. پس وي تا اين تاريخ در قيد حيات بوده و با آنكه اين تاريخ را ابنالفوطي چند مرتبه در چند جاي از كتاب خود تكرار كرده، چون اين قول با تصريح خود او در ترجمه حال فخرالدين احمد كه گفته در سال 700 به قتل رسيده مخالف است ظاهراً اشتباه است.[11] 1-1-2- مذهب و وفات خواجه نصير: دانشمندان و اصحاب تاريخ شك ندارند در اين كه، خواجه شيعي مذهب بوده است و بيشتر بر ايناند كه دروازه امامي بوده، و در اغلب كتابهاي كلامي خود به دروازه امام و وجوب عصمت آنها اشارت دارد.[12] با آنكه خواجه در ترويج آئين شيعه كوشش ميكرده و به زبان و قلم در پيشرفت مذهب اماميه سعي مينموده، باز، با كليةفرق اسلامي به مهر و محبت رفتار ميكرده، و به قدري كه در قدرت داشت از پيشآمدها و سختيها كه متوجه عمومي مسلمين ميشده جلوگيري مينموده، و پيوسته از تعصبهاي خشك مذهبي دوري ميكرده و هميشه پيرو حق و حقيقت بوده، و علماي شيعه همگي او را به ديانت و ترويج مذهب و وتاقت در نقل حديث توصيف كرده و با تجليل بسيار از او نام برده و رئيس اسلام و مسلمينش خواندهاند، و هيچ كس از اسماعيلي بودن او و يا تأييد آئين باطنيه كردن را در تأليفاتش سخني نرانده و همه او را امامي مذهب و از زعماي شيعه اثني عشيريه دانستهاند.[13] بالاخره خواجه بزرگوار پس از يك عمر پرماجرا و زندگي سراسر حادثه و در عين حال بسيار درخشان و زحمات طاقتفرساي خارقالعاده، در راه نگهباني ميراث اسلامي و معارف بشري و خدمات برجسته و صادقانه به ملت و اسلام و عموماً و ايرانيان، خصوصاً دانشمندان و حاميان و ناقلان علوم و فنون عقلي و نقلي و تأليف و تصنيف و ترجمه و تحرير 168 كتاب بزرگ و متوسط و كوچك در تمامي رشتههاي علمي و فني و به خصوص تأسيس نخست آكادمي علوم انساني و معارف بشري؛ سرانجام در سال 672 هـ.ق كه براي سومين بار وارد بغداد شده بود كه در سن 75 سالگي در روز دوشنبه هيجدهم ذيحجه برابر سال 643 يزدجردي و مطابق ژون سال 1274 ميلادي جهان فاني را وداع گفته و در حرم كاظمين عليهاالسلام مدفون گرديده است.[14] در جامعالتواريخ رشيدي آمده است كه: «خواجه نصير طوسي وصيت فرمود كه او را در جوار مزار فيض آثار امام بزرگوار موسي الكاظم عليهالسلام دفن كنند، و در پايان مرقد عطر نشان جهت او آغاز قبر كندن نمودند،ناگاه سردابهاي، كاشي كاري پيدا شد و بعد از تجسس و جستجو معلوم شد كه آن گور را ناصر بالله خليفة عباسي براي خود ساخته بوده، و پسرش به خلاف امر پدر او را در رصافه دفن كرده و آنجا خالي مانده بود. از غرايب اتفاقات آنكه تاريخ تمام شدن سردابه را در روي سنگي كنده يافتند كه روز يازدهم جماديالاولي سال 597 همان روز تولد خواجه بوده».[15] و حمدالله مستوفي در تاريخ گزيده اين قطعه را در تاريخ فوت وي آورده است: نصير ملت و ديـن پــادشاه كشور فضـــل يگانــهاي كــه چنــو مادر زمانــه نــزاد به سال ششصد و هفتاد و دو به ذيالحجه به روز هيجــدهم درگـذشت در بغــداد[16]
و در جلوي لوح مزارش اين آيه را نقش كردهاند كه: «و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد». «سوره الكهف:18/18» «و سگشان دو دست خويش بر درگاه گشاده است».[17] 1-2- گشت و گزار خواجه در جغرافياي تاريخي و اجتماعي و سياسي: در سال 618 هـ.ق هنگامي كه خواجه در نيشابور اقامت داشت، اين شهر مورد هجوم وحشيانة مغولان قرار گرفت. خواجه بعد از طي دورة سطح عالي در نيشابور، به محضر فريدالدين داماد نيشابوري رسيد و كتاب اشارات ابن سينا را از او استماع كرد. وي پس از استفاده از حوزةدرس نخبگان علم در آن سازمان، به شهر ري مسافرت ميكند،و در مدت اقامت موقت خود در ري با دانشمندان بزرگي به نام برهانالدين محمدبن محمدبن علي قزويني، كه در ري سكونت داشت، آشنا ميشود، آشنايي با اين دانشمند بزرگ افقهاي نويني در برابر ديدگان او قرا رداده و بيش از پيش موجبات شكوفايي استعدادهاي شگرف اين محقق نامي را فراهم ميسازد. بعد از شهر ري قصد سفر به اصفهان را داشت كه در بين راه با فرزانهاي ديگر به نام (ميثم بن علي بن ميثم بحراني) آشنا شد، و ابن ميثم خواجه را به شهر قم دعوت كرد،و از وي خواست از درس ابوالسادات اسعدبن عبدالقادر استفاده نمايد. خواجه بعد از شهر قم راهي اصفهان شد،ليكن در اصفهان استادي كه بتواند از او استفاده نمايد نيافت، بعد از اندك مدتي به عراق مهاجرت نمود، در آنجا علم فقه را از محضر (معينالدين سالم) فرا گرفت، و در سال 619 هـ. موفق به اخذ درجه اجتهاد و اجازه روايت از معينالدين گشت. خواجه در عراق در درس اصول فقه علامه حلي حاضر شد، وي نيز متقابلاً در درس حكمت خواجه شركت مينمود. سپس در موصل به محضر (كمالدلدين موصلي) حاضر شده و نجوم و رياضي را از او ميآموزد. به اين ترتيب خواجه نصير دوران تحصيل خود را پشت سر ميگذارد. خواجه در عراق بود كه اخبار تأسفآور حمله قوم وحشي مغول به ايران را دريافت ميكند، شنيدن اين اخبار دردناك كه قلب هر مسلماني را آكنده از غم و اندوه ميكرد، اين دانشمند بزرگ را نيز آرام نگذاشته تا اينكه تصميم به بازگشت به وطن را گرفت زيرا نميتوانست تحمل كند كه خود در محيط آرام به سر برد، ولي هموطنان و خانوادهاش در محيط پر از آشوب و خطر باشند.[18] خواجه در بين راه بازگشت به وطن، از شهرهاي مختلف عبور كرد، تا اين كه به نيشابور رسيد، نيشابور در آن زمان چند بار مورد هجوم قرار گرفته بود و شهر در دست مغولان بود. اما هنوز به تمامي ويران نشده بود، اكثر سكنه، شهر را ترك كرده بودند. درختان نيم سوخته و خانههاي فرو ريخته، دل هر آزادهاي را به درد ميآورد. خواجه بعد از نيشابور به طرف طوس زادگاه خويش ادامه مسير ميدهد، و در آنجا خانواده خود را نمييابد، خواجه خود را به قاين ميرساند، در آنجا بعد از سالها به ديدار مادر و خواهرش موفق ميشود. مدتي در قاين اقامت كرده و به مسايل ديني مردم رسيدگي ميكند و اطلاعاتي نيز دربارة قوم مغول بدست ميآورد. خواجه به سال 628 هـ.ق در شهر قاين با نگرش خانم دختر فخرالدين نقاش، پيمان زناشويي ميبندد، به اين ترتيب، دورهاي ديگر از زندگي پرنشيب و فراز خواجه آغاز ميگردد. خواجه نصيرالدين بعد از چند ماه سكونت در شهر تاين و ازدواج در آنجا از طرف محتشم قهستان به نام ناصرالدين كه مردي فاضل و كريم و دوستدار فلاسفه بود دعوت به قلعه شد. او به اتفاق همسرش به قلعه اسماعيليان رهسپار گرديد.[19] در اين مدت كه خواجه نصير در قلعه قهستان به سر ميبرد، بسيار مورد احترام و تكريم قرار ميگرفت و آزادانه به شهر قاين رفت و آمد داشته و به امور مردم رسيدگي مينمود، كه به درخواست ميزبان كتاب تكذيب الاخلاق و حلاره الاعراق ابن مسكويه[20] رازي را از عربي به فارسي ترجمه كرده بر آن نيز مطالبي افزود و آن را اخلاق ناصري به اسم ناصرالدين نهاد. تاريخ تأليف اين كتاب در حدود سال 630 تا 632 بوده است.[21] نيز رسالة معينيه را به درخواست پسر ناصرالدين محتشم در علم هيأت تحرير نمود. بعدها به عللي كه يكي از آنها را مكاتبة او با خليفة عباسي و وزيرش ابن علقمي ذكر ميكنند، مورد قهر و سخط ناصرالدين محتشم قرار گرفت و زنداني شد، و بعداً به همراه ناصرالدين به المت و ميمون دژ، نزد علاءالدين محمد، بزرگ اسماعيليان رفت، دوران زندگي خواجه نصيرالدين در ميمون دژ دوران پرباري بوده است، زيرا شرح اشارات و اساس الاقتباس و بيشتر تحريرات رياضي او در اين دوران نوشته و تصنيف شده است. خواجه حدود 26 سال در قلعههاي اسماعيليه به سر برد، در اين دوره از زندگاني پرماجراي خويش از كتابخانههاي غني، اسماعيليان بهرهها برد، و به علت نبوغ فكري و دانش شگرفش معروف و سرشناس گشت. در آن زمان خواجه در قلعه اسماعيليه (قلعه الموت) پيش ركنالدين خورشاه، آخرين پادشاه اسماعيلي اقامت داشت تا آنكه هلاكوخان مغول در سال 645 هـ. قلاع اسماعيلي را فتح كرد و خورشاه تسليم او شد. به نظر ميآيد كه خواجه در قلاع اسماعيليان، همچون زنداني سياسي نگاهداري ميشده است. در ضمن خواجه در تسيم شدن خورشاه و جلوگيري از قتل عام علماي بزرگ اهل سنت توسط هلاكوخان، نقش به سزايي داشت.[22] اهداف هلاكو نخست، از بين بردن قدرت اسماعيليان و تخريب قلاع آنان و سپس فتح بغداد و براندازي خلافت عباسيان بود،علاوه بر آن تسخير و شام به تحريك همسر وي، آزاد ساختن مرقد مقدس مسيح از دست مسلمانان در برنامه وي منظور شده بود.[23] در سال 655 هـ. سپاهيان مغول، بغداد را محاصره كردند و پس از نبرد كوچكي وارد شهر شدند. به اين ترتيب حكومت 524 ساله عباسيان با قتل خليفه وقت «مستعصم» در چهارم صفر 656 هـ. پايان يافت. هلاكو مدافه را به پايتختي خود برگزيد و خواجه نصيرالدين طوسي را مأمور بناي رصدخانهاي در مراغه نود. وي كه ملقب به «سلطانالمحققين» بود. براي اداره امور رصدخانه افرادي را از نقاط گوناگون: دمشق، قزوين و موصل، براي همكاري فراخواند.[24] در موقعي كه بغداد به دست لشگريان تاتار مفتوح گرديد، عدة بسيار زيادي از عامه مردم تلف شدند و بسياري از خواص دستگاه خلافت از امرا و اعيان نيز به قتل رسيدند. در اين فتحها و چپاولها و سوختنها و كشتنها چون چند نفر فاضل و اهل علم در دستگاه سلطان مغول بودند، علاوه بر اين كه عدهاي از اهل فضل و ادب را از قتل و آزار مصون داشتند، مبلغ هنگفتي از كتب را هم زا تلف شدن و سوختن نجات دادند. مثلاً در موقع فتح قلعه الموت عطاملك جويني از هلاكو اجازه خواست كه كتابخانه مشهور آن قلعه را ببيند و كتابهايي را كه ربطي به دين و مذهب باطنيها ندارد جدا كرده نگاه بدارد، و او هر چه از آلات رصد و اسباب نجومي و كتابهاي علمي و ادبي وتاريخي آنجا يافت از قلعه بيرون آورد؛ و در فتح بغداد، بعدها در رصدخانه مراغه كتابخانهاي بنا كرد، كه به قول مورخين، مشتمل بر چهارصد هزار مجلد بوده است.[25] ميتوان نتيجه گرفت: خواجه زندگي را در سه مرحله سپري نموده است:مرحله اول،زندي خود را در خراسان و نيشابور و مراكز مهم علمي آن زمان به كسب علوم و معارف گذراند. و مرحله دوم زندگي او، از حمله مغول و پناه بردن او در قلاع اسماعيليان آغاز گرديد. و مرحله سوم، از زماني آغاز شد، كه از قلعه الموت بيرون آمد، و قبول سمت وزارت هلاكو را نمود و در اين مرحله بود، كه او توانست از خطر هجوم مغول و ويراني آن بكاهد و حتي از آنان در جهت آباداني و بلاد اسلامي بهره گيرد. 1-3- دوران تحصيل خواجه: 1-3-1- استادان خواجه نصير: خواجه در شرايط مستعدي پا به هستي نهاد، در آغاز تحصيل نزد پدر خود علوم ديني (اصول - فقه - حديث - قرآن) را فرا گرفت و علوم عقلي (منطق و رياضيات) را نزد دايي خويش آموخت.[26] در خلال اين احوال علوم رياضيه را از حساب و هندسه و جبر و موسيقي با دقت تمام تحصيل كرد و سپس در ابتداي جواني براي تكميل معلومات خويش از مسقط الرأس خود مشهد طوس به نيشابور رفت. خواجه در اين شهر مدتي بماند، و از محضر بسياري از دانشمندان استفاده نمود، و از رشحات فضائل هر يك اعتراف كرد تا در اقسام علوم انگشتنما گشت و سرآمد اقران خود گرديد.[27] اما اساتيد خواجه: خواجه در خدمت عدة بسياري از فقهاء و حكماي زمان خود تلمذ كرده است. از جمله استادان وي يكي از فريدالدين داماد نيشابوريست، كه از حكماي آن عصر از شاگردان صدرالدين علي بن ناصر سرخسي[28] است و صدرالدين از شاگردان افضل الدين غلياني، و او شاگرد ابوالعباس لوكري صاحب كتاب بيانالحق است كه دربا رة وي گفتهاند «انتشار علوم حكمت در خراسان ازو شد» و ابوالعباس از شاگردان بهمنيار، و بهمنيار شاگرد حجهالحق ابوعلي سيناست. خواجه اشارات شيخ را در محضر فريدالدين داماد خوانده و علو حكميه را در نزد هم او تكميل كرده است. بنابراين خاجه به پنج واسطه و شاگرد ابنسيناست.[29] در نيشابور كتاب قانون بوعلي را شبها از استاد خود فريدالدين داماد قرض ميگرفت و صبحها آن را به او پس ميداد تا استاد آن روز آن را تدريس كند. اين روش مطالعه براي طوسي بسيار مفيد بود چرا كه شوق مطالعة درسهايش يعني پزشكي، فيزيك و فلسفه را در او افزون ميكرد.[30] بعد از قانون بوعلي، كتاب شفا وي را نيز پيش استاد نامي ديگر، به نام قطبالدين مصري آموخت.[31] و بعد به زيارت نامي معروف: شيخ عطار[32] نائل آمد،تا رندي و درويشي را از عطار ياد بگيرد. او رياضي و نجوم و موسيقي را از ابوالفتح موسي بن الفضل معروف به كمالالدين يونس موصلي فراگرفت.[33] و نيز از ديگر استادان او ابوالسعادات اصفهاني است، كه در معارف زمان خويش، بويژه حكمت و رياضي استاد مسلم بود.[34] صلاحالدين صفدي در «الوافي با الوفيات» معينالدين سالم بن بدران مصدري معتزلي را يكي از استادان خواجه طوسي نام برد.[35] و از ديگر استادان او، وجيدالدين محمدبن الحسن طوسي ملقب به فخرالدين پدر خواجه بود[36] و فضلالله راوندي از بزرگ زادگان و دانشمندان عصر خود بوده است.[37] و از مشايخ روايت خواجه: شيخ برهانالدين محمدبن محمدبن علي قزويني را ميتوان نام برد، كه او ساكن شهر ري، و مردي ثقه و فاضل بود، و از شيخ منتخبالدين قمي صاحب فهرست اجازه روايت داشته است.[38] 1-3-2- فضلاي معاصر خواجه نصير: و چند نفر از فضلاء معاصر وي عبارت بودند از: 1. علمالدين ابوالمعالي قيصر، وي به دقايق علوم رياضي مطلع و بقراءات مختلف آشنا، و فقيهي بينظير و محدثي خبير و به رموز مذهب ابوحنيفه آگاه و دانشمندي ارجمند بود.[39] (متوفي به 749 هـ.) 2. اثيرالدين ابهري مفضل بن عمر، از شاگردان بزرگ امام فخر رازي است. نظرات شما عزیزان: چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:زندگی نامه ی خواجه نصیر الدین, :: 14:39 :: نويسنده : MOHSEN
|