درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • ادیسون
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جالب و آدرس mohsenk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 39
بازدید کل : 4830
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



جالب




احتراق

1-1 اصول و قواعد کلی احتراق

واکنش های احتراق

     احتراق به عنوان واکنش شیمیایی سریع اکسیژن در مقابل عناصر قابل اشتعالی از      سوخت تعریف می شود سه عنصر شیمیایی قابل اشتعال در زغال و نفت وجود      دارد که کربن هیدروژن و گوگرد می باشند.

 معادلات شیمیایی اصلی برای یک احتراق کامل به شرح زیر می باشد:

                                                                                                

(4-1 الف)

 

هنگامی که اکسیژن کافی موجود نباشد کربن بطور کامل نسوخته و به شکل مونوکسید کربن باقی می ماند.

به منظور سوختن کامل یک سوخت چهار شرط اساسی زیر باید باشند.

1-   مقدار کافی اکسیژن برای سوخت باید فراهم شود.

2-   اکسیژن و سوخت نباید کاملاً با هم ترکیب شوند.

3-   ترکیب سوخت و اکسیژن هوا باید در حدود یا بالاتر از دمای افروزش نگه داشته شود.

4-    حجم کوره باید به اندازه ای باشد که به ترکیب حاصل فرصت احتراق داده و شرایط آن را فراهم سازد.

مشعل کوره باید به اندازه ای باشد که به ترکیب حاصل فرصت احتراق داده و شرایط آن را فراهم سازد.

 مشعل کوره اکسیژن هوا را فراهم کرده و بمنظور فرایند احتراق عمل ترکیب انجام می گیرد. از آنجائیکه ترکیب کامل اکسیژن هوا و سوخت درواقع غیرممکن است به این منظور اکسیژن زیادی باید فراهم شود تا فرآیند احتراق کاملی رخ دهد. فرآیند ترکیب و میزان اکسیژن اضافی فراهم شده مشخص کننده این است که آیا گازهای مفر حاوی هر دو حاصل از احتراق کامل و غیر کامل برابر خواهند بود. محصولات حاصل از احتراق ناقص شامل سوخت مشتعل شنده(نسوخته) = مونوکسیدکربن و مقدارکمی از سوخت تر کیب شده با اکسیژن می باشد اکثر محصولات حاصل از احتراق ناقص آلاینده های جوی می باشند.

 میزان گرمای سوخت( گرمای احتراق)

میزان گرمای سوخت از لحاظ مقدار یا میزان گرمای استاندارد احتراق آن برابر می باشد البته با اثری معکوس همچنین خاطر نشان کردیم که میزان گرمای مازوت ممکن است بطوردقیف تری از گرمای احتراق اجزای تشکیل دهنده بدست آید البته این امر در صورتی امکانپذیر است که ترکیب شیمیایی مشخص می شود( به  جدول (3.1)مراجعه کنید. راههای برآورد میزان گرما از طریق علم مربوط به نوع مازوت یا گرانی( ثقل) ویژه آن مشخص شدند. میزان گرمای گاز طبیعی تقریباً از طریق گرمای ترکیبات شیمیایی آن مشخص می شود.

 در بخش 1,3 نشان دادیم که چگونه میزان گرمای تقریبی زغال ممکن است بر مبنای درجه آن بدست آید. هنگامی که تحلیل نهایی مشخص می شود میزان گرما برای احتراق کامل ممکن است به طور دقیق از طریق معادله دولانگ- برتلوت] معادله (1.9) [ بدست می آید بویژه در مسائلی از جمله احتراق ناقص زغال مطلوب است که میزان گرمای زغال مستقیماً از گرمای احتراق اجزای تشکیل دهنده آن بدست می آید. گرمای احتراق برای اجزای تشکیل دهنده اصلی زغال در جدول 1.4 نشن داده شده است. اگرچه گرمای آزادشده در حین سوخت کربن و تبدل آن به منوکسیدکربن(CO ) در جدول 1.4 نشان داده شده  اما براحتی و به واسطه تفاوت میان گرمای احتراق کربن و مونوکسیدکربن درج شده در جدول 1.4 قابل تشخیص می باشد.

 در محاسبه و بررسی سوخت خوجود برای احتراق از طریق تجریه نهایی زغال بطورکلی فرضیه حاصل می شود که تمام کربن و گوگرد به شکل عنصری و بمنظور احتراق موجود می باشد. با وجود این تمامی اکسیژن و نیتروژنی که ازتجزیه نهایی گزارش شده با هیدروژن ترکیب می شوند. کل هیدروژن موجود برای احتراق کمتر از میزان مورد نیاز جهت ترکیب با اکسیژن و نیتروژن موجود درذغال گرازش شده که به ترتیب و  می باشند با توجه به کلیه فرضیات و در صورتی که تمام کربن نسوخته و به مونوکسید کربن تبدیل شود از گرمای احتراق درج شد و در جدول 4-1 برای معرفی معادله ای  جدید که به فرمول دولانگ – برتلود بسیار نزدیک می باشد می توان استفاده نمود.

 برای 1 گرم(g) زغال حاودی کربن گرمای آزادشده و از طریق احتراق کربن در موقعیت استاندارد به شرح زیر می باشد.

به همین نحو برای گوگرد( هنگامی که  گوگرد w/o می باشد)

با وجود این چنانچه از هیدروژن  و اکسیژن  برخوردار باشیم هیدروژن موجود  می باشد بدینوسیله:

مقادیر و بواسطه وزن کربن، هیدروژن، اکسیژن و گوگرد درصدی می باشند.

 نسبت هوا به سوخت از لحاظ نظری

اکسیژن مربوط به منظور فرآینداحتراق بواسطه اکسیژن موجود در هوا برای مشعل فراهم می شود. با توجه به طرح کوره دیگ بخار، فراهم نمودن اکسیژن کافی برای احتراق کامل به انضمام اکسیژن اضافی بمنظور فرایند ناقص ترکیب جریانی عادی می باشد. برای هر سوخت مولهای هوای خشک که از لحاظ نظری برای احتراق کامل لازم می باشد از طریق مولهای اکسیژن مورد نیاز مشخص می شوند. برای سوختی که حاوی کربن، هیدروژن و گوگرد باشد ممکن است معادله شیمیایی متعادلی به شرح زیر ارائه شود:

                    

از آنجائیکه هوا حاوی  می باشد نسبت به مول های به مولهای  می باشد بدینوسیله درصورتی که سوخت درهوا مصرف شده و بسوزد نسبت زیر بدست میآید.                                

 

مشخص است که برای هرمول از کربن و گوگرد موجود در سوخت، 76/4 مول هوا مورد نیاز می باشد وبرای هر کیلوگرم اتم از هیدروژن موجود درسوخت 38/2=2/76/4 مول از هوا مورد نیاز می باشد. از آنجائیکه وزن مولکولی هوا  می باشد، جرم هوای مورد نیاز برای هر گرم کربن، به شرح ذیل می باشد.

به همین نحو 3/4 گرم هوا در ازای هر گرم ا گوگرئد و 4/34 گر هوا در ازای هر گرم ا هیدروژن موجود مورد نیاز می باشد

 بدینوسیله:                                     

هنگامی که  گرم هایی از هوای مورد نیاز برای حتراق کامل از 1 گرم سوخت را نشان می دهد رابطه فوق برقرار است( جرم هوا / جرم سوخت)

هنگامی که   گرم هایی از سوخت مورد نیاز برای احتراق کامل از 1 گرم سوخت را نشان می دهد رابطه فوق برقرار است( جرم هوا / جرم سوخت)

گسترده نسبت های هوا به سوخت برای ذغال از لحاظ نظری از 5/8 تا 5/12 می باشد نسبت نظری هوا به سوخت برای مایع با سوخت های گازی با استفاده از معادله(4.4) یا شکل دیگری که تعدادی از اتم های هرکدام از عناصر اشتعالی را در یک مول مایع یا گاز مورد استفاده قرار می دهد قابل محاسبه می باشد. به این معنی که....        

                                                

                          

اتم های S,H,C هوای مورد نیاز در ازای هر مول از سوخت مصرف شده

( سوخته) باید همیشه بر مبنای تحلیل هر کدام از فرآیند های احتراق مشخص شود هوای اضافی بیشتر از کمترین میزان نظری بمنظور دسترسی به احتراق کامل باید فراهم شود. هوای اضافی بعنوان درصدی یا بواسطه کاربرد استعمال ضریب رقیق سازی بیان می شود.

 درصد هوای اضافی فراهم شده در حین عملیات به شرح زیر می باشد.

و این در حالی است که d ضریب رقیق سازی به شرح ذیل می باشد.

 درصد هوای اضافی برای سیستم های کوره دیگ بخار با بالاترین میزان سود و کارایی بین 15 و 30% اختلاف دارد.

 مثال 1.4

 یک سوخت مایع حاوی ترکیبات شیمیاییبا 30% هوای اضافی می سوزد نسبت بکار رفته هوا به سوخت را مشخص کنید.

 راه حل: مبنای راه حل : 1 کیلوگرم مول از سوخت با درنظر گرفتن  و  می باشد.

بنابراین با توجه به معادله(6.4)رابطه زیر بر قرار است.

 

=وزن نظری هوای مورد نیاز

وزن سوخت مورد استفاده=

نسبت سوخت/هوا=

 

نسبت واقعی هوا به سوخت:

 شکل 4-1 نشان دهنده روندی محاسبه ای می باشد که بمنظور برقراری نسبت هوا به سوخت برای فرآیند احتراق مورد نظر توسط طرح و الگوساز مورد استفاده قرار می گیرد. نسبت واقعی بدست آمده پس از ساخت مشعل باید از طریق اندازه گیری های تجربی اجزای سازنده گازی گاز دودکش برآورد شود. بمنظور اجرای این اندازه گیری سه روش متفاوت وجود دارد.اما یکی از این روشها که به وفور مورد استفاده قرار می گیرد تجزیه گر ساده گاز ترابردی ارست می باشد. تجزیه گر گاز ارست بمنظو ر معین نمودن و تشخیص اجزای حجمی و مولی مونوکسید کربن، دی اکسید کربن، و اکسیژن در گاز مفر خشک مورد استفاده قرار می گیرد.

 در یک اندازه گیری ویژه و نمادین یک نمونه گاز دودکش 3 cm -100 از روی آب در موقعیت های فراگیر جمع آوری شده و از یک سری محلول های شیمیایی عبور داده می شود. معمولاً اینگونه فرض می شود که نمونه از بخار و 2 So آزاد می باشد زیرا هر بخار آبی در حین فرآیند جمع آوری تقطیر شده و 2 So نیز در کاز دودکش با آب موجود در محفظه جمع آوری فعل و انفعال انجام خواهد داد. از نمونه گاز دودکش برای دی اکسید کربن، مونوکسیدکربن، اکسیژن و نیتروژن تجزیه می شود. معمولاً شناسگر( معرف) های به کار رفته محلول KOH بمنظور جابجایی 2 CO محلول پایروگلول برای جابجایی 2 O و مخلوط کلریدکاپروس

(2 Cu Cl )برای جابجایی co می باشد آخرین گازی که جذب نشده باقی می ماند نیتروژن می باشد.

 برای سوخت مایع تجزیه های نهایی و تجزیه ارست بمنظور ارزیابی نسبت واقعی هوا به سوخت کافی می باشند. تجزیه زائدات باقیمانده به عنوان ارزیابی تجزیه میزان گرمای بالاتر از آنها محسوب می شود. نتایج این تجزیه در واحدهای انرژی هر واحد از  جرم زائد(KJ/kg ) گزارش می شوند. تجزیه زائدات بر این فرض می باشد که تمام کربن نسوخته و خاکستر در حفره خاکستر پایین کوره جمع می شود. همچنین این تجزیه زائدات بعنوان کسر جرمی ا زکربن زائد( کیلوگرم ها از کربن زائد شد ) یادرصدی از کربن اشتعالی که زائد شده است به حساب می آید در  صورتی که  بعنوان HHV ( میزان گرمای بالا) برای کربن خالص در نظر گرفته شده بنابراین کسر جرمی از کربن زائد شده (kg کربن/ kg زائده) به شرح ذیل می باشد.

 نسبت واقعی هوا به سوختدر فرآیند احتراق از طریق اطلاعات زائد حاصل و اطلاعات تجزیه نهایی و تجزیه ارست قابل محاسبه می باشد از تجزیه زائد حاصل  جرمی از کربن سوخته شده در ازای هر واحد جرم زغال بدست می آید.

 

 در صورتی که هیچ نیتروژنی درسوخت وجود نداشته باشد مول های 2 N موجود در هوا در ازای هر مول از کربن سوخته از طریق اجزای جمعی در تجزیه ارست حاصل می شود.بدین ترتیب رابطه زیر برقرار است.

 و این در صورتی است که  اجزای جمعی  موجود در گاز دودکش می باشند با وجود این، کسر جرمی نیتروژن موجود در زغال به خطای زیر در منجر می شود.

بنابراین:

 اجزای جمعی  موجود درگاز دودکش از طریق تجزیه ارست بدست می آیند همچنین  از طریق تجزیه زائد و  از طریق تجزیه نهایی سوخت حاصل می شوند میزان از طریق اطلاعات زائده و بواسطه محاسبات زیر بدست می آید.

و سرانجام به قرار زیر است.

 

 این ترفند به منظور مقایسه نسبت نظری هوا به سوخت در مقابل نسبت واقعی هوا به سوخت قابل استفاده می باشد.

 4-3 تعادل های جرم و انرژی

تعادل در جرم کوره

محاسبه تعادل و توازن مواد برای یک کوره شامل همان نظریات اساسی درمورد کوره  های گازی، زغالی، و نفت سوز می باشد. تعادل مواد در یک فرآیند احتراق ساده، جرم سوخت و هوای فراهم شده و برای کوره( با رطوبت موجود درهوا) و جرم خاکستر و فرآورده های حاصل از احتراق د رکوره را تشکیل می دهد. شکل 4.3 نشان دهنده روابط درونداد و برونداد برای تعادل و توازن جرم می باشد.

 تجزیه نهایی زمان ضروری نمی بتش اما یک تجزیه بمنظور مشخص نمودن محتوایات کربن رطوبت و خاکستر لازم بوده و باید اجرا شود. در صورتی که هدف از این تعادل نشان دادن شرایط کارکرد واقعی باشد در آن صورت تجزیه

( مثل تجزیه ارست) گاز دودکشی لازم و ضروری است. علاوه بر آن زائده حاصل از کوره باید برای خاکستر، کربن نسوخته و مواد دیگر تجزیه شود. هوایی که وارد کوره می شود احتمالاً از میانگین ترکیبات جوی و محتویات رطوبت بوده و یا اینکه فشار و رطوبت موجود ممکن است ارزیابی شوند.

 تعادل هر ماده ای مستلزم مبنا و اساسی برای محاسبه می باشد. این مبنا ممکن است جرم واحد سوخت یا جرم سوخت بکاررفته در یک چرخه از عملکردی مشخص مثل دوره ای 24ساعته باشد متناوباً ممکن است ما 1 کیلوگرم مول از سوخت در صورتی که ترکیبات آن شناخته شده می باشند یا 1 کیلوگرم مول از ترکیب ویژه ای را( برای مثال کربن) استفاده کنیم.

 شکل 3.4 (الف) اجزای تشکیل دهنده اصلی برای تعادل جرم کوره/ دیگ بخار؛ (ب) مثالی از یک تعادل جرمی ویژه

ابتدا بگذارید تعادل جرمی رااز نقطه نظر یک طراح بررسی کنیم.

 مثال 2.4

کوره ای را تصور کنید که گازی طبیعی در آن، حاوی 0/607 متان و0/707 اتان، 150% از هوای مورد نیاز برای احتراق کامل می سوزد. در این شرایط ما باید پخش و توزیع جرم فرآورد ه های حاصل از احتراق را مشخ

سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:احتراق, :: 14:10 ::  نويسنده : MOHSEN

توسط باکتریهای موجود در دوره تخمیر شده و حاصل تخمیر اسیدهای چرب کوتاه زنجیره شامل اسید استیک، پروپیونیک و بوتیویک می باشد. استیک و پروپیونیک سریع جذب می شوند و به کبد می روند و با مکانیسم ناشناخته ای باعث کاهش خون می شود.  بوتیریک توسط سلول های روده بعنوان منبع انرژی مورد استفاده قرار می گیرد. در صورت عدم وجود گلوکز و گیوآمیز استفاده می شود در  صورتی که از اسیدبرتیریک استفاده کنند هم باعث حفظ سلامت سلولهای روده می شود و تکثیر آنها می شود.

هم فیبرهای محلول و هم نامحلول باعث حجم مدفوع می شوند. سلولها چون تجزیه نمی شوند باعث حجم مدفوع می شوند با جذب ولی توان حاصل از فیبر محلول باعث باکتریهای روده و  و حجم مدفوع می شود سلولها از طریق  تکثیر باکتر یها موجود در روده باعث حجم مدفوع و حرکات بریلیت لپتیک کولون را داده در نتیجه مواد  زائد را از کولون تسریع می کند در نتیجه اثر مثبت آن باعث می شود که مواد زائدرا که به  کولون رسیده اند مواد سمی مواد غذایی اسیدی صفراوی و موادی را که هضم نشده اند این مواد سبب  سرطان کولون می شوند(ا سیدهای صفراوی) و مواد سمی داخل مدفوع اگر به مدت طولانی درم هارت سلولها قرار بگیرد احتمال ابتلا به سرطان را  می دهد.

پس چون زمان عبور مواد در کولون کاهش می یابدند مجاورت مواد با سلول ها کمتر و دقع صفرا سریعتر از مجاری ماود سمی با سلول ها جلوگیری و احتمال سرطان را کاهش می دهد و در رژیم گیاهخواران.

 

 سرطان معده

نیتراتها باعث سرطان معده می شوند نیتراتها و نیتریتها و نیتروآمینها، نتیرات و نیتریت براحتی با آمینها ترکیب و تولید نیتروز آمین می کند که نیتروآمینها سبب ایجاد سرطان می شود. در هویج، چغندر قند، نیتراتها و نیتریتها زیاد می باشند.

 در رژیم گیاهخواری + رژیم عادی مواد نگهدارنده = نیتروزآمینها

                                              جلوگیری

ویتامین C از تبدیل نیترات         نيتريت            نيروزآمین.  اگر V.C بسار مصرف مي شود نقش محافظت کنندگی در ایجاد سرطان معده دارد.

 باکتریی هلیکوباکتریبلوری یک عامل ناشناخته شده برای زخم معده و سرطان معده می باشند. V.C باعث  كاهش هليكوباكتر مي شود به اين ترتيب از ابتلاء سرطان  معده جلوگیری می کند.

 سایر سرطانها

سرطان ریه در گیاهخواران کمتر از بقیه دیده می شود کسانی که روزانه بیشتر از 1 واحد میوه مصرف می کنند در مقایسه با کسانیکه کمتر از 3 واحد میوه در هفته مصرف می کنند امکان احتمال سرطان ریه75%  کاهش می یابد.

عوامل موجود در ایجاد سرطان ریه  کاروتن و E

 در دروه های IU روزانه تجویر کردند کسانیکه سیگاری هستند وقتی می خورند بیشتر مبتلا می شوند حیوانات آزمایشگاهی مواد موجود دود سیگار با ممکن باعث ایجاد مواد سمی می شود که باعث سرطان ریه می شود. بنابراین مکمل بتاکاروتن را برای او

+

 
توصیه نمی  کنند. غیر سیگاری            است.

                                             (    سرطان)              

 در رژیم گیاهی W3 بصورت   لينوليك مي باشد با سرطان پروستات ارتباط مستقیم و FPA,DNA باعث ارتباط غير مستقيم دارد. ( کاهش سرطان) .

سبزیجات و میوه جات و کشمش و میوه های خشک با سرطان پروستات ارتباط عکس دارد.  مصرف سویا بخطر ایزوفلادونوئید نقش محافظت کننده ای دارد و ایروفلاونوئیده چون خاصیت فیتواستروژنی درند با عث کاهش می شوند و حاوی فیتوتسترون هم می باشند که از ابتلا به سرطان پروستات جلوگیری می کنند.

 سرطان پانکراس

ابتلا به سرطان پانکراس در گیاهخواران 80% درصد در مقایسه با غیر کمتر می باشد. با میوه های خشک مثل  خرما و کشمش ارتباط معکوس دارد( پیشگیری کننده ها)

سرطان مثانه

مصرف گوشت قرمز 2 برابر به احتمال ابتدا به سرطان مثانه را می دهد و مصرف گوشت کم و آنتی اکسیدانها زیراد در رژیم غذای گیاهخوار می باشند.

 سرطان سنیه

مصرف چربیها، وزن بدن، تغییرات هورمونی به سرطان پستان مربوط است. هورموون استروژن با سرطان پستان در ارتاباط است. رژیم گیاهخواری باعث ترشح استروژن وطولان یبودن سیکلهای قاعدگی C بلوغ  دیرتر روی میدهد. هرچه بلوغ زودتر روی دهد سرطان سینه و فقط استروژنهای رژیم غذایی گیاهخواری در سویا و ترکیبات مشابه که  گیرنده استروژن در بدن متصل می شود ولی فعالیت کمی نسبتاً به استروژن دارد و از ابتلا به سرطان سینه و رحم جلوگیری می کند.

+

 
 مصرف شیر با سرطان سینه ارتباط            چون یکی از منابع عدددی که استروژن در آن زیاد می باشد شیر می باشد چو به گاوات تزریق میباشد که تولید شیر        و بین این حالت استروژن که وارد ریشه می شود با سرطان سینه ارتباط مستقیم وجود دارد.

بیماریهای کلیه:

 اگر مقدار دریافت pro     زیاد باشد( رژیم پروتئین) ارتباط بای بیماریهای کلیه دارد گیاهخواری چون pro  ابتلا کم دفع اوره، مقدار فسفر و  پتاسیم در رژیم غذای بیماریهای کلیه می بایتسی مورد نظر قرار گرد. در رابطه با اوره در بیماران کلیوی پروتئین می دهیم که بارکیته را زیاد نکنند.       موجود در pro گیاهی مشابه حیوانی نیست و مقدار زیادی      گیاهی استفاده می شود  برای تولید انرژی و دفع اوره را می دنتهند. سپس پروتئین حیوانی میدهیم. گیاهی هم استفاده می شد و بعد آن را تکمیل می کنیم و الگوی مشابه حیوانی می کنیم و تولید را به حداقل می رسانیم PRO  گیاهی مشابه الگوحیوانی نسبت پس در پی PRO ساز بکار نمی روند و دفع آنها بالا می باشد اوره آنها.

 عموماض 70 درصد ارزش بیولوژیکی بالا مب باشد و 30 درصد آن ارزش بیولوژیکی پائین میباشد.

-  در رژیم گیاهخواری Kزیاد دارد اگر بیمار کلیوی هیپرکالمی بود باید رژیم گیاهخوای و صنایع گیاهی را محدود کنیم. در بیماران کلیوی مقدار K بسيار بايد محدود گردد.

-    فسفر، پنیر و لبنیات و پروتئینهای حیوانی مقدار زیادی فسفر دارند. حبوبات و مغزها و دانه های روغنی Pزیاد دارند. اسید فیتیک 3 گروه فسفات دارد و حاوی مقدار زیادی فسفر  می باشد. پس صنایع گیاهی را به دلیل مقدار زیاد فسفر محدود می کنیم گوشت می دهیم که هم pro تأمین کند + تا حدودی p .

-    مصرف سویا باعث کاهش  دفع آلبومین در افراد آلبومین اوره می شود کسانیکه در هقته اول ننزوپاتی هستند و دیابتی فسفر باعیث کاهش دفع pro از ادرار می شود.

-        بیماران کلیوی اوره دفع پروتئین

-  K را چون سریع دارد آب می شود وارد آب پخت شد آب را دور می ریزیم + و k سویا  چون ارزش آنها بالاست + p را می توانیم محدود کنیم و با خیساندن آن را به مقدار کمی خارج کنیم.

-        روزانه g 28 سويا فسفر آن باز هم درصد مجاز می باشد.

-   فیتات بیشتر دفع می شود و جذب آن کم است ولی اگر تخمیر شده باشد p آن باز شده و در دسترس قرار می گیرد و جذب می شود.

 

 

 

 

 تغذیه ورزشکاران

مواردی که در فیزیولوژی ورزش مهم می باشد:

-       قدرت عضله

-       توان عضله

-       تحمل عضله

 قدرت عضله: برابر با سطح مقدار عضله می باشد که هرچه حجم در سطح قطعه عضله بیشتری باشد صدرت بیشتر است بازای هر سطح ه بيشتر باشد قدرت بیشتر است بازای هر  سطح عضله بیشتر باشد قدرت عضله را نیز پس می دهد و قدرت عضله

 4-3   کیلوگرم می باشد.

 توان و فشاری که عضله می تواند تحمل کند.

 قدرت           

X=                    150

 مثلاَ يك عضله kg 525 فشار را  می تواند تحمل کند ولی تاندونها نمی توانند.

          

توان عضله عبارت است از kg 1 متر بر دقیقه می باشد یعنی در min 1 يك جسم وزن kg 1 را به فاصله متر 1 در مدت 1دقیقه جابجا می کند. توان عضله به عواملی بستگی دارند که عبارتند از:

 1) قدرت عضله

2) به تعداد دفعاتی ه عضله در هر دقیقه منقبض می شود.

 3) هرچه قدرت یا فعالیت بدنی طولانی بلاشد توان متر می شود و توان برحسب زمان تغییر می کند در 5 تا 8 ثانیه اول توانعضله در یک ورزشکار حرفه ای  مي باشد و در یک دقیقه بعد این توان به کاهش می یابد و اگر برای نیم ساعت ادامه یابد توان می شود.

 ورزشی که 5 تا 8 ثانیه طول بکشد پرتاب نیزه، دو سرعت 50 متر حدوداً 5 ثانیه زمان می برد ک برای آن توان فرد 7000 می باشد و برای دوماراتون توان فرد 1700 می باشد.

 آیا توان ورزشکار با سرعت دویدن ورزشکار ارتباطی دارد یا نه؟ در دو ماراتون سرعت از  دو سرعت کمتر است و در دو سرعت اگر  بدوند و دو ماراتون با سرعت تقریباً  می باشد ولی توان  می باشد چرا سرعت فرد نصف شده ولی توان وی  سرعت چون توان تبدیل به سرعت می شود.

 تمام توان اگر  به كار فيزیکی تبدل می شو انتظار می رفت توان با سرعت   ولی کارآیی تبدیل توان به کار فیزیکی صددرصد نیست. وقتی توان بالاتر می باشد راندمان آن یا بیشتر است نسبت به وقتی که توان کمتر است.

 برآیند توان=                         

برایند توان=                           

وقتی سرعت زیاد است هدر رفتن انرژی بیشتر است.

 تحمل عضله عبارت است از: هرچه انرژی که دردسترس عضله قرار می گیرد تحمل عضله است که تحمل عضله را براساس مقدار کلیگوژن اندازه گیری می کنند. هرجهGiy چون سفت ترجیحی عضله است پس عضله بیشتر می تواند باری که به آن وارد شده است را تحمل کند. به منبع انرژی در دسترس عضله مربوط است. جایی که می توانیم در رابطه با تغذیه بیشتر روی آن کار کنیم.

 مدت زمانیکه بتواند یک باری را تحمل کند.

 عواملی که روی     سطح مقطع عضله نقش دارد: قطر عضله

برای   قدرت و توان عضله که اگر بتوانیم قطر عضله را   دهیم قدرت عضله    می یابد.

 1) تمرین ورزشی

2) تغذیه

3) تستوسترون

4) ارث

تمرین

 اگر تمرین ورزشی باعث شود که عضله در حداکثر میزانی که منقبض شود این انقباضات باعث    قطر عضله می شوند. ولی اگر باعث حداکثر میزان انقباض عضله شود قطر عضله   نمی یابد.

 پس در تمرین حداکثر میزان انقباض هم می باشد.

 تسترسترون:

 باعث     قطر عضله و حجم سلول

ژنتیک هم عاملی است که در آن    قطر عضله مؤثر می باشد.

 عاملی که باعث قطر عضله می شود:

  در حالت ایجاد میشود:

 1) قطر فیبر افزایش یابد.

2) تعداد فیبر افزایش یابد.

 اولین اتفاقی که رخ می دهد قطر فیبر زیاد می شود وقتی قطر فیبر به  حد خاصی می رسید به 2 میوفیبر تغییر می شود که سبب     تعداد فیبر می باشد.

 فیبر ها در عضله یکسان نیستند. عضله از واحدهای مضرابی تشکیل شده که هرکدام از  مضربی دیگر در    آنها و فیبر ها هستند. فیبرهای عضلانی دو دسته هستند:

 1) فیبرها با تدیچ سریع( انقباضات سریع) فسفاژن بی هوازی  انرژی سریعاً آزاد

2) فیبرها با تدیچ آهسته(  انقباضات کند) سیسم هوازی        انرژی کند

یکسری از فیبرها سریع چرخش پیدا می کنند و سریع منقبض می شوند و دیگری برعکس. این دو فیبرها از لحاظ فیزیولوژی متفاوت هستند و ساختمان مشابه ندارند. فیبرهای سریع منبع سوخت آنها سیستم فسفاژن می باشد و سوخت فرد از سیستم بی هوازیتأمین می کنند. تریچ آهسته منبع انرژی آنها بیشتر سیستم هوازی می باشد.

 در آهسته میتوکندری بیشتر به میوگلوبین بیشتر و عروق خونی بیشتری دارد و در سریع کمتر است. در جائی که فیبر تریچ سریع قطر آن دو بربر از آهسته می باشد  نسبت تریج سریع و آهسته د ر همه افراد یکسان می باشد و تمرینات ورزشی باعث تغییرات آنها می باشد.

 آهسته

سریع

ورزشکارانی که دو ماراتون

تمرین ورزشی سبب می شود که نسبت آهسته و سریع به یک نسبت افزایش یابد دریک فرد ورزشکارانی که ورزش دو سرعت انجام می دهند تریچ سریع بیشتری نسبت به افراد دیگر دارند و         می یابد ولی نسبت آنها در یک فرد یکسان است کسی که دور ماراتون انجام می دهد بطور ارثی آهسته بیشتری در مقایسه با سایر افراد دارد چون بطور ارثی این توانایی را داشته وارد ورزشی شده نه اینکه ورزش باعث آن شده است.

                          18%                                                     63%

دوماراتون                                          دو سرعتی

                      82%                                                         37%

55% سریع

45%  آهسته

این افراد بطور ژنتیکی استعداد ورزشی خاصی را داشته اند. در صورت عدم وجود استعداد فرد یک قدر توانایی پیدا می کند تا به حد نفر اولی که ژنتیکی استعداد دارند نمی رسند.

 منابع انرژی فسفاژن: بی هوازی و هوازی

سیستم فسسفاژن در کل این سیستم تأمین کننده10-8 ثانیه از انرژی مورد نیاز       سلولی می باشد.

 ATP  در درون سلولی مقداری ذخیره می شود اگر فرد بخواهد یک ورزش سریع انجام دهد که 2 تا 3  ثانیه طول بکشد مقدار ATP می تواند به مدت 3-2 ثانیه انرژی مورد نیاز برای انقباضات سلولی را فراهم می کند.

سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, :: 14:6 ::  نويسنده : MOHSEN

اشعة ايكس وتهية آن

 

اشعةايكس درسال1895  توسط رونتگنRontgon   كشف شد . اين دانشمندضمن آزمايش هايي كه دربارة  فلورسانس انجام مي داد ، مشاهده نمودكه اگر جدارة  لولة كروكس  را با كاغذ  سياهي  بپوشاند ، تشعشع  حاصل  به هنگام تخلية  الكتريكي در داخل  لولة كروكس ، صفحه و فيلم  عكاسي موجود درخارج لولة كروكس پوشانده شده با كاغذ سياه را متأثر مي سازد . يعني دراثر بمباران  ماده  توسط  الكترون ، اشعه اي حاصل مي شود كه  از اجسام كدر عبور مي نمايد. چون در ابتداي امر طبيعت اين اشعه مجهول بود آن را اشعة ايكس  ناميد . امروزه اشعة ايكس را مي توان توسط لامپ هاي يوني و لامپ هاي الكتروني تهيه نمود .

1ـ لامپ هاي يوني: لامپ هاي يوني ازحباب شيشه اي كه داراي دوالكترود  مي باشد و فشار هواي  داخل  آن در حدود  0.5  ميليمتر  جيوه مي باشد درست شده است . به طوريكه در صورت ايجاد اختلاف  پتانسيل نسبتا‏‎ً  زياد بين دو الكترود يا دو قطب  اشعة كاتوديك حاصل شده و در اثر برخورد اين اشعة كاتوديك بر آند ،كه آن را آنتي كاتد مي ناميم ،اشعة ايكس توليد مي ـ شود . چون  قسمت اعظم  انرژي الكترون ها  به صورت حرارت درآنتي كاتد ظاهر مي شود ، لذا  براي جلوگيري از ذوب آنتي كاتد  آن را از فلزات ديرگداز مانند  پلاتين و يا  تنگستن مي سازند در شكل زير نمونه اي از يك لامپ يوني را مشاهده مي كنيد .

 

 

 

2ـ لامپ هاي الكتروني يا لامپ هاي كوليج  Coolidge  :

اين لامپ  در   1912توسط كوليج  ساخته  شده است .  مكانيسم  اين لامپ مانند يك لامپ دو قطبي مي باشد بدين ترتيب كه يك فيلمان يا رشته سيم ازجنس تنگستن بااستفاده ازولتاژ  6.3ولت گرم شده و فلز دهندة الكترون را طبق پديدة  ترمويونيك گرم مي نمايد . الكترون هاي به وجود آمده تحت تاُثير پتانسيل DC  بالا كه بين  همين  فلز دهندة  الكترون (كاتد) و فلز آند (آنتي كاتد) الكترون ها سرعت نزديك  به ثلث تا نصف سرعت نور به خود اختصاص مي دهد ،كه ضمن برخورد با آنتي كاتد نيز متوقف  شده و در نتيجه  تمام  انرژي آن  به حرارت  تبديل  مي شود  لذا  ضمن اين كه آنتي كاتد از فلزات دير گداز  نظير مس ـ آهن ـ كبالت ـ كُرم  ـ موليبدن  ـ  تنگستن و نقره مي سازند و آن را توسط جريان هوا يا آب خنك مي نمايند .لامپ هاي مولد اشعة ايكس كه براساس لامپ كوليج شناخته شده بر دو نوع :

الف ـ تيوپ بسته

ب ـ تيوپ هاي جدا شدني

مي باشد كه هر دو در خلأ كار مي كنند و بازده اين  نوع لامپ ها از رابطة زير به دست مي آيند :

                         z   V     10-9   × 1.1 h =                           

كه درآن  z  عدد اتمي آنتي كاتد و  Vاختلاف پتانسيلي است كه بين آند و كاتد بسته مي شود مثلاّ  بازده لامپ  اشعة ايكس تنگستني كه با 100kv كار مي كند برابر  0.8  درصد و لامپ  اشعة ايكس  مسي كه با 30kv كار مي كند برابر  0.2 درصد مي باشد .

در زير ، شكل و اجزاي  تشكيل دهندة  تيوپ هاي بستة  مولد اشعة ايكس را ملاحظه مي كنيد كه متشكل از يك محفظة  شيشه اي با  فشار داخلي 105  ميليمتر جيوه ، يك كاتد و يك  آند مي باشد . نيمي  از يك  محفظة   شيشه اي دريك غلاف فلزي قرار دارد كه جنس آن از آلياژ كووار covar (مس ، فولاد ، كُرم و موليبدن ) است البته جنس شيشه طوري است كه مانع عبور اشعة ايكس مي باشد . دراين لامپ فيلمان يا رشته سيم توليدكنندة گرما والكترون  با  استفاده از پديدة  ترمويونيك از جنس  تنگستن انتخاب  شده و به عنوان كاتد استفاده  مي شود ، شيشة جوش خورده و انتهايش به طرف ولتاژ كم AC هدايت مي شود . اطراف رشته سيم توليد كنندة گرما را محفظة فلزي احاطه كرده كه توليد كننده و متمركزكنندة الكترون هاي خروجي در اثر پديدة  ترمويونيك  بر روي سطح  آنتي كاتد است اگر پتانسيل لازم بين كاتد و آنتي كاتد  برقرار  باشد . بنا بر اين سطحي كه محل  برخورد الكترون ها  با  آنتي كاتد است كوچك  مي باشد . اين سطح را « سطح كانوني » نامند . با تغيير  شدت  جريان گذرنده از رشته سيم تعداد الكترون هاي آزاد شده و همچنين شدت اشعة ايكس را تغيير داد . البته چون الكترون هايي كه به آنتي كاتد  برخورد مي كنند  توسط آنتي كاتد  متوقف مي شوند و در واقع انرژي جنبشي خود را از دست داده و تبديل  به حرارت مي شود براي جلوگيري  از ذوب  شدن آنتي كاتد آن را با جريان هوا يا آب خنك مي كنند .

اشعة ايكس توليد  شده از دريچه هايي كه روي بدنة لامپ تعبيه شده است ، خارج مي شود ، ايجاد اين دريچه ها از نظر مكاني  و از  نظر جنس  يكي از كارهاي اساسي سازندگان مولد اشعة ايكس است .

ازآن جايي كه شيشه هاي معمولي مانع عبور اشعة ايكس بخصوص اشعة ايكس حاصل از آنتي كاتد  مس و كُرم هستند ، به جاي  شيشة معمولي ، ابتدا از شيشة « لن دومان » ـ كه از عناصر سبك  نظير ليتيوم و بُر ساخته مي شود ـ استفاده مي كردند . ولي به خاطر جذب اشعة ايكس از آنتي كُرم و جذب رطوبت زود از بين مي رفت ، درلامپ هاي جديد از ورقه هاي  نازك  فلز برليوم كه بسيار محكم  و در عين  حال  جاذب  اشعة ايكس نيست ، استفاده مي كنند كه غالباً  همراه با ورقة نازكي از ميكا  به كاربرده مي شود .

شكل و ابعاد سطح كانوني لامپ اشعة ايكس

مولدهاي  اشعة ايكس  بر اساس قدرت  تشعشعي كه  دارند ، دسته بندي  مي شوند ، اين قدرت تشعشعي برحسب جنس آنتي كاتد و ساختمان سطح كانوني آن بستگي  دارد  ، طبق  تعريف  و قرار  داد ، سطح كانوني مساحتي از آنتي كاتد است كه درمعرض  برخورد الكترون ها قرار مي گيرد ، بنابراين مي توان گفت كه قدرت تشعشعي يك مولد اشعة ايكس به قدرت  تحمل  سطح كانوني آن  بستگي دارد .  معمولاً مساحت  سطح كانوني از مساحت مورد نياز بيشتر است . با وجود آن ارزش لامپ هاي مولد اشعة ايكس به دو عامل اساسي بستگي دارد :

1ـ سطح كانوني

در شكل زير ( الف )  سطح كانوني حقيقي و  سطوح كانوني ظاهري  را  در دو امتداد عمود برهم مشاهده مي كنيدكه سطح كانون حقيقي لامپ مولد اشعة ايكس تجارتي مربع مستطيل به ابعاد 1× 10‍ ميليمتر و سطح كانوني ظاهري

خطي آن  به  شكل مربع  مستطيل به  ابعاد 0.1 × 10 ميليمتر و سطح كانوني ظاهري نقطة آن  به  شكل مربع  به  ابعاد1 ×1 ميليمتر مي باشد .

2ـ نحوة پخش بار الكتروني در روي سطح كانوني

اين پخش بايد تا حدّ ممكن  يكنواخت باشد . كه نحوة توزيع بار الكتروني  در روي سطح كانوني درلامپ هاي بسته از مشخصات اصلي لامپ است . و تنها عاملي كه تا حدودي در اختيار است  زاوية  شعاع هاي خروجي با  سطح آنتي كاتد است .

پرتوهايي كه به وسيلة  آنتي كاتد فرستاده مي شوند ، درتمام جهات ، داراي شدت مساوي هستند . اگر a  زاوية ميانگين پرتوهاي خروجي از دريچة S   با سطح آنتي كاتد باشد (شكل ب صفحه قبل ) ، طبق تعريف سطح  مفيد  سطح كانوني  برابر  S /Sin a  خواهد بود .

با توجه به اين كه مولد اشعة ايكس مانند يك منبع نوراني نيست و تغيير زاوية  منبع  نسبت به سطح  ورودي  دريافت كننده ، سبب  تغيير انرژي دسته اشعة ايكس نمي شود . يعني درخشندگي منبع مقدار ثابت بوده  و به امتداد تابش بستگي ندارد « قانون لامبر » ، لذا زاوية a  را چه  براي  ازدياد انرژي و چه براي ازدياد سطح ظاهري كانون «S/Sin a  » بايد كوچك كرد  ولي چون ناهمواري سطح آنتي كاتد حتي در سطح ميكروسكپي باعث  جذب  شعاع هاي مماسي مي شود ، تقليل   aداراي حدي است .

زاوية a در بهترين تيوپ هاي بسته1.5   درجه است ، واضح است كه در چنين مولد هايي سطح آنتي كاتد بايد كاملاً  صيقلي شده باشد .

معمولاً  a درلامپ هاي تجارتي بين 4  تا 6  درجه تغيير مي كند. دراين نوع لامپ ها به جاي دو دريچه ، دو جفت دريچه درست مي كنند ، به طوريكه محور هرجفت دريچه بر محورجفت دريچة ديگر عمود باشد . البته مولدهايي نيز مي توان يافت كه سطوح كانوني آن ها دوايري به قطريك ميليمتراست . بهترين مولد اشعة ايكس آن هايي هستند كه توزيع و نحوة  پخش الكترون روي آنتي كاتد آن ها يكنواخت باشد براي اين كار  به  هنگام تنظيم دستگاه يكي از دو آزمايش زير را انجام مي دهند :

صفحة سوراخ داري كه حائل  پرتو ايكس است  و ابعاد سوراخ آن  به مراتب از ابعاد سطح كانوني كوچكتر است ( 0.02 ميليمتر ) در مسير دسته اشعة ايكس قرار مي دهند تا  تصوير دايره اي  شكل روي  قطعه  فيلم مستقر در پشت  صفحة  سوراخ دار كه  به نسبت  P /  S   بزرگ  شده است ، به دست آيد البته مي توان به جاي سوراخ دايره اي  شكل يك شكاف  مربع  مستطيل قرار داد و تصوير سطح كانوني را در دو امتداد تهيه  نمود و نحوة  توزيع  شدت تشعشع پرتو ايكس را دردو امتداد طولي وعرضي بررسي واصلاح هاي لازم  را جهت  توزيع  يكنواخت روي  آنتي كاتد  انجام  داد . در مولدهاي تجارتي ، كمتر مي توان يك چنين مولدهاي اصلاح  شده را  به دست آورد . لازم  به تذكر است كه سطح كانوني ، به مرور كاركرد مولد  شكل خود را از دست مي دهد ، و بدين ترتيب ازارزش مولد كاسته مي شود .

       تهية تصوير از سطح كانوني توسط سوراخ دايره اي شكل و شكاف مستطيل شكل

                     نمونه اي از تصاوير سطح كانوني يك تيوپ بسته

                      الف سطح كانوني با وضعيت بد

                      ب- سطح كانوني مطلوب به ابعاد 0.6×1 ميليمتر

                      ج سطح كانوني مطلوب ريز به ابعاد 0.05 ×0.5 ميليمتر

مكانيسم توليد اشعة ايكس

در پديدة فتوالكتريك دراثر تابش نور به سطح يك فلز ، فوتون نور تمام  انرژي الكترومغناطيسي خود را به الكترون فلز منتقل مي سازد . قسمتي از اين انرژي  براي مقابله  با پيوند اتصالي الكترون به هسته  صرف مي شود و قسمتي ديگر به صورت انرژي جنبشي درالكترون ظاهرمي شود . عكس اين پديده درتوليد اشعة ايكس اتفاق مي افتد . درلامپ اشعة ايكس الكترون هاي آزاد شده در فيلمان و اطراف در اثر پتانسيل موجود بين آند وكاتد با سرعت نزديك به سرعت  نور به طرف آنتي كاتد كشيده شده و به آن  برخورد نموده و در آن نفوذ كرده تا اين كه انرژي خود را از دست بدهد .

براي الكتروني كه در داخل آنتي كاتد نفوذ كرده دو اتفاق مي افتد :

  به علت عبور از كنار هستة اتم كه بار مثبت  دارد ، از مسير خود منحرف مي شود (طبق شكل زير ) با وجود اين كه الكترون داراي سرعت ثابت است  ولي دراثر اين انحراف  شتابي به خود مي گيرد . طبق نظرية الكترومانيتيك  هر ذرة  بارداري كه داراي  شتاب  باشد تشعشع الكترومانيتيك از خود ساطع مي كند كه به صورت فوتون ظاهر مي شود .


 فركانس اين فوتون n خواهد بود به طوريكه اگر انرژي جنبشي الكترون  قبل از عبور از كنار هستة  اتم K1  و  بعد از عبور K2  باشد طبق اصل بقاي انرژي مي توان نوشت :

       

                                             K1- K2 = hn

 

كه درآن  h  ثابت پلانك برابر 10-34  j.s×  6.6262  مي باشد . ازآن جايي كه الكترون ها حين نفوذ از فواصل متفاوت هسته عبور مي كنند و به يك اندازه نقصان انرژي پيدا نمي نمايند لذا اشعة ايكس توليد شده يكرنگ نخواهد بود  بلكه  تشكيل طيف متصلي را مي دهد .

اگر بار الكترون e  و اختلاف پتانسيل بين آند

وكاتد V  باشد ، ماكزيمم انرژي كه الكترون

مي تواند آزاد  سازد هنگامي  است كه در اثر 

برخورد برهستة اتم توسط هستة اتم متوقف

شود دراين حال انرژي آزاد شده مساوي eV

خواهد بود ، بنا بر اين :

eV = hn              و  يا   eV = hc / l

خواهد بود واضح است كه فركانس چنين اشعه اي ماكزيمم و طول  موج آن مينيمم مي باشد يعني :

                      nmax = eV / h           و       lmin = hc / eV

لذا اشعة ايكس  توليد شده  از طرف  طول موج هاي كوتاه محدود  به                  lminو از طرف طول موجهاي بلند محدوديتي نخواهد داشت .

  زماني كه آنتي كاتد  به وسيلة الكترون هاي سريع بمباران مي شود تعدادي از اين الكترون ها به علت سرعت  زيادي كه  دارند . داخل ساختمان اتمي شده و برخورد با الكترون هاي لايه هاي  … , M , L , K نموده و با خارج راندن الكتروني از اين لايه ها به خارج لاية مذكور اتم يونيزه شده و واضح است كه به محض خارج شدن يك الكترون از لاية داخلي الكترون  ديگري از لايه هاي  بالاتر فوراً  سقوط كرده و حفرة موجود را پر مي نمايد . چون هرچه الكترون در لايه هاي دورتر از هسته باشد ، داراي انرژي بيشتري است ، لذا سقوط يك الكترون از قشر بالاتر به قشر پايين تر مقدار انرژي آزاد مي سازد واين انرژي نيز به صورت فوتون ايكس ولي يكرنگ ظاهرمي شود. از اين نظر درطيف اشعة ايكس علاوه  بر يك طيف متصل كه به طول موج  lmin  محدود است چند تشعشع يكرنگ  نيز كه از خطوط مشخصة عنصر يا عناصر تشكيل دهندة آنتي كاتد خواهد  بود ، ديده مي شود .  در شكل  زير طيف هاي پيوستة فلز موليبدن را برحسب  ولتاژهاي مختلف اعمال شده بين آند و كاتد و همچنين خطوط مشخصة آن  را كه مربوط به لاية K  مي باشد

ملاحظه مي كنيد .

اگر پتانسيل بين آند وكاتد را تغيير دهيم حدّ

طول موج  lmin  تغيير مي نمايد ولي طول

موج خطوط مشخصة آنتي كاتد  ثابت مي ـ



سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:اشعه ی ایکس و تهیه ی آن, :: 14:5 ::  نويسنده : MOHSEN

 

 

موضوع تحقيق: الكتريسيته و مغناطيس

 

 

برگرفته شده از:

كتاب فيزيك پايه

و

الكتريسيته


مدار جاري و لامپ روشن ميشود. لازم نيست كه چند دقيقه، يا حتي چند ثانيه صبر كنيم تا آثار جريان را در مدار مشاهده كنيم. ضمناُ به نظر ميرسد كه فاصلة بين كليد و لامپ، كه معمولاً خيلي بيشتر از cm10 است، بر زمان بروز آثار الكتريكي تأثير محسوسي ندارد.

نكته آن است كه براي اينكه فيلامان به جريان پاسخ دهد، لازم نيست صبر كنيد تا يك الكترون معين از سر باتري به لامپ برسد. وقتي كه كليد را ميبنديم، همة توزيع بار درون رسانات، تقريباً بلافاصله، به حركت درميآيد؛ اين موضوع شبيه ان است كه آب درون يك لولة دراز بلافاصله پس از بازكردن شير جاري ميشود.

20-3 مقاومت و مقاومت ويژه

اگر سيمي بين دو قطب باتري ببنديم، بارهاي مثبت از داخل اين مدار خارجي جاري ميشوند و از قطب مثبت به قطب منفي، يعني، مطابق شكل20-7، از نقطة با پتانسيل بيشتر به نقطة با پتانسيل كمتر ميروند. در داخل باتري جريانبارهاي مثبت از قطب منفي به قطب مثبت، يعني در خلاف جهت ميدان الكتريكي، است؛ در داخل باتري، عامل حركت بارها ميدان الكترواستاتيكي نيست بلكه واكنش شيميايي باتري است. در مدار خارجي، عامل حركت بارها مبدان E است. به عنوان نمونهاي مشابه با جريان بار در مدارهاي الكتريكي ميتوان از جريان آب در سيستمهاي هيدروليكي نام برد. آب در ميدان گرانشي هميشه به پايين جاري ميشود؛ اما ابزارهايي – مثل تلمبه – وجود دارد كه با گرفتن انرژي از ساير منبعها، آب را به بالا ميرانند.

اگر سيم بين قطبهاي باتري، يك رساناي كامل و ايدهآل باشد كه بر بارهاي متحرك آن هيچ نيرويي جز نيروي الكتروستاتيكي خارج وارد نميآيد، اين بارها بر اثر ميدان E به طور يكنواخت شتاب ميگيرند. درنتيجه، سرعت متوسط حاملهاي بار در طول زمان به طور پيوسته زياد ميشود، و به همين ترتيب، جريان نيز افزايش مييابد. اما عملاً چنين نيست. جريان به سرعت به مقداري ثابت ميرسد كه متناسب با اختلاف پتانسيل دو سر سيم است. علت اين امر آن است كه سيم در برابر حركت حاملهاي بار مقاومت ميكند و درنتيجه حالت پايا دست ميدهد.

بنابر تعريف، مقاومت سيم عبارت است از نسبت ولتاژ به جريان؛ يعني:

(20-5)                    

كه R مقاومت، I جرياني كه از اين مقاومت ميگذرد، و V افت پتانسيل در طول اين مقاومت است؛ يعني V اختلاف پتانسيل دو سر عنصر مقاومتي در شرايطي است كه جريان I از آن ميگذرد. واحد مقاومت اهم ، به نام گئورك سيمون اهم (1787-1854) است. هر اهم برابر است با يك ولت بر آمپر. هر عنصر مداري را كه فقط مقاومت وارد مدار كند، مقاومت (خالص) مينامند.

در اكثر موارد، مقاومت عناصر مداري، دست كم در گسترهاي وسيع از جريان، از جريان داخل آن مستقل است. معادلة (20-5) يا رابطة معادل آن.

(20-6)                

را كه R ثابت فرض ميشود، قانون اهم مينامند.

مثال 20-2 يك مقاومت  را به قطبهاي يك باتري V10 بستهاند. جريان در اين مقاومت چه قدر است؟

حل: از معادلة تعريف كنندة R، يعني معادلة (20-5)، داريم

بدينسان:

قانوه اهم، برخلاف قوانين حركت نيوتون، قانون دوم ترموديناميك، يا قوانين پايستگي انرژي و اندازة حركت، از جملة قوانين بنيادي طبعت محسوب نميشود. بسياري از سيستمهاي مقاومتي از قانون اهم پيروي نميكنند. اين سيستمها در الكترونيك حالت جامد نقشي كليدي بازي ميكنند. اما قانون اهم براي اكثر عناصر سادة مداري، مانند سيم، گرمكن برقي و مانند آن، يا صادق است، يا دست كم تقريبي خوب به شمار ميايد.

مقاومت رساناها به طول، l ، مساحت سطح مقطع، A، و يك خاصيت ذاتي مادة رسانا، يعني مقاومت ويژه، بستگي دارد. رابطة بين مقاومت، R، و مقاومت ويژه، l، به اين قرار است

(20-7)                    

واحد مقاومت ويژه اهم متر است.

گسترة مقدار مقاومت ويژة مواد در دماي اتاق وسيع است؛ از مقادير كم براي فلزات بسيار خالص، مثل مس و نقره، گرفته تا مقادير بسيار بزرگ براي نارساناهاي خوب، مانند شيشه، تفلون، و ميلار. مقاومت ويژة چند فلز خالص، آلياژ، نيمرسانا و نارسانا در دماي ، در جدول 20-1 درج شدهاند. گسترة اين مقادير 25 دهه (مرتبه بزرگي) است.


جدول 20-1 مقاومت ويژه و ضريب دمايي مقاومت ويژه در

ماده

مقاومت ويژه ،

ضريب دمايي ،

 يا

مس

8-10×69/1

3-10×9/3

نقره

8-10×59/1

3-10×8/3

طلا

8-10×44/2

3-10×4/3

آلومينيوم

8-10×83/2

3-10×0/4

تنگستن

8-10×33/5

3-10×6/4

پلاتين

8-10×4/10

3-10×9/3

منگاتين

8-10×2/48

0

كنستانتان

8-10×9/48

6-10×2

نيكروم

8-10×100

2-10×4

كربن

5-10×5/3

4-10×5-

ژرمانيم

5/0~

2-10×5- ~

سيليسيم

1000~

2-10×7- ~

چوب

1014-108

-

شيشه

1014-1010

-

كوارتز بيشكل (شيشه كوارتز)

17-10×5

-

 

 

نارسانا در دماي ، در جدول 20-1 درج شدهاند. گسترة اين مقادير 25 دهه (مرتبة بزرگي) است.

علت بروز مقاومت در برابر جريان بار در رساناها اين است كه حاملهاي بار به موانع گوناگوني برخورد ميكنند كه ميخواهند جلوي حركت آنها را بگيرند. حاملهاي باربر اثر برخورد با اين موانع انرژي و اندازه حركتي را كه، از برخورد قبلي تا حال، از ميدان الكتريكي گرفته بودند، از دست مي دهند. چنان كه به زودي خواهيم ديد، از دست رفتن انرژي باعث ميشود كه مقاومتي كه جريان از داخل آن ميگذرد گرم شود.

موانعي كه الكترونهاي رسانش را پراكنده ميكنند، ممكن است ناخالصيهاي موجود در فلزات خالص باشند، زيرا دستيابي به فلز مطلقاً خالص ناممكن است. حتي بلور فلزات مطلقاً خالص (جز ابررساناها در دماي به حد كافي پايين) مقاومتي ماصفر دارد، زيرا حركت گرمايي اتمهاي بلور فلز، الكترونهاي آزاد را پراكنده ميكند. چون دامنة اين حركت ارتعاشي در بلور با افزايش دما زياد ميشود، بايد انتظار داشت كه پراكنش الكترونهاي آزاد، و درنتيجه مقاومت ويژة رساناهاي فلزي، نيز با افزايش دما زياد شود. در واقع همين پديده را هم مشاهده ميكنيم.

ضريب دمايي مقاومت ويژه را مانند ضريب انبساط گرمايي تعريف ميكنند:

(20-8)           

مقادير  براي چند فلز خالص، آلياژ، و كربن، كه رسانايي غيرفلزي است، در جدول 20-1 درج شدهاند.

امكان پيشبيني و توصيف مقاومت ويژه نيمرساناها خيلي كمتر است. اين مقاومت ويژه به شدت تابع دما و نيز غلظت ناخالصيهاي موجود در مادة ميزبان است (فصل 30).

20-10 رسانش عصبي

مغز را غالباً به كامپيوتر تشبيه ميكنند، و اين تشبيه معقول به نظر ميآيد. مغز نيز، مانند كامپيوتر، مي تواند اطلاعات را دريافت، پردازش، و در حافظه ذخيره كند، و نيز مي تواند دستوراتي به واحدهاي محيطي بدهد. به علاوه، در اينجا هم مانند كامپيوتر، هركدام از اين اعمال شامل انتقال تكانههاي الكتريكي است.

اصطلاح «سيستم عصبي» شامل مغز، نخاع، و نورونهاي محيطي است. عصبشناسان به نورونهاي حسي، كه سيگنالهايي از اندامهاي حسي مانند چشم و گوش به مغز ميفرستند، فرق ميگذارند. بدن انسان ميليونها نورون دارد، وگرچه جزئيات اين نورونها با هم متفاوت است، برخي مشخصههاي آنها مشترك است.

نورون از پيكرة سلولي، شامل هستة سلول، تعدادي زائدة منشعب يعني دندريتها، و دنبالهاي دراز، موسوم به تار عصبي يا اكسون، تشكيل ميشود. اكسون مانند خط انتقالي از پيكرة سلولي به سرهاي دور از پيكرة سلولي است.

الکتریسیته و مغناطیس,

:: 14:4 ::  نويسنده : MOHSEN

عنوان نقاشي

عنوان Mana lisa از بيوگرافي Giorgic vasavi لئوناردوداوينچي مي آيد كه 31 سال بعد از مرگ لئوناردو، چاپ گشت. در آن،‌او خانمي به نام lisa كه همسر بازرگان ثروتمند Florentine در نام Francesco del Giocordo مي‌باشد را مشخص كرد. Mana اختصار ايتاليايي كلمه Madnna به معني خانم من معادل كلمه انگليسي Madox ميباشد از اينرو كلمه به معني lisa Madam مي‌باشد. در ايتاليايي جديد فرم كوتاه Madonna معمولا به صورت Manna ديكته ميشود.

همچنني عنوان GioCorda La زن Gando مي‌باشد. در ايتاليا giocola به معني قلب روشن معادل jocad در انگليسي مي‌باشد بنابراين giocanda به مغني زن خوش قلب مي‌باشد. بدليل لبخند او اين روش از موضوع معني دوگانه را دارد بطوريكه La joconde فرانسوي مي‌شود.

هر دو نام La Giocda , Mana lisa به عنوان نام نقاشي در قرن نوزدهم انتخاب شد. قبل از اين  اسم انتخاب شود نقاشي با عبارتهاي توصيفي گوناگون مثل يك زن رسمي Florecntine و فاحشه اي در حجاب توري نام گذاري شده بود.

 

تاريخچه

احتمالا لئوناردو نقاشي mana lisa را در سال 1503 شروع كرد وطبق vadwri آن را 4 سال بعد كامل كرد لئوناردو نقاشي را در سال 1516 از ايتاليا به فرانسه برد هنگامي كه پادشاه francios اول نقاشي را براي كار lue jose نزديك قصر پادشاهي در Ambaoie دعوت كرد. پادشاه نقاشي را 4000 cuoخريد.

بعداز مرگ لئوناردو نقاشي با داشتن قسمتهايي قاب گذاري در دو قسمت پرگشته شكسته شد اصولا دو ستون درد و طرف فيگور كه ما از آن كپي اوليه را داريم وجود داشت لبه هاي تيز شكستگي هنوز هم ديده مي‌شود.

نقاشي در ابتدا در Fontcineble گذارده شد و بعدا در قصر versialles به نمايش درآمد. بعد از انقلاب فرانسه آن به lowvre  منتقل شد. ناپلئون اول آن را در اتاق خواب خود در قصر Turilerie قرار دارد و بعدا آن دوباره به loureve بازگشت در طي جنگ France-prvssinal 1870-1871  آن از louvre به جايگاه پنهاني در قسمتي از اروپا منتقل شد تابلوتا اواسط قرن نوزدهم تا اين ميزان معروف نبود تا وقتي كه هنرمندان پياژه حركت سمبوليست آن را مشاهده كردند و آن را با نظرات در مورد زن تطابق دادند.كارشناس walter pater در كارشناسي 1876 خود بر اثر لئوناردو اين منظره را براي ما توصيف فيگور تابلو به عنوان گونه اي از تجسم افسانه اي ادي قرن كه پيرتر از صخره هايي استكه در بين آنها نشسته وكسي كه خيلي وقت است كه مرده ورازهاي قبر را دانسته توصيف كرد.

تابلوشهرت بيشتري يافت وقتي كه در 21 آگوست سال 1911 دزديده شد.

روز بعد Louis Broude به lourve رفت و به salon carre جايي كه Mona Lisa قرار داشت رفت. او در جايگاهي كه Mona lisa مي بايست قرارداشت يعني بينTitions Alegrory of Alfone di , valso Genggoies Mystical marrig اوچهار ميخ آهني يافت. Beroud با رئيس پليس تماس گرفت وسپس فكر كرد كه شايد تابلو براي عكس گرفتن برداشته شده است. اما Mona lisa دست عكاسان نبود. Lourveبراي يك هفته براي كمك در مورد رسيدگي بر دزدي انجام شده بسته شده بود در 6 سپتامبر شاعر اهل هنر فرانسه كسي كه يكبار به عنان عامل ايجاد آتش سوزي lourveمضمون شناخته شده بود در دزدي mona lisa مورد بازجويي قرار گرفت. همچنين دوست او publo picaso هم براي جواب به سوالاتي فرد پليس آمد و پي هر دو بعد ازمدتي آزاد گشتند.در اين زمان تصور مي شد نقاشي براي هميشه گم شده است. اما دزد كسي نبود vincenzo pengo يكي از كاركنان موزه خيلي راحت با داخل شدن به ساختمان در وقت قانوني تابلورا خيلي راحت درروكشي پنهان كرد و وقتي موزه بسته شد رفت.Edllando de valfirer  رئيس نقشه كسي دزدي كپي هاي از نقاشي را به عنوان تابلو اصلي فروخت. و به دليل اينكه براي گولزدن احتياج به اصل تابلو نداشت ديگر با peruggia بعد از جنايت تماس نگرفت. بعد از اينكه تابلو را به در آپارتمان خود براي دوسال نگه داشت صبر peruggia لبريز گشت ووقتي كه قصد فروختن آن را داشت دستگير شد در برد اشتن آن در سراسر ايتاليا ممنوع گشت در 1913 دوباره به lourve برگشت.

در طي جنگ جهاني دوم نقاشي دوباره lourialبرداشته و به جاي مطمئن ابتدا در chatear Ambaise سپس دردير Dieu Loc- و نهايتا در موزه Ingres واقع در Mantauban قرار گرفت. در سال 1965 قسمت پاييني تابلو كاملا خسارت يافت در زماني كه كسي آن را با اسيدي خيس كرد در 30 دسپامبر همان سال ugo ungaze villegas يك بليويني نقاشي را با پرتاب كردن سنگ به آن مورد صدمه وخسارت قرار داد. نتيجه آن وجود رنگدانه هايي در آرنج چپ mana lisa شد.نقاشي حالا با شيشه هاي حفاظتي ضد گلوله پوشانده شده است.

از 14 دسامبر 1962 تا مارس 1963 دولت فرانسه آن را براي نمايش در نيويورك وواشنگتن به آمريكا فرستاد. در 1974 از نمايش نقاشي در توكيو ومسكو قبل از بازگشت به loureve جلوگيري شد.

از 6301962 تابلو به قيمت 100 ميليون دلار ارزش گذا ري شد. مطابق mona lisa ..guness Book of Records به عنوان باارزش ترين نقاشي كشيده مطرح شدبه عنوان يك تابلوي گران Gracon a la pipe پيكاسو بهتر شد و 1/104 ميليون دلار در 4 مي 2004 فروخته شد. اگر چه آن با تورم تغيير قيمت نداشت. 100 ميليون دلار در 1962 تقريبا برابر 608 ميليون دلار در 2004 مي‌باشد. در 6 آپريل 2005 نقاشي از lourve به جايگاه جديدي د رموزه salle des ftats منتقل شد. آن در يك ساختمان حفاظتي آب وهواي كنترل شده محوطه پشت حفاظ شيشه اي وشيشه هاي ضد گلوله نمايش داده ميشود.

تشخيص مول

Vasari موضوع را همسر قانوني بازرگان Franceco del Goconda تشخيص داد. مشخص شده كه del Goconda يك بازرگان ثروتمند ابريشه و يك چهره برجسته دولتي بوده است تا دوره هاي اخير اطلاعات كمي از زندگي او شناخت شد از gheraine lisa انتظار مي رود كه در سال 1479 دنيا آمده و در خانواده villa vignamaggio در tuscony بزرگ شد و در سال  1495 del Giocondaاز دواج كرد.از نيرو درسال 2004 يك محقق ايتاليايي به نام Giyeppe pallenti اثري mona lisa را تحت نام malier Ingema را چاپ كرد كتابي كه او از مدرك موجود در حمايت سنت مشخص مدل Ghrardini lisa جمع آوري كرد. طبق نظر pallcauti مورث مي گويد كه پدر لئوناردو دولت همسر lisa بود. تصوير mona lisa وقتي كشيده شد كه او 24 سال داشت  واحتمالا دستور پدر لئوناردو و براي تقديم دوستش كشيده شد. Pallanti دريافت كه lisa franess فرزند داشتند و lisa جدا از همسرش زندگي مي كرد. او حداقل به مدت 60 سال تنها زندگي مي كرد و اطلاعات مرگ او مشخص نيست.

ديگرپيشنهادات

برخلاف اين تئوري تناوبهاي متفاوتي در جايگاه سنتي پيشنهاد شده است. در طي‌آخرين سالهاي زندگي او لئونارد وتصوير در يك بانوي flerentine را از زندگي در نياز تجليل از Gindina de medio ايجاد كرد. هيچ مدركي كه نشان دهنده خط ارتباطي Giuliano de Medici , lisa Gherudini باشد وجود ندارد اماسپس تعبيري وتفسير مي تواند جايگزين يكي از دو تصوير ديگر زنان da vinic شود. جمله اختصاري ديگري ايجاد پيچيدگي كرد وقتي كه mona lisa را به تصوير Franeeco de Gioronde ارتباط مي دارد. دكتر lillian schwart2 از Bell  labs اظهار داردكه mona lisa دقيقا يك تابلو اختصاصي است. او اين تئوري را گفتن از نتايج تحليل ديجيتالي خصوصيتهاي چهره اي چهره لئوناردو و آن تابلوي مشهور مورد حمايت قرار مي دهد. وقتي كه يك تابلو اختصاصي توسط لئوناردو به تصوير در آمد وسپس با تصور monalisa تركيب شد خصوصيات چهره كاملا مشخص شد.اين تصور ايجاد شده استكه لئوناردو مايل به جنس خود بوده است وخواستار اين بوده است كه چهره خودش را در قالب يك زن بكشد. كارشناسان اين تئوري اظهار دارند كه بين دو تابلويي كه توسط يك فرد و با استفاده از سبكهاي مشابه ترسيم شده است وجود دارد. Maike vogt-luerssen  اظهار دارد كه زني كه بر فراسوي لبخند مشهور مي‌باشد isabella Aragon از duchessmilan مي‌باشد.لئوناردو نقاشي قاضي براي duke milan بعد از يازده سال بود. در الگوي لباس سبز تيره vogt-luerssen monal lisa معتقد است كه اين موضوع نشان دهنده اين است كه lisa عضو خانواده viconti-sforz بود.تئوري او اين استكه moan lisa اولين تابلوي رسمي duchess milan  جديد بوده است كه در بهار تابستان سال 1489 ترسيم شده است.

Mona lisa براي لبخند وچشمان زيبا بشر مشهور مي‌باشد. تابلو موقعيتي را نيمه بالايي وفاصله كه به چشم انداز قابل رويت بعنوان پرده پشت صحنه را دارد ارائه ميدهد لئونارد و از طراحي هرمي شكل براي جاي دادن زن بصورتي ساده وآرام در فضاي نقاشي استفاده كرده است. دستهاي گره خورده او از گوشه جلويي هرم مي‌باشد. سينه، گردن وصورت او در نور يكساني كه دستان او را بصورت ظريفي مدرن دمي كرده تابيده شده است. نور ستوه زنده متفاوتي از هندسه اصولي دايره ها محيطها كه شامل كماني از خنده معروف او مي‌باشد را ايجاد كرده است sigmund freud گفته است كه اون خنده از توجه عشق لئوناردو به مادرش بوده است ديگران آن خنده را بعنوان عامل پاكي و معلوم بودن توصيف كرده اند. گفته مي‌شود كه بعضي كه تابلو را در قلب مركز دهي مي كنند همانطور كه در روشن ديده مي‌شود. بسياري از محققان سعي كرده اند كه علت اينكه خنده بر ديد هر فردي با خردديگر متفاوت است را توجيه كنند. حدود اظهارات از تئوريهاي قابل توجه در مورد ديد انساني در حالتي كنجكاوانه در مورد تشخيص احاسس mona lisa مي‌باشد. پروفسور margarethiving stone از دانشگاه هاروارد اظهار دارد كه لبخندعموما در تشنج پايين تكراري ترسيم شده است و مي تواند به بهترين نحوممكن توسط ديد عمومي فرد مشاهده شود kontsevich leonid , christophertgler از موسسه smith-Kette wer در sin fransisico معتقد است كه طبيعت تغيير يافته لبخند توسط صداهاي تصادفي متغير در سيستم ديداري انسانها مي‌باشد Dina goldin بعنوان پروفسور را زددانشگاه Brown  اعتقاد دارد كه رازي در موقعيت بودن ايستايي ماهيچه هاي صورت monalisa نتيجه يك پويايي غيرعادي در چهره اي كه دقت حسي قوي را در بينندگان تابلو در خاست مي كرد بود.قابل توجه است كه mona lisa هيچ موي كه شامل ابرويا مژگان مي‌باشد را در ساختار چهره اي ش نداشت.اين موضوع احتمالا به اين دليل است كه درآن زمان بين زنان نجيب واصيل رسم بوده است كه موهاي خود را مي تراشيدند. براي بينندگان مدرن اين به سراسر كيفيت جذب چهره اضافه مي‌شود در اواخر سال 2005 محققان dutch از دانشگاه Amsterdan تصور تابلو را از طريق نرم افزاري كامپيوتر تشخيص دهنده حسي راهكاري دانشگاه Illinois واقع در vrbana-champanis مشخص كردند. نرم افزار دريافت كه لبخند 83% از روي خوشحالي %9 از روي نفرت 6 درصد از روي ترس 0/2 از روي عصبانيت كمتر از %1 درصد به صورت طبيعي و اصلا از روي تعجب وغافلگيري نبوده است. اضافه بر يك تجزيه آزمايش بيشتر نشان دهنده يك تكنولوژي جديد بود. صورت ده زن از سلسله mediternean براي ايجاد و تصور تركيب يافته از يك بيان طبيعي استفاده شد.محققان سپس تصور تركيب يافته را به صورت تابلو مقايسه كردند. آنها از وسيله اي براي صداكردن لبخند به دوبخش كوچك استفاده كردند وسپس آن را براي 6 حس از قبيل خوشحالي، شگفت زدگي، عصبانيت، نفرت، ترس وناراحتي مورد آزمايش قرار دادند. اگر چه استفاده اينك فرمول ساده تصوري براي نقاشي چهره وشخصيت بكار برده شد حس قوي را كه لئوناردو بين جايگاه قرارگيري زن و منظره پشت او به آن دست يافته در اصل سبب مشهور بودن ومورد توجه قرارگرفتن نقاشي در تمام زمان ها شده است. منحني حسي موها ولباس زن در چاله هاي موج دار و رودخانه پشت سراو  پژواك يافته است اين حس سراسر از هورمني يافت شده د رتابلو مخصوصا با وجود لبخند ملايم زن عقيده كيهاني لئوناردو كه به ارتباط انسان وطبيعت مرتبط مي‌شود اين تابلو را نشانه ثبت شده از عقيده واستعداد لئوناردو مي داند. اين زن مهم در جايگاهي مجسم شده كه به نظر مي آيد يك ايوان سرپوشيده از ستون هاي سياه در هر طرفش مي‌باشد. پشت او منظره بزرگي از دور نماي كوهستانهاي يخي مي‌باشد. عبور با دو فاصله فيگورهاي مطلوب تضادهاي ديناميكي روشني وتيرگي وبالاتر از همه حس آرامي وملايمت از ويژگي هاي سبك لئوناردو است.

تابلو يكي از تصاوير اوليه است كه زن را جلوتر از منظره خيالي نشان مي دهد يكي از خصوصياتهاي جالب منظره اين است كه غيرحقيقي است. منظره پشت فيگور سمت چپ به نظر كمتر از منظره سمت راست قابل توجه است اين موضوع شب شده كه بعضي كارشناسان بگويند اين منظره بعدا اضافه شده است تابلو چندين بار تعمير شده آزمايش x,ray نشان داده شده است.تابلو mona lisa در پشت يك روشن از آن پنهان شده است. سپيدار باريك پشت شروع به نشاندن نشانه هايي از زوال در يك ديد بعد از تفكر قبلي مي‌باشد.

نش در فرهنگ شهرت يافته و سبك وطريقه هنري

Mona lisa از حالتهاي آيكوني در فرهنگ شهرت يافته بدست آمده است.

در سال 1963 هنرمند پاپ anoly worhd به ايجاد پرينهاي سريگرافي زندگي از mana lisa شروع كرد. Warhel او را به عنوان ايكون جديدي مثل Marilyn monroe يا Elvis presely خاص ومنحصر كرد. در اين زمان استفاده او از پردازش اسنسيل كارشناسي مجازي از تنزل ارزشهاي زيبايي در جامعه اي از توليد انبوه وزوال انبوه ايجاد مي‌كند. امروزه mona lisa مكررا دوباره تكثير شده است. به عنوان يك تابلوي فرهنگي mona lisa از رجوعات بي شمار در فرهنگ شهرت يافته و سبك وطريقه هنري لذت بر دو است. آن موضوع بسياري از آمازها شده است كه شامل:

تضعيف رومانتيك mona lisa توسط Nat kingcole در قياس عشق او به نقاشي Billbeard pop تنها براي 8 هفته بود و سه ميليون كپي از روي آن گرفته شد. آهنگ توسط Ray Evans , Jay living ston براي فيلم كاپيتان cary امريكا نوشته شد و برنده اسكار شد. آن بعدا در فيلم mona lisa در سال 1986 بكار برده شد پوشش تضعيف در آلبوم (Take a Break )Gimme Gimme, Me finot ايجاد شده است. Conway Twitty رو نوشتي از گروه وقسمتهاي منحصرست در سال 1959 وارد كرد.

آهنگ visions of johanna از Bab Dylan كه شامل درخشش هايي ميباشد اما mona lisa بايد آسمان هاي بالاتر داشته باشد شما اين را مي توانيد از لبخند او بگوييد.

Monalisa , mad Hattens آهنگي از آلبوم 1972 Manky chateau Eltoon john آن Billboard music chart اجرا شد.

Mona lisa اولين راه كشوري از آلبو 1981 خواننده willie Nelson به اسم souwhere over the rainlow آلبوم در Bilboud top country Albums chars اجرا شد.

Mona lisa آهنگي از آلبوم 1988 slick Rick به اسم the Greut pduncure of slick Rick آلبوم در Hiphop Alboms charts Billbal top اجرا شد.

Mana lisa اولين مسير در آلبوم 2004 گروهي cose malin به اسم Heat بود.

A mona lisa يك آهنگ وارد شده با گروه مشهور counting Grows  بود. آن توسط رهبر خوانندگان Adau Durtiz  نوشته شد و در سال 1992 ثبت شد.

Mona lisa آهنگي توسط گروه الكتريكي آسمان خنده او را نتيجه دستان خواننده در زير دادن اومي دارند.

Mona lisa آهنگ ملايمي با صداي Brinty speats آهنگ افسانه زبي است كه mona lisa ناميده مي‌شود و كسي است كه از زيبايي وظرافت خارج مي‌شود خيلي راحت با ابهام وسري درست مثل تابلو به خاطر مي آيد. تفسيرات lyrics به مقايسه بين mona lisa و شخصيت spears مربوط مي‌شود.

آهنگ تحريك آميز smooth در سال 1999 توسط Rob thomas به

 عنوان spnish Harle Monalisa my  و smooth my munequita  آهنگي است كه توسط thomas درباره زندگي با مسابقه marisol maldonade  نوشته شده است. فيلم هاي زيادي هستند كه با تابلويي از روش هاي عنوان يافته la Gioconda , Monalisa  بكار برده شده اند. بعضي از اينها در مورد خود تابلوست در حاليكه ساير آنها مثل كمدي درام 1986 mona lisa يا درام فمنيستي به نام mona lisa Dmile هنرمندي julia Roberts كه در مورد زني كه خصوصيتهاي آن از تابلو سرچشمه مي گرفت ساخته شد.

جهان هنري همچنين ياداشتهاي انكار ناپذير حقيقت مهشوريت mona lisa را دربرگرفت. به دليل شهرت  پوشش يافته تابلو surrealistes , Dadaistsاغلب تغيير وتحولاتي را ايجاد مي كنند. در سال 1919 Marcel Ducham  يكي از تاثير گذارترين اعضاي Dadousts تابلوي Mona lida  يكي از تاثيرگذارترين اعضاي Dadosts تابلوي mona lisa را با اضافه كردن سبيل و بيش زي به آن مورد در كتيبه L.H.0.0 مورد تمسخر قرار داد اين كار به معني جكي Freudiam در وجود علاقه لئوناردو به خودش بود . طبق بررسي Rhonda R.sh eare كپي هاي فراواني از اين نمونه در صورت Duchmp وجود دارد.

Salvador Dalioكسي كه براي كارسئوياليستي خود پيش قدم بود تصوير از خود تابلوي mona lisa در سال 1954 ترسيم كرد.

بسياري از پيش كسوتان در اين زمينه تمسخري را در تاريخچه مرموز وجدال آميز mona lisa ايجاد كرده اند. تئوري هاي والا وتوطئه ها اغلب توسط خيال پردازان ايجاد مي شد. در سال 1952 داستان نويس داستانهاي خيالي Ray Bradbury داستان كوتاهي به نام the mileكه با واكنش زياد مردم در درخواست دوباره mana lisa روبرو شد رامنشتر كرد داستان تابلو را در پرده هاي نقاشي گذاشت در حاليكه كه نقاشي اصلي در سپيدار چوبي بود.

داستان همراه ظفر Bob show به نام The Giaenda coper كه در مجموعه مجله هاي او به نام cosmis kaleidos cope منتشر شد. نشان دادن كه تابلو قسمتي از رشته اي مي‌باشد كه با هم ديگر يك انيميشن را تشكيل مي دهد.

در سال 1979 سريال city of Death جز داستان هاي خيالي تلويزيوني از سري داستانهاي Doctor كه توسط da vinic ساخته شده بود كپي هايي از mona-lisa بود. داستان نشان مي دارد كه نقاشي حاضر در lourve در بالاي پيغام نوشته شده this is fake قرار دارد.

يك انيميشن كوتاه lupin III به نام mona lisa smiles thnice در سال 1979 سبب شد lupin و گروهش تصميم به وزيدن monalisa بگيرند. بعد از اينكه خيلي از هدفها انجام نشد او نهايتا در آخر داستان موفق شد تنها نگهباني lourve را براي حفاظت تابلوي اصل پيدا كند وتابلوهاي المثني را براي گردش در جاهاي مختلف و نمايش دادن ببرد. بهرحال نگهبان به قدري طبيعي تابلو را نقاشي كرده بود كه او هم نفهميد كداميك تابلو اصلي وكداميك كسي شده آن است.

در سال 1984 داستان كوتاه The Advenure of sherlak bus چهره دوست



دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:لئوناردو داوینچی و زندگی نامه, :: 14:27 ::  نويسنده : MOHSEN

زندگاني پروين:

پروين رخشنده معروف به پروين اعتصامي متولد 1385 خورشيدي در شهر تبريز به دنيا آمد كه پروين اعتصامي دختر ميرزا يوسف خان اعتصامي آشتياني معروف به «اعتصام الملك» كه خود از دانشمندان معروف است.

پروين ادبيات فارسي و عربي را نزد پدر دانشمند خود و معلمان خصوصي و خانوادگي فرا گرفت پس از اتمام دوره در مدرسه دختران امريكايي در تهران به تحصيل زبان پرداخت و دور دانشجويي رت سپري كرد. پروين رخشنده فقط سي و چهار سال در اين دنياي فاني زندگي كرد، در تاريخ 16 فروردين ماه 1320 شمسي برابر با 1360 قمري در تهران وفات كرد و در شهر مقدس قم در صحن مطهر حضرت معصومه در كنار مزار خانوادگي و در كنار مزار پدرش بخاك سپرده شد و قطعه كوچك  شعر در مورد خود مي سرايد

 ايدل اول قدم نيكدلان      با بد و نيك جهان ساختن است

دل ديوانه عمارت كردن      خوشتر از كاخ بر افراختن است

پروين اعتصامي در دوراني به كمال قدرت سخن خويش و ديد كه پردة سياه ديكتاتوري بر سر ايران كشيده شده بود حكيمه سنگين ديكتاتوري و دژخيمان هرزه اش بر سينه هاي مردم فشار وارد مي آورد، مسلم است كه اين وضع رسوا نمي توانست در روح شاعر و در سخن نغز او تأثير نكند بر عكس مي توان گفت كه فشار ظلم و ستم بحدي كه بر مردم ايران وارد مي شد. پروين را خرد كرده و نگاه او را از زندگي از شادي شگفتي آفرينش منصرف ساخته بود. دوران ديكتاتوري رضاخان در آثار پروين بخوبي نمايان و مشهود است در گرايش او بطرف تصورات عرفاني بي تأثير نبوده است اين دوره شكل منفي در آثار او بروز كرده است اين تنها عامل نبوده بلكه پروين زن بود و بعلت وضع خاص زنان در اجتماع آن روز ايران امكان هيچگونه فعاليت سياسي و اجتماعي را نداشته است و دنيا و مسائل روزمره زندگي را نه از راه يك مشاهده عيني بلكه تنها از خلال كتابها بيشتر از راه مطالعه كتابهاي عرفاني مشاهده كرد.

رندگي پروين: در اثر مطالعه كتب و آثار گذشته ايران، پروين بطرف عرفان و تصوف كشيده شده در نظر پروين همه چيز نشاني از يك قدرت ارلي و ابدي است و تعبيرات عرفاني در تمام ديوان پروين و بخصوص در قصائدش به خوبي نمودار اصلي و محتوا و مفهوم اين قصائد بي اعتباري دنيا، حكومت قضا و قدر، كوري سرنوشت و وجود تقدير ازلي و ابدي است پايان زندگي پروين روح افسرده اين شاعر ناكام نمي توانست در اين چهار ديوار قيود و شرايط كه جنبة ريا و نفع پرستي آن بيش از همه جنبه ديگر است محصور بماند.

خصوصيات پروين:

از خصوصيات پروين اين بوده پروين خانم از همان اول از ذوق و شوق و قريحه شاعري بهره اي تمام داشته و از نه سالگي شعر ميسرود، پروين از نوادر بلكه از نوابغ روزگار بود. پروين خانم تفكرات خود را جامة عمل پوشانده و در گفته هايش پر از نورد ساده گفتن است. و از ديگر خصوصيات پروين خانم مي توانست با اسلوب و شخصيت و آراء فلسفي و كلمات اخلاقي خويش از سايرين متمايز باشد.

آري پروين در كارگاه سخن سرائي و مفهوم لطيفه و صفاي تخيل و ذوق ابداع پرنياني بافته چنان ظريف و رنگين و زيبا كه به جرأت ميتوان گفت:«از نوادر و نوابغ تقليد ناپذير است.

ايدآليسم پروين يكي از خصوصيات و يك نوع ايدآليسم اخلاقي است آرزوي زندگي خوب كه در آن ظلم و ستم و دشمني كينه نباشد به آرزوي يك اجتماع سراسر دوستي و پاكي، پروين دوستدار انسان و بخصوص كساني است كه نظام اجتماعي آنها را بدبخت كرده است دوستدار کارگران و زجركشيدگان است.

پروين در هر كجا به سلطنت و پادشاهي اشاره مي كند آنرا مي گويد و فشار اين دستگاه را نشان مي دهد و آن را بعنوان مظهر ظلم و پستي معرفي مي نمايد.

 

خصوصيات اشعار پروين:

شعرهاي پروين شعر اوقات و اشخاص و افراد نيست، بلكه شعر تعليم تربيت و تهذيب و اصلاح اخلاق كريم است. شعرهاي پروین بسيار پخته و مردانه است مخصوصاً كه هنگامي به پند و اندرز عارفانه و حكيمانه مي گفت. در اين هنگام بسيار متين و دلپذير ميسرايد و خواننده تصور مي كند كه سراينده اين اشعار حكيم ناصر خسرو يا سنائي غزنوي است. ديوان پروين در حدود 5600 بيت شامل خصائه مثنويات و قطعات اخلاقي و اجتماعي است.

يكي از خصائص اشعار پروين تشخيص است: تشخيص يعني اينكه گوينده براي تصوير معاني مجرده اشخاصي تصور كرده و گفتار زندگاني را به آنان منسوب دارد شاعر و نويسنده بزرگ كسي است كه در توصيف و وصف راز و خلق و خوي انسانها ماهر بوده و تخيلات و افكار را بطرز خوش آيند نغز بدنبال بگذارد. از متمايزات شعرهاي پروين اين است كه شعر پروين شعر اوقات و اشخاصي نيست شعر تربيت و تهذيب و تعليم اخلاق كريمه است و ديگر متمايز شعر پروين اين است كه بكلي از تصنع لفظي و معنوي دور است و مطلقاً با ساختگيها و تصورهايي كه در نظرها و منظومات و پيشنهادهاي ديگران ديده مي شود آشنا نيست و از گفتن صريح عقيده خويش در مظهرها عقايد مختلف بيم نداشت. ترانه روح افزاي مهر و عاطفت و فضيلت است نغمة جذاب سعي و عمل و همت و اقدام است خرد، بيداري و پرهيزگاري است. و از ديگر خصوصيات قصائد و قصه هايش مقلد سبك و اسلوب ناصر خسرو با آن توانايي و استواري و شيوائي است كه اگر گوينده را نام نبرند تشخيص براي خوانده و گوش كننده مشكل است كه اين شعر از كيست. شعرهاي پروين در نهايت رواني و استحكام است.

 

بررسي شعرهاي و قصائد پروين شعراء

هر خواننده با ذوق و اديب دانشمند براي اولين بار خواندن شعرهاي پروين سريع مي فهمد كه اين سخنان لطيفه مولود فكريست آزاد و حساس و روحي لطيف و ساخته سرمشقي مستقل مبتكر  كه از خوش آمدگوئي گريزان است و پاكي نفس بحدي است كه حتي از درخت جهان سايبان نمي طلبد. در ميان شعراي معاصر كمتر كسي مانند پروين توانسته است در دلي رسوخ كند و باز كمتر كسي توانسته است بقدر او مقبوليت عامه داشته باشد. در مورد اين شاعرة بزرگ خوانندگان عقايدي كم و بيش در حدود هم دارند و نظر مشترك آنان اين است كه پروين شاعري بلند پايه، حساس و بشر دوست است به جرأت مي توان گفت كه پروين اعتصامي در ميان طبقه نسوان بزرگترين شاعرة ايراني است وقتي در ميان مردان هم از شعراي صد و پنجاه ساله اخير دست كمي ندارد.

سبكهاي شعر و قصائد پروين:

از سبكهاي اين شاعر توانا خراساني و به پيرو ناصر خسرو قبادياني است. هيچ شعر و قطعه اي درديوان پروين نيست مگر اينكه با اسلوبي بديع و فكري نو سروده شده است هر يك از حكايتهاي پند آموز نظر كنيم مي بينيم مملو از گوهرهاي گرانبهاي پند و اندرز كه همه بدون استثنا از منتهاي درجه شيوايي و رسائي است و بدون مبالغه اغراق بايد گفت كه اين زبان سعدي و حافظ و سنائي و ناصرخسرو است و آنكه گفته درين كهنه زمين گاه سعدي و گاه پروين بوجود مي آيد. در مثنويات پروين قوه بيان عرفاني مولانا جلال الدين پيداست و قطعاتش اسلوب سنائي و نظامي و سعدي آشكار است- پروين موفق شده كه سبك استاداني مانند سنائي و ناصرخسرو را با چنان مهراتي پيروي كند كه گاه از اصل نيز بهتر از كار درآيد.

 ديوان پروين تركيبي است از دو سبك و شيوة لفظي و معنوي و آن دو يكي شيوه شعراي خراساني خاصه ناصر خسرو است و ديگري شيوة شعراي عراق و فارسي بويژه شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي و از حيث معاني نيز بين افكار و خيالات كلي و عرفاست.

قصائدش بوئي از قصائد ناصر خسرو دارد و در ضمن آنها ابياتي كه زبان شيرين سعدي و حافظ را بياد مي آورد بسيار است و در قصائد طرز گفتارش به طوري است . در قطعات طوري ديگر است و بيشتر قطعاتش بطرز سؤال جوابي و يا مناظره سروده شده است.

 

نيم نگاهي به شعر پروين اعتصامي

بي ترديد پروين اعتصامي از مشهور ترين شاعران معاصر و ديوان او از بهترين كتاب هاي شعر چند دهه اخير است. لكن فرصت كوتاه اين نوشتار، مجال آن را نمي دهد كه به تفضيل از تمامي خصوصيات شعر پروين سخن بگوييم و از زمانة او گفتگو كنيم و معاصرانش را با او بسنجيم، تنها مي توانيم به اختصار از ويژگيهاي مهم شعر او صحبت كنيم و خوانندگان ديوانش را براي تأمل و تعمیق بيشتر در اين زمينه، به شوق آوريم.

انديشه

شعر پروين، شعر تعليمي است. شعر تعليمي شعري است كه براي آموزش سروده مي شود مثلاً براي آموزش اخلاق، مذهب يا عقيده اي خاص. بديهي است كه چنين شعري بيش از هر چيز، پيوندي عميق با انديشه دارد و تصور شعر تعليمي عاري از انديشه ممكن نيست، از اين رو در شعر پروين نيز نخست بايد از انديشة او سراغ گرفت.

بخش عمدة شعر پروين به انديشه هاي اخلاقي او اختصاص دارد و شاعر به شيوة سعدي پند و اندرز مي دهد و به نصايح اخلاقي مي پردازد. به هر كجاي ديوان او مي نگريم، اثري از اين نظام اخلاقي مي بينيم.

سرانجام كردار بد، نيك نيست

جز اين سهمگين جاي تاريك نيست

چنين است فرجام خون ريختن

و سوختنه از فتنه انگيختن

***

اي خوش اندر گنج دل زر معاني داشتن

نيست گشتن، ليك عمر جاوداني داشتن

عقل را ديباجة اوراق هستي ساختن

علم را سرماية بازارگاني داشتن

در اين نظام اخلاقي، تقديرگرايي از مهمترين اصول است و رنگ خويش را به سراپاي شاعر داده است. تقدير لاله را خونين و نركس را مخمور كرده است. دست تقدير است كه گل را پژمرده و غنچه را خندان مي كند. اوست كه در چهرة اميد مي خندد و با چشم نوميدي مي گريد، و اوست كه عدس و ماش را بي هيچ تمايزي در ديگ مي‌پزد. دست اوست كه خواه ناخواه موي سپيد را در كنار موي سياه مي نشاند و...

اگر ديوان پروين رنگ ملايمي از اندوه دارد، تا حدودي در گرو همين نگاه شاعر است، با اين همه او صرفاً پذيرندة حوادث و وقايع نيست و در برابر آنچه ناخوش مي دارد، زبان به اعتراض مي گشايد. شتيز پروين با زاهدان ريايي و گندم نمايان جو فروش از اينگونه اعتراض ها است. پروين از هر فرصتي براي دريدن حجاب تزوير مقدس مآبان دنيا مدار استفاده مي كند.

ديده هاي عقل گر بينا شوند

خود فروشان زودتر رسوا شوند

دزد زر بستند و دزد دين رهيد

شحنه ما را ديد و قاضي را نديد

خيال

همانطور كه پيش از اين ياد شد، نصايح اخلاقي حجم زيادي از ديوان پروين را اشغال مي كند، و به همين دليل در شعر او به وفور با مستقيم گويي مواجه مي شويم. به گونه اي كه ملك الشعراي بهار نيز در مقدمه اش بر چاپ اول ديوان پروين، در ميان تعاريف آميخته با تعارفتلويحاً اين بخش از ديوان او را خسته كننده مي خواند.

اما مثنويها و قطعات به دليل به كارگيري تمثيل، از اين مستقيم گويي فاصله گرفته اند. مهمترين تلاش پروين براي به كارگيري صور خيال، در استفاده از تميثيل متمركز شده است و به طور كلي خيال  در ديوان پروين كمتر از عناصر ديگر شعر نمود دارد.

 

عاطفه

شايد بتوان گفت كه مهمترين عامل تأثير گذاري شعر پروين، عاطفة آن است. تأثير عاطفه در اين شعرها به حدي است كه گاه مستقيم گويي هاي شاعر را نيز تحت الشعاع قرار مي دهد. در اين ميان نكتة قابل توجه، رنگ زنانة صور عواطف در شعر پروين است شخصيت هايي مانند«پيرزن» ، «يتيم»، «مادر»، «فرزند» بيش از ديگر شخصيت ها در تمثيل هاي پروين حضور دارند.

دختري خرد شكايت سركرد 

كه مرا حادثه بي مادر كرد

بر سر خاك پدر، دختركي

صورت و سينه به ناخن مي شكست

حتي جايي كه پروين حكام ستمگر و زاهدان عوام فريب را زير تازيانة شعر خويش مي گيرد، عاطفة خواننده را با استفاده از چنين عناصري تحريك مي كند.

دست من بستي براي يك گليم

                  خود گرفتي خانه از دست يتيم

آهنگ

شعر پروين از نظر آهنگ، ويژگي و برجستگي خاصي ندارد. با وجود اين براي آنكه از آهنگ و موسيقي شعر او نيز به اجمال سخني گفته باشيم در چند جمله به اين عنصر شعر پروين اشاره مي كنيم. پروين نيز مانند همة وفاداران به قالب هاي شعرها كهن فارسي، از موسيقي اوزان عروضي بهره مي گيرد وزن اغلب شعرهاي پروين روان و بي دست انداز است، حتي در قصايد، علي رغم اينكه پروين در سرودن قصايد، به قصيده هاي ناصر خسرو نظر داشته است، شيوة كاربرد وزن در شعر او با ناصر خسرو تفاوت دارد.

شعر پروين از عوامل ديگري كه به آهنگ و موسيقي شعر كمك مي كند در حدي محمول و نه چندان خاص، بهره گرفته است، از آن جمله است هماوايي و هم حروفي كلمات و قوافي دروني ابيات. به كارگيري هيچ يك از اين عوامل در شعر او شكلي ويژه ندارد.

شكل:

پروين هيچ ميلي به نوآوري و نوگرايي در قالب شعر نداشته است و تنها از قوالبي استفاده كرده است كه پيش از او سابقه داشته اند. قصيده، غزل، مثنوي، و قطعه قالب‌هاي شعر اويند.  نهايت نوجويي (در قالب شعر) سرودن چند مسمط به شيوه اي نسبتاً تازه است كه آن شيوه نيز پيش از پروين سابقه داشته است.

توفيق پروين در همة قالب هايي كه به كار گرفته، يك سان نبوده است، آشكار است كه او در قصيده چندان توفيقي ندارد. بيش از اين به مستقيم گويي هاي قصايد او اشاره كرديم. به علاوه او از قصيده، همچون قطعه براي پند و اندرز استفاده كرده است.

در ديوان پروين به ندرت به قصايدي بر مي خوريم كه با تغزل شروع شده باشد اين موارد نادر، به اسلوب قصيده نزديك ترند و نسبت به ديگر قصايد شاعر، توفيق بيشتري دارند.

شبا هنگام كاين فيروزه گلشن        زانوار كواكب گشت روشن

پروين بيش از هر قالب ديگر، قطعه را به كار بسته است. در تايخ شعر فارسي، پروين از محدود شاعراني است كه توجه خاصي به قطعه داشته اند. در ميان شاعران پيشين، انوري و ابن يمين نيز تعلق خاطر زيادي به قطعه نشان داده اند. قطعه از قالب هايي است كه از قديم با ادبيات تعليمي پيوند خورده و براي پند و اندرز مناسب است. به همين دليل پروين در استفاده از طرفيت قطعه براي شعر تعليمي، پروين از پيشينيان خود، پيشي گرفته است.

پروين در به كارگيري مثنوي نيز موفق است. او در اين قالب با رواني و همواري سخن مي گويد و از ظرفيت آن براي شعر تعليمي به خوبي استفاده مي كند. بعضي از مثنوي‌هاي پروين از بهترين شعرهاي او محسوب مي شوند.

اگر از بحث قالب هاي شعري بگذريم و قدري از شيوة بياني شاعر بگوييم، بايد اشاره كنيم كه شكل روايت و تمثيل و داستان پردازي، مهمترين شيوة بياني پروين است.

 

پروين و شعر امروز

پروين اعتصامي در روزگاري مي زيست كه مهمترين تحولات ادبي سرزمين ما در آن شكل گرفت و به ثمر نشست. با اين همه او از اين تحولات بنيادين، كمترين تأثير را پذيرفت. شعر او شعري است تعليمي و انديشة او از نظامي اخلاقي سخن مي گويد كه سابقه اي ديرين در ادبيات سرزمين ما دارد. آن دسته از وجوه انديشة پروين كه تأكيد خاصي بر آنها دارد (همچون درگيري با زهد دروغين و ريا و تزوير، تقدير گرايي، بيداد ستيزي و...) هيچ يك بي سابقه نيست.

عمق تحولات ادبي آن زمان، به خصوص انقلاب ژرف و شگرف نيما يوشيج، به حدي بود كه حتي ملك الشعراي بهار، سرآمد كلاسيك هاي معاصر نتوانست از حوزة تأثير نيما بر كنار بماند. اما پروين هرگر تحت تأثير نيما قرار نگرفت.

بس با اين همه چه چيز باعث شده است كه پروين اعتصامي به چنين شهرتي دست يابد؟ بس يك بار ديگر فهرست وار مهمترين امتيازات شعر پروين را مرور مي كنيم.

زبان پروين، زباني است فصيح، سليس، روان، معاصر و گيراست. او در استفاده از قالب ديرسال قطعه، توفيقي فراوان داشته و از ظرفيت هاي آن براي شعر تعليمي به خوبي استفاده كرده است، در كاربرد تمثيل و داستان پردازي نيز از خويش توانايي نشان داده است. گفتگو و مناظره را هم با قوتي خاص در شعر خويش به كار گرفته است.

اما بايد پذيرفت كه هيچ يك از اين عوامل، عامل اساسي توفيق و اعتبار پروين نيست، عامل اساسي اسن شهرت و قبول عام «زن بودن» شاعر است.

پروين در روزگار محدوديت شديد زنان مي زيست. در آن زمان نه تنها زنان از عرصة فعاليت هاي اجتماعي دور بودند، بلكه فرصتي براي كسب علوم و هنرها نيز در اختيارشان نبوده زمانة پروين، زمانة فقر فرهنگي زنان و انزواي كامل اين نيمة جامعه بود. در چنين زماني سر بر آوردن زني شاعر، آن هم شاعري كه شعرش واجد امتيازات قابل توجهي نيز بود، شگفت انگيز مي نمود. و به همين دليل در آن برهه از زمان «زن بودن شاعر» امتيازي بزرگ از ديگر امتيازات شعري محسوب شد و اين امتياز شعر پروين، اثر شعر خويش را تا زمان ما حفظ كرده است.



یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:زندگی نامه پروین اعتصامی, :: 13:9 ::  نويسنده : MOHSEN

مقدمه

روز بیست و پنجم شعبان سال 736 هجری قمری را در تاریخ بشری باید از روزهای شوم و نامبارک به حساب آورد ، زیرا در این روز در یکی از روستاهای شهر " کش " که امروز به شهر سبز معروف است و در جنوب سمرقند قرار دارد ، نوزادی پای به عرصه وجود گذاشت که سالها بعد اقدامات و ماجراجویی ها و جنگ و کشتارهایش ، صفحات هراس انگیز و خوف ناکی را در دفتر تاریخ رقم زد. روستاها و شهرهای بسیاری را ویران ساخت ، خانه ها و قلعه های مستحکم فراوانی را با خاک یکسان ساخت ، سر پادشاهان و امیران و فرماندهان نامداری را از بدن جدا کرد . خانمان ها را بر باد داد و خون صدها هزار مردم بی گناه را بر زمین جاری ساخت و از سر بی گناهان ، مناره ها بر پای کرد و وقتی مرد ، تاریخ نویسان و افسانه پردازان از زندگی شگفت انگیز او ، افسانه ها پرداختند و کتابها نوشتند.

این نوزاد که منشاء این همه خوف و هراس و قتل و غارت شد ، تیمور نام گرفت و به دنبال علل و ماجراهایی که در این کتاب از او خواهیم خواند در تاریخ به تیمور لنگ و امیر تیمور گورکان معروف گردید .

ما در این کتاب ، حیات این مرد سیاهکار را مطالعه میکنیم که نامش لرزه بر اندامها می افکند. مرد سیاهکاری که در قتل عام مردم سیستان در سال 785 هجری دو هزار انسان اسیر را زنده در دیواری جای داد و صد هزار اسیر هندی را در نزدیکی دهلی در سال 801 هجری سر برید . چهار هزار نفر ارمنی را در سال 803 هجری زنده به گور کرد ، بیست کله مناره در همان سال در نزدیک حلب و دمشق از سر مردم بر پا ساخت . هفتاد هزار نفر را در اصفهان قتل عام کرد و اینها فقط قسمت کمی از کشتارهای بسیار اوست .

مردی که در بیرحمی و قساوت دست کمی از چنگیز نداشت و در عین حال که عیاش و خوشگذران بود و زن های متعدد داشت ، ( هشت تن از زنان او را ( کلاویخو ) جهانگرد معروف ، در ساحل زرافشان به چشم خود دیده است ) و شراب به افراط مینوشید ، تظاهر به دینداری میکرد و قرآن را از حفظ داشت .

او در دوره پیری هم نشاط خود را از دست نداده بود و در خوراک و شراب افراط میکرد

(1)

و از بیرحم ترین افراد بشر بود .

در شرحی که ظاهراً خودش از زندگی خود نوشته ، میگوید که هیچ منظره های همچون فوران خون از رگهای گردن کسی که سرش به دست او بریده میشود ، به او لذت نمیداده  است . کلاویخو نوشته است که در فتح قلعه سبزوار دو هزار نفر را زنده لای چینه دیوار کرد ، و از اجساد آنها مناره ساخت . از این مناره های مرده انسان کلاویخو دوباره دیده است . و دیگران چند و چندین بار .

در فتح اصفهان ، تیمور به بهانه این که مردم از دادن مالیات امتناع کرده اند ، هفتاد هزار نفر را به خاک و خون کشید و از کله های آنها مناره ها ساخت ، او اساساً دوست داشت که با سرهای قربانیان خود مناره بسازد .

ابن عربشاه ، یکی از مورخین عهد تیموری نوشته است که تیمور بعد از تصرف بغداد به بیست هزار نفر از سپاهیان خود دستور داد تا هر یک دو سر را از تن مغلوبین ببرند .

برای شناختن تیمور ، بایستی نخست ، منشاء و ماهیت قدرت او را بشناسیم . این بسیار مهم است که بدانیم چگونه میشود که یک انسان این همه قدرت می یابد و در سایه این قدرت این همه مال و جان و آثار بشری را به دست نابودی میسپارد.؟

این قدرت به موجب چه عواملی بوجود می آید و تثبیت میشود ؟ قطعاً کسانی یا گروهها و طبقاتی در ایجاد و استحکام این قدرت ذی نفع هستند ، در غیر این صورت اگر نفع یک فرد به تنهایی در یک قدرت تامین شود هرگز نمیتواند موجب دوام آن قدرت شود .

در این کتاب ، ضمن شناختن تیمور ، زمینه های ایجاد و رشد این قدرت و افراد و طبقاتی را که از آن بهره مند بودند و لا جرم در حفظ و تحکیم آن میکوشند خواهیم شناخت .

برای این منظور لازم است محیط اجتماعی ایران را پیش از ظهور تیمور بشناسیم و بدانیم که کشور ما در چه وضعی قرار داشت و چه کسانی و با چه مشخصاتی سرنوشت سیاسی و اجتماعی جامعه را در دست داشته اند .

 

اوضاع ایران در بامداد فتنه تیمور

مطالعه تاریخ ایران در دوره فترت بین مرگ سلطان ابو سعید ، آخرین پادشاه سلسله

(2)

ایلخانی و استیلای امیر تیمور گورکان ، متضمن هرج و مرج عجیبی است که در این ایام در ایران بر اثر قیام مدعیان عدیده سلطنت و کشمکش های دائمی ایشان پیش آمده بود ، و صدماتی که در آن دوره ، متعاقب آن وقایع به مردم و خرابی هایی که به آبادی ها رسیده ، چنان اوضاع را آشفته و مردم را پریشان کرده بود که در اواخر ، حتی صالح ترین افراد ، آمدن خونریز بی باکی مانند تیمور را به دعا و جان و دل از خدا میخواستند . شاعر بلند نظر شیراز ، حافظ ، پس از آنکه از مشاهده این اوضاع و احوال به تنگ آمده ، با کمال بی صبری میگوید :

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چو گل       

                                                                  شاه ترکان فارغست از حال ما کو رستمی

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست

                                                                 عالمی دیگر بباید ساخت وز نو ، آدمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم

                                                                 کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

 

 

تیمور و زندگی نامه او

نام صحیح تیمور چیست ؟

درباره نام تیمور ، هم مانند زندگی و دوران کودکی اش ، مطالب و نظریات گوناگون نوشته اند . او به طور کلی به نام تیمور مشهور است . ابن عربشاه که تاریخی معتبر به نام " عجایب المقدور فی اخبار تیمور " درباره زندگی او نوشته ، میگوید : چون لغات فارسی در زبان عربی ، به صورتهای گوناگون تغییر شکل میدهند ، لذا نام تیمور را نیز در کتب عربی ، گاه به شکل تمور ، و گاه به صورت تمر و گاه تمر لنگ نوشته اند .

تیمور ، در زبان ترکی به معنی آهن است .

تیمور ، در روز بیست و پنجم شعبان سال 736 هجری ، یعنی قریب پنج ماه بعد از مرگ سلطان ابو سعید بهادر ، آخرین ایلخان بزرگ مغول ، در روستای " خواجه ایلغار " در

(3)

حوالی شهر " کش " در جنوب سمرقند زاییده شده است .

شهر " کش " ، به شهر سبز نیز معروف است .

 

پدر تیمور که بود ؟

پدر تیمور " ترغای " نام داشته است . زندگی ترغای به درستی روشن نیست . بعضی گفته اند که کفشگری ناچیز بوده است . عده ای گفتهاند که پدر تیمور و خود او در آغاز شتر چرانان بیگانه از عقل و ایمان و در ردیف مردم پست و فرو مایه بوده اند که در ماوراءالنهر به سر میبرده اند و به تناسب فصل به گرمسیر و سردسیر و بالعکس کوچ میکرده اند . گروهی گفته اند که پدر تیمور در ردیف سپاهیان سلطان و فرمانده گروهی به تعداد یکصد نفر بوده و به چالاکی و شهامت در میان هم ردیفان خود شهرت داشته است .

تیمور در خاطراتی که منسوب به اوست ، می نویسد : پدرم جزو مالکان کم بضاعت شهر کش به حساب می آمد .

 

کودکی تیمور از زبان خود او

تنها مردم به پیروی از آنها ، تاریخ نویسان درباره تیمور به افسانه پردازی پرداخته اند بلکه ظاهراً خود او نیز کوشش دارد که تولد خود را به خواب نما و پیش گویی و غیره مربوط سازد .

به موجب کتابی که میگویند تیمور به قلم خود نوشته است ، گوشه هایی از دوران زندگی کودکی و نوجوانی خود را شرح داده است .

این کتاب را یک محقق فرانسوی به نام " مارسل بریون " گردآوری و تالیف کرده و در ایران تحت نام " منم تیمور جهانگشا "بوسیله آقای ذبیح الله منصوری ، مترجم معروف ، منتشر گردیده است .

در این کتاب ( که اگر نوشتن آن بوسیله تیمور صحت داشته باشد ) تیمور ماجرای تولد و خوابی را که پدرش یکسال قبل از تولد او دیده چنین شرح میدهد :

قبل از اینکه من متولد شوم ، پدرم خواب دید که مردی نیکو منظر ، مثل فرشته ، مقابلش

(4)

نمایان شد و شمشیری به دست پدرم داد . پدرم شمشیر را از آن مرد گرفت و از چهار سمت به حرکت در آورد و بعد از خواب بیدار شد و ظهر روز بعد ، که برای ادای نماز به مسجد رفت ، موضوع خواب خود را برای " شیخ زیدالدین " امام مسجد محله ، تعریف کرد .

شیخ به او گفت : تعبیر خواب تو این است که خداوند پسری به تو خواهد داد که با شمشیر خود جهان را خواهد گرفت و دین اسلام را در سراسر جهان توسعه میدهد .

زنهار که از تربیت او غفلت نکنی . باید که بعد از تولد این پسر را وادار کنی درس بخواند و خط بنویسد و قرآن را یاد بگیرد . تیمور میگوید : وقتی سال بعد ، من متولد شدم ، پدرم راجع به اسم من با امام مسجد ، مشورت کرد و امام مسجد گفت که اسم پسرت را "تیمور" بگذار که به معنی " آهن " است . تیمور میگوید : اولین چیزی که از دوره کودکی به یاد دارم ، صدای مادرم است که روزی به پدرم گفت :

این بچه چپ است و با دست چپ کار میکند .

لیکن به زودی معلوم شد که من نه چپ هستم و نه راست .بلکه با هر دو دست کار میکنم . و بعدها و قتی نزد آموزگار رفتم و شروع به درس خواندن کردم ، با هر دو دست می نوشتم ، و پس از اینکه به سن رشد رسیدم ، با هر دو دست شمشیر میزدم و تیر اندازی میکردم و امروز هم که هفتاد سال از عمر من میگذرد ، چپ و راست برایم فرقی ندارد .

وقتی مرا برای فرا گرفتن سواد ، نزد آموزگار فرستادند ، به قدری خردسال بودم که نمیتوانستم روی لوح چوبی خود موم بمالم .

 

دوره های نوجوانی و جوانی

تیمور در دوران جوانی به سبب تنگدستی و پریشانی دست به کار بیهوده ای زد که زیان آن به خودش بازگشت . این داستان را هم ابن عربشاه نوشته است .

ماجرا از این قرار بود که : روزی گوسفندی را دزدید و چوپان که موضوع را فهمیده بود ، او را تعقیب کرد و وقتی به او رسید ، ضربه ای بر کتف و ضربه ای بر ران او فرود آورد و

 

(5)

هر دو را از کار انداخت .( البته در کتابهای دیگر و همچنین تاریخ نویسان دیگر ، ضربات وارده به دست و پای او را ، در ضمن جنگها و نزاعهای دیگر ذکر کرده اند که در جای خود به آنها اشاره شده است ) .

به هر حال طبق نوشته ابن عربشاه ، این حادثه بر تیره روزی و بینوایی او افزود و آتش کینه و عنادش را تیز تر نمود .

تصمیم گرفت همدستانی فراهم کند . او چهل تن از افراد شرور و بی ایمان را با خود همدست ساخت .

 

خواهر سلطان ، همسر تیمور

از آن پس هر لحظه بر جاه و جلال او نزد سلطان افزوده میشد تا اینکه خواهر او را به زنی گرفت .

نام این زن " الجای ترکان اغا" و نام سلطان مذکور " امیر حسین قزغنی " فرمانروای ماوراء النهر است.

این وصلت و این آشنایی در واقع سرآغاز موفقیت های تیمور است که با ماجراها و حوادث بسیاری توام است و سرانجام با قتل ناجوانمردانه امیر حسین ، بوسیله تیمور خاتمه می یابد که ماجرای آنرا در این کتاب خواهیم خواند .

ابن عربشاه  ، نکته ای را تذکر میدهد که قابل توجه است . او میگوید : چون تیمور بر ممالک ماوراءالنهر دست یافت و سرآمد همگان گردید ، دختران پادشاه را به همسری میگرفت و لقب گورکان ، که در لغت مغول به معنی داماد است ، بر الغاب وی افزوده میشد . زیرا داماد ملوک و همواره با ایشان در سلوک بوده است .

 

ثروت تیمور

ثروت او به قدری زیاد است که میتواند سطح زمین را با سکه های طلا فرش کند و هر روز هزار مثقال طلا خرج آشپزخانه و شربت خانه خصوصی اوست .

شمار قصرهای او از دویست متجاوز است : در سمرقند ، هجده قصر، در کش بیست قصر،

(6)

 در بغداد پانزده قصر ، در اصفهان دوازده قصر ، در شیراز هفت قصر دارد .

روزی که به بغداد حمله کرد ، یک درخت طلا به دست آورد که برگهایش از جواهر بود و هیچ کس نتوانست قیمت آن درخت طلا و جواهر را تعیین کند . شمار اسبهای خود او که در ایلخیهای او می چرند ، بیست بار یکصد هزار اسب ( دو ملیون راس ) است . شمار شترهایش از حساب افزون می باشد.

در باره ثروت تیمور ، ابن عربشاه نیز مطالب حیرت آوری نوشته است . او میگوید : پیوسته برای او بارهای لعل از بدخشان و فیروزه از نیشابور ، یاغوت و الماس از هند و سند ، لؤلؤ از هرمز ، یشم و مشک از ختا و زر و سیم از دیگر شهرها به ارمغان میبردند .

 

حافظه عجیب تیمور

شاید در دنیا کسی بوجود نیامده باشد که حافظه ای قوی تر از حافظه تیمور داشته باشد و یکی از عوامل موفقیت این مرد ،نیروی حافظه اوست .اگر از بام تا شام ، یکصد نفر از امرا و افسران خود را ملاقات کند و برای هر یک از آنها دستوری صادر کند که با دستور دیگری فرق داشته باشد تمام آن دستورها را به یاد دارد و میداند که هر یک از اوامر وی در چه موقع باید اجرا شود و کسی که مامور اجرای امر شده ، اگر در موقع تعیین آن را به اجرا در نیاورد ، به قتل خواهد رسید .

همه اطرافیان تیمور میدانند و اطلاع دارند که اگر کاری را که قبول کرده اند به موقع به اتمام نرسانند ، مرگشان حتمی است . هنگامی که تیمور لنگ مشغول ساختن شهر کش بود ، دو نفر از معماران آن شهر را سر برید ، زیرا آنها نتوانستند در موقع مقرر عمارتی را که باید بسازند به اتمام برسانند .

 

در میدانهای جنگ

در جنگهای بزرگ و خطرناک ، خود تیمور ، بعد از اینکه جانشینی برای قشون خود تعیین کرد ، در صف اول ، مبادرت به جنگ میکند .

به دفعات اتفاق افتاده که زخمهای مهلک خورده و اطرافیانش او را از میدان جنگ خارج

(7)

کرده اند تا زیر سم ستوران به قتل نرسد . در میدان جنگ تهورش به قدریست که خون را در عروق افسران و سربازان وی به جوش می آورد و آنها را برای هر نوع فداکاری آماده میکند .

هنگامی که لباس رزم بر تن ندارد و مغفر بر سرش دیده نمیشود ، یک کلاه سفید بر سر میگذارد . در میدان جنگ خیمه اش با افسران قشونش تفاوتی ندارد اما وقتی در جایی سکونت میکند برای وی خیمه های گرانبها می افرازند یا " یورت " نصب میکنند . بهای هر یک از این خیمه های باشکوه و یورت های تیمور به اندازه خراج یک کشور است .

 

کباب کره اسب ، غذای محبوب تیمور

 آنگاه غذا آوردند و اگر من بخواهم بگویم چقدر غذا آورده شد باید صفحات بسیاری بنویسم .

چند نوع از غذاها عبارت بودند از : گوسفندهای بریان شده در پوست و کره اسب های بریان شده زیر آتش بوته های خشک بیابان ، کباب کره اسب یکی از بهترین غذاهای ساکنان صحرا نشین ماوراءالنهر است .

کره اسب را ذبح میکنند و پوستش را میکنند و آنگاه شکمش را میدرند و احشاء و امعاء کره اسب را میشویند . آنگاه ، احشاء و امعاء را در شکم کره اسب قرار میدهند و مقداری روغن و سبزی های معطر در آن میریزند و شکم را میدوزند و کره اسب را در پوست آن جای میدهند و پوست را هم میدوزند و کره اسب زیر آتش بوته های خشک بیابان قرار میگیرد و من از آن غذا خورده ام و بسیار لذیذ است . در آنروز بیش از دویست کره اسب و گوسفند را بریان کرده بودند که برای غذای یکسال هیئت سفارت کاستیل کافی بود .

 

آغاز جنگهای تیمور برای کسب قدرت

تیمور با فعالیت خستگی ناپذیری در پی جمع آوری قوا برای خود بود . او گروهی از افراد جنگجو و شرور و قدرت طلب را به دور خود جمع کرد . این افراد ، همان طور که قبلاً

 

(8)

اشاره شد ، ابتدا بلند پروازی ها و آرزوهای تیمور را برای جهانگشایی به مسخره میگرفتند ، ولی به تدریج که در سایه اوضاع آشفته محیط ، فتوحاتی در جنگها و یورشهای کوچک نصیب آنها شد وی را به فرماندهی پذیرفتند و به اطاعت او گردن نهادند.

آنها گاه با فئودالها و خوانین محلی برای انجام مقاصدشان همراه میشدند . مثلاً موقعی که تغلق تیمور خان ، امیر مغولستان ، سمرقند را فتح کرد ، تیمور جزو یاران تغلق تیمور بود و سمرقند در حقیقت وطن تیمور بود که با کمک او به دست این خان می افتاد . تیمور قبل از اینکه به خدمت تغلق تیمور در آید ، جزو قشون دستگاه امیر حاجی برلاس ، از امرای ماوراءالنهر بود. تغلق تیمور قصد تصرف ماوراءالنهر را داشت لذا در جنگی که بین حاجی برلاس و تغلق تیمور درگرفت ، حاجی برلاس شکست خورد و به خراسان گریخت ، تیمور نیز با او همراه بود . اما به زودی از وی جدا شده به تغلق تیمور پیوست . تغلق تیمور ، وی را نخست به ملازمت فرزندش الیاس خواجه ، که بوسیله پدر به سلطنت ماوراءالنهر برگزیده شده بود ، انتخاب کرد . و سپس به تیمور کمک کرد تا حاکم ناحیه کش شود .

 

محاصره سمرقند و فرار امیر حسین و تیمور

اما دوران دوستی و همکاری او با تغلق تیمور کوتاه بود . تیمور با امیر حسین ، حاکم بلخ که اینک خواهر او را به زنی گرفته بود پیوند دوستی برقرار کرد و علیه تغلق تیمور ، وارد جنگ شد . کوشش تیمور و امیر حسین در جنگ با تغلق تیمور به جایی نرسید و هر دو شکست خورده به سیستان گریختند .دوران این شکست کوتاه بود ، آنها ( امیر حسین و تیمور ) به زودی موفق شدند ماوراءالنهر را از چنگ تغلق تیمور رها سازند و حکومت خود را در آنجا مستقر سازند . اما هنوز به طور کامل استقرار نیافته بودند که خان دیگری از مغولان آهنگ تصرف ماوراءالنهر کرد . امیر حسین و تیمور که اینک در کنار هم برای تحصیل قدرت مبارزه میکردند با خان مغول به مبارزه برخاستند ولی خان مغول فائق شد و تیمور و امیر حسین شکست خوردند و در نتیجه این شکست ، سمرقند و شهر کش را به دست حوادث سپرده و خود به سوی بلخ گریختند . سپاهیان مغول روی به سمرقند آوردند ، در حالی که پادگان شهر از فرماندهان خود  ،  که تیمور و امیر حسین بودند ، خالی  

(9)

مانده بود .

 

تیمور در اسارت ترکمانان

تیمور و همسرش ، در محلی به نام " جوی فی " با ترکمانان مواجه شدند . ترکمانها سر راه آنها را گرفتند . تیمور ( اولجای ترکان اغا ) را در چاهی پنهان کرد تا به دست دشمن نیفتد و خور آماده جنگ با آنها شد . اما حاجی محمد نامی که از دوستان قدیم او بود ، تیمور را شناخت و ترکمانان را از جنگ با او منع کرد و اسبی به طرف او کشیده و سوارش کرد . اما ترکمانان ، آن شب مانع رفتن او شدند و در حقیقت او را توقیف کردند ، تیمور با پرداخت مبالغی رشوه به آنها از دستشان خلاص شد و با کمک حاجی محمد خود را به امیر حسین رسانید . آنها در محلی به نام " محمودی " به هم رسیدند و دوازده روز در آنجا توقف کردند .

 

سمرقند

اموال غارت شده از بلخ ، به سمرقند برده شد ، در آنجا به امر تیمور ، قلعه ها و حصارها و خانه های عالی ساختند . مهندسان و بنایان ، بر حسب دستور تیمور قصور عالی با زینت های خسروانه ساختند . در این کتاب ، در جای خود ، توضیحات کافی درباره سمرقند داده شده است .

 

مرگ جهانگیر ، فرزند تیمور

نظام الدین شامی در باب مرگ جهانگیر ، نقل میکند که : شبی تیمور ، شیخ برهان الدین قلیچ را در خواب دید .

با ادب و احترام به سویش رفت و از او خواست که : در حق پسرم جهانگیر ، دعا کن . شیخ به او گفت: با خدا باش . اما درباره جهانگیر هیچ نگفت . وقتی از خواب برخاست به شدت نگران شد و دبیر خاص خود " یول قتلغ " را فرستاد تا خبر سلامت جهانگیر بیاورد

(10)

و به او بگوید که :

مواظب خود باش و از خود محافظت نما .

پس از حرکت یول قتلغ ، باز او خواب پریشانی دید و نگرانی اش افزوده شد . تمام امرا و نوکران خود را جمع کرد و گفت :

گمان میبرم که از فرزند دلبر و میوه دل خودم ، جدا مانده ام شما را به خدا اگر از احوال او خبر دارید ، حقیقت را از من پنهان نکنید و مرا از آنچه گذشته است ، با خبر سازید .

آنها سوگندهای بسیار یاد کردند و گفتند که :

ما از حال او خبری نداریم .

تیمور ، ظاهراً این تصورات را از خود راند و برای جنگ با قمرالدین حرکت کرد و با او جنگید و دوباره او را گریزاند .یکی از فرماندهان تیمور به نام " اوج قرا " با تعدادی از افراد خود قمرالدین را تعقیب کرد ، ولی قمرالدین با افراد خود ، اوج قرا را محاصره کرد . در این محاصره ، تمام افراد اوج قرا نابود شدند . ولی خود او با اینکه اسبش نیز از پای درآمده بود ، توانست جان سالم به در برد . در بازگشت از جنگ قمرالدین ، خبر مرگ جهانگیر را به تیمور دادند . او جزع و فریاد بسیار کرد و لباس ماتم پوشید . ولی به زودی آن را فراموش کرد و دوباره به فکر قلع و قمع قمرالدین افتاد ، " عمر شیخ " ، فرزند دیگر خود را با جمعی از امرا ی لشکر به تعقیب او فرستاد . ولی آنها باز هم نتوانستند به قمرالدین دست یابند .

 

مقاومت در موصل

ملک عزالدین سلطان موصل نیز به تهدیدات تیمور وقعی ننهاد و حتی " شیخ " نامی  را که تحف و هدایای تیمور را که ( اموال غارت شده در بغداد برای فرزندان و همسران خود می فرستاد ) مصادره کرده بود ، پناه داد .

تیمور پس از عبور از دجله موصل را محاصره کرد و چند ساعت بعد ، لشکریان او شهر را غارت کردند و چند قلعه دیگر از حوالی آنجا را به یغما بردند و آنقدر اسب و گوسفند و اشتر گرفتند که سی کشتی ، مدت ده شبانه روز گوسفندان غارت شده را از آب دجله به

(11)

پشت منطقه جنگی انتقال میدادند.

پس از غارت موصل ، مجدداً متوجه ماردین شد و ساکنان شهر ، مقاومت بسیار کردند و در این میان گروه زیادی به هلاکت رسیدند . در همین کشاکش ، قاصدی خبر تولد فرزند شاهرخ را رسانید . و تیمور به شکرانه تولد نوه اش ، دست از اهالی ماردین برداشت . قلعه قراچه قیا که ساکنان آن به دفاع در برابر هجوم لشکریان تیمور ایستاده بودند ، نیز تیمور و سپاهیان او را با زحمت دچار کرد . حصارها و برجهای قلعه  قراچه قیا را که چهار هزار و سیصد سال از بنای آن میگذشت و با سنگهای ظریف تراشیده شده ، ساخته شده بود ، تا جایی که میتوانستند ، خراب کردند و خانه های آن را سوزاندند .

 

نقشه ترور تیمور

موضوع مهم و پرهیجان در آغاز جنگ دمشق ، ماجرای نقشه ای است که اهالی دمشق برای ترور و از میان برداشتن تیمور طراحی کرده اند . این نقشه ، گرچه با شکست مواجه شد اما در محتوای خود ، نمودار نفرت از تیمور و تجلی جانبازی مدافعان دمشق بود .

ماجرا آنچنان که نظام الدین شامی مورخ درباره تیمور نقل کرده از این قرار است که :

اهالی دمشق ، سه نفر مرد فدایی جان بر کف گرفته را به عنوان ایلچی نزد تیمور روانه کردند .

آنها مامور بودند که در فرصت مناسب و هنگام ادای پیام مردم دمشق ، به تیمور حمله کنند و کار او را بسازند .

یکی از آنها دشنه زهر آلودی در ساق موزه ( کفش ) خود پنهان داشت .

ظاهراً حالت روحی و قلق و اضطراب آنها ، توجه برخی از یاران تیمور را جلب کرد و آنان را نسبت به ایلچی های دمشق ، ظنین ساخت .

بنابراین فوراً آنها را بازداشت کردند و دشنه زهر آگین را در موزه یکی از آنها یافتند . تیمور که دچار وحشت شده بود ، پس از افشای نقشه ، سجده شکر بجا آورد و صدقه به مستحقان داد .

با اینکه کشتن ایلچی در یاسای چنگیزی و توزوک خود تیمور ممنوع بود ، یکی از

(12)

فدائیان را که دشنه به همراه داشت و در حقیقت مامور کشتن تیمور او بود ، به قتل رساندند و نعش او را در آتش سوزاندند. دو ایلچی دیگر را بازداشت کردند و بلافاصله حمله به دمشق را تدارک دیدند .

 

و مرگ آمد

در پایان خوب است که گزارش ماجراهای تیمور را در این آخرین منزلگاه هستی ، از قلم ابن عربشاه بخوانیم :

( ... و او ، اگر چه به ظاهر از سرما در ا

یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:تیمور لنگ زندگی نامه, :: 13:8 ::  نويسنده : MOHSEN

توماس الوا اديسون

توماس الوا اديسون در اولين ساعات بامداد يازدهم فوريه سال 1847 در شهر كوچك و پرجمعيت ميلان واقع در ايالت اوهايو پا به جهان نهاد. خانة كوچك و قرمز رنگ پدرش روي تپه اي نزديك رودخانه هورن قرار داشت كه از درياچه‌ اري نيز چندان دور نبود. زمين پوشيده از برفي انبوه بود. تاريكي زمستان را نور ضعيف شمع و چرتغهاي نفتي تا حدودي روشن مي‌كرد. اما كودكي كه آن روز بدنيا آمد كسي بود كه بعدها با اختراع چراغ برق سراسر نقاط جهان را روشن نمود.

ساموئل اديسون با نگراني پشت در بسته اطاق همسرش قدم مي‌زد. همسر او نانسي از درگاه خداوند خواسته بود تا اين كودك را به وي عطا نمايد. زيرا از شش فرزندي كه داشت سه تاي آخري را در زمستانهاي سخت و طولاني از دست داده بود. دختر اولش ماريون بزودي ازدواج مي‌كرد. پيت اديسون تقريباً 15 ساله و هاريت آن كه او را تاني صدا مي‌زدند 13 ساله بود. توليد يك نوزاد مي‌توانست همه آنها را شادمان سازد.

نانسي اليوت اديسون عاشق بچه‌ها بود، همه جا بچه‌ها. او زني قوي و نيرومند با اندامي كوچك بود. خانواده‌اش از اسكاتلند به آمريكا آمده بودند و او قبل از اينكه با ساموئل اديسون، اهل اونتاريو كانادا ازدواج كند، معلم بود. وي در زمان ازدواج 18 سال داشت.

هنگاميكه ال اديسون كار فروشندگي در قطار را آغاز كرد، پسربچه‌اي با جثه متوسط بود، چشماين آبي درشت و موهاي قهوه‌اي رنگ و معمولا نامرتب داشت. چشماني آبي درشت و موهاي قهوه‌اي رنگ و معولا نامرتب داشت. لباسهايش نو يا مرتب نبودند و به نظر مي‌رسيد كه به ظاهرش اهميتي نمي‌دهد. يك دست لباس بسيار ارزان‌قيمت داشت و آنقدر آن را مي پوشيد تا پاره شود. هرگز پيش از پاره شدن لباسش لباس ديگري نمي‌خريد. مادرش او را مجبور مي‌كرد تا دست و صورتش را بشويد و پيراهن تميز بتن كند. اما به نظر نمي‌رسيد كه كسي بتواند او را وادار به واكس زدن كفشهايش بنمايد.

در آوريل سال 1862، ال در محوطه ايستگاه راه آهن ديترويت، مشاهده نمود گرون زيادي جلو تابلوئي كه اخبار مربوط به جنگ روي آن نوشته شده بود جمع شده‌اند. ال نيز به خواندن اين اخبار كه حاكي از كشته شدن عده زيادي از مردم در جنگ شيلوه بود، پرداخت.

هنگاميكه ال از جلو يك كليسا مي‌گذشت همه مردم از آنجا خارج شدند تا از ال روزنامه بخرند. هر يك پول بيشتري را نسبت به سايرين پيشنهاد مي‌كرد. بعضي‌ها يك دلار براي هر روزنامه مي‌پرداختند. به نظر نمي‌رسيد براي مردم چيزي مهمتر از خواندن اسامي افرادي كه در جنگ شيلوه كشته يا زخمي شده بودند باشد.

در پانزده سالگي، حادثه‌اي براي توماس اديسون روي داد كه باعث بوجود آمدن تغييراتي در زندگي وي شد. يك صبح بسيار گرم ماه اوت 1862 او در ايستگاه راه‌آهن مانت كلمنز ايستاده بود. در مقابل وي ترني كه مسافر و كالا حمل مي‌كرد در حال گرفتن آب و جابجا نمودن واگنها بود. در اين هنگام ال متوجه شد كه يك واگن بزرگ و سنگين شروع به حركت نمود. هيچكس در داخل واگن نبود كه آنرا هدايت كند و واگن هرلحظه سريعتر و سريعتر به ايستگاه نزديك مي‌شد.

ناگهان ال كودكي را ديد كه در اطراف خط آهن بازي مي‌كرد. اين پسر كوچك، فرزند مكنزي مدير راه‌آهن در ايستگاه مانت كلمنز بود و ترن بدون كنترل با سرعت هرچه تمامتر به كودك نزديك مي‌شد.

ال روزنامه‌هايش را به سوئي انداخت و با تمام نيرو به سمت كودك دويد. تنها چند لحظه مانده بود كه قطار به كودك برخورد نمايد كه ال او را گرفته و از سر راه ترن دور نمود.

ال پسرك را كه از ناراحتي مي‌لرزيد به سوي پدرش برد. مكنزي بخاطر اتفاقي كه نزديك بود براي پسرش رخ دهد چنان مشوش شده بود كه تقريباً نمي‌توانست حرف زند. سپس ضمن آرام كردن گريه پسرك سعي كرد از ال تشكر نمايد.

يكي از خوش‌ترين دوران زندگي اديسون زماني بود كه او در بوستون اقامت داشت. او و ميلتون آدامز با هم در يك خانه زندگي مي‌كردند و غذايشان را نيز اكثرا با هم در محلي واقع در يك مايلي منزلشان صرف مي‌كردند. آقاي ميليكن، رئيس اداره تلگراف شهر بوستون به تام علاقه داشت و به نظر مي‌رسيد كه مي‌داند تام يك فرد عادي نيست به همين علت كمتر از ديگران از شوخي‌ها‌ي اديسون ناراحت مي‌شد.

يكي از اين شوخي‌ها وصل كردن سيم برق به ظرفي بود كه ارفاد از آن آب مي‌نوشيدند. هركس ظرف را بلند مي‌كرد تا از آن آب بنوشد، بجاي آب جريان برق به وي وصل مي‌شد. اما با وجود اين تام بر سر كارش باقي ماند.

بوستون محل خوبي بريا زندگي كردن بود. همه مي‌توانستند از كتابهاي كتابخانه عمومي شهر استفاده نمايند و ناحيه شمالي شهر با ساختمانهاي شگفت‌انگيز و خيابانهاي پيچ در پيچش براي پسرك اهل ميشيگان جالب و ديدني بود. او و ميلتون در خيابانهاي شهر قديمي بوستون قدم مي‌زدند و به مغازه‌هائي كه كتابهاي مستعمل و و بسياري چيزهاي ديگر مي‌فروختند، نگاه مي‌كردند. يك روز تام كتابي خريدبه قلم مايكل فاراده دانشمند انگليسي كه آزمايشاتي در مورد الكتريسيته انجام داده بود. كتابهائي از اين قبيل، دنيائي كاملاً تازه را در مقابل ديدگان تام به نمايش درمي‌آورد. به نظر تام، فاراده يكي از بزرگترين مردان دنيا بود. وي مانند تان پسري تهيدست بود و نيز مانند او هرگز به مدرسه نرفته بود. فاراده دستگاههاي مهم بسياري .را اختراع نموده بود. مهمتر از همه دستگاه «دينام» بود كه بوسيله حركت خود برق توليد مي‌نمود.

فاراده اختراعات خود را بخاطر بدست‌ آوردن پول يا شهرت بوجود نياورده بود. او عاشق حقيقت بود. مطالعه و درك نوشته‌هايش به آساني امكان‌پذير بود زيرا وي قادر بود نظريات و اختراعات خود را بدون استفاده از ارقام مشكل و به نحوه‌ي ساده بيان نمايد.

اديسون در ساعت سه بعد از نيمه‌شب كتابهاي تازه‌اش را به خانه مي‌آورد و شروع به مطالعه مي‌نمود. هنگاميكه ميلت آدامز از خواب برمي‌خواست، تام هنوز در حال خواندن بود. تام به آدامز مي‌گفت: «آدامز، در حال حاضر 21 سال از عمر من گذشته است و من بايستي كارهاي بسياري را انجام دهم. زمان بسرعت مي‌گذرد، پس من بايد خيلي سريع كار كنم.» و در آن لحظه تام بسرعت به طرف محلي كه در آنجا غذا مي‌خوردند مي‌دويد.

در روز اول ژوئن سال 1869 تام اديسون اولين امتياز ثبت اختراع خود را از اداره ثبت اختراعات ايالات متحده دريافت نمود. اين امتيار مربوط به ماشين شمارش آراء مي‌شد كه براي ساخت آن، بعضي از خواص دستگاه تلگراف مورد استفاده قرار گرفته بود. تام تصور مي‌كرد كه ساخت اين دستگاه براي او موفقيت بزرگ و سريعي به همراه خواهد داشت. ليكن هيچ كس خواستار اين ماشين نبود و درنتيجه اين تلاش وي ناموفق ماند.

اين تجربه باعث شد كه تام تنها دست به اختراع وسائلي بزند كه مورد نياز مردم باشد. بعدها او گفت كه وي هرگز به ساختن وسيله‌اي نمي‌پرداخت مگر آنكه قبلاً مطمئن مي‌شد كه مردم به آن احتياج دارند. اگرچه اين اختراع اديسون به فروش نرسيد اما باعث به شهرت رسيدن او شد. پس از آن مردم بوستون او را يك مخترع واقعي مي‌دانستند.

يكي از مدارس بوستون از تام دعوت كرد تا براي دانش‌آموزانش در باره تلگراف سخنراني نمايد. اما در روز موعود تام فراموش كرده و در قسمت فوقاني خانه‌اش مشغول كاركردن با يك سيم تلگراف بود. در اين هنگام ميلت دوان‌دوان بسوي او آمده و به وي يادآوري نمود كه بايستي براي سخنراني به مدرسه برود.

اديسون دستگاهي را طراحي نمود، متشكل از يك استوانه كه دور تا دور آن خطوطي كنده شده بود. در هر يك از دو طرف اين استوانه، يك محفظه كوچك فلزي بود كه حاقه نازكي در داخل آن قرار داشت و در وسط هر يك از اين حلقه ها يك سوزن فلزي تعبيه شده بود. محفظه‌هاي فلزي طوري ساخته مي‌شد كه با حركت و يا ثابت ماندن آنها سوزنها با استوانه تماس پيدا نموده و يا از آن جدا مي‌شدند. استوانه نيز ميتوانست حول محور خود به چرخش درآيد.

اديسون طرح اين ماشين را به يكي از كارگرانش بنام جان كروسي داد و از او خواست تا چنين دستگاهي را بسازد. كروسي در مورد كار اين دستگاه از اديسون سؤال كرد. اديسون پاسخ داد: «اين دستگاهي است كه حرف مي‌زند درست مثل تو و من.» او گفت كه مي‌توان ماشيني ساخت كه صداي انسان را ضبط كند و پس از آن دوباره اين صدا را ايجاد نمايد. نام اين ماشين گرامافون بود. او بريا كروسي توضيح داد كه پس از آنكه اين ماشين ساخته شد، روس استوانه را با ورقه نازكي از يك فلز نرم ماند حلبي خواهد پوشاند. پس از آن در حاليكه استوانه در حال چرخش است، او در يكي از محفظه‌هاي فلزي صحبت خواهد كرد. حلقه فلزي بوسيله ارتشاعات صواي وي به لرزش درآمده و سوزن را به بالا و پائين حركت مي‌دهد و بالاخره حركت سوزن باعث بوجود آمدن خطوطي برروي حلبي مي‌گردد.

سپس سوزن دوم را روي خطي كه سوزن اول بوجود آمده است، قرار مي‌دهد. با چرخش استوانه، سوزن دوم روي خطوط به حركت درمي‌آيد و به همان شكل به بالا و پائين حركت مي‌كند. اين حركت باعث لرزش حلقه شده و صدائي كه سوزن اول را به حركت درآورده بود مجددا ايجاد مي‌گردد.

اديسون مانند ديگر مردم به اهميت اختراع جديدش واقف بود. ليكن او آن را تنها براي سرگرمي مورد استفاده قرار مي‌داد. در اين هنگام اديسون پدر يك دختربچه چهارساله بود كه ماريون استل اديسون نام داشت و پدرش او را «دات» صدا مي‌زد. اين كلمه در زبان تاگراف به معني صداي كوتاه است. اديسون مي‌خواست صداي گريه يك كودك را ضبط نمايد و تا آنجا كه به فكرش مي‌رسيد تلاش نمودذ تا او را بگرياند. ليكن او كودك شادي بود و در گرامافون گريه نمي‌كرد. پدر مخترعش روشهاي بسياري را آزمايش نمود. او كودك را تكان داد، سعي كرد او را بترساند، موي او را كشيد. اما كودك گربه نكرد. بالاخره پاي او را گرفت و مي‌خواست آن را به دندان بگيرد كه همسرش وارد اطاق شد.

مري فرياد زد: «توماس اويسون! چكار مي‌كني؟» در آن وقت بود كه او متوجه شد چه رفتار ناخوشايندي با دختر كوچكش داشته است.

چند هفته بعد مري اديسون كودك را به آزمايشگاه آورد تا پدرش را ببيند. صداي ماشينها باعث وحشت كودك شد و او را به گريه انداخت. اديسون فرياد زد: «ماشين‌ها را خاموش و گرامافون را روشن كنيد.» و بدين ترتيب او بالاخره توانست به مقصود خود كه ضبط نمودن گريه يك كودك بود دست يابد.

اديسون در تاريخ 19 فوريه 1878 حق امتياز گرامافون را بدست آورد. دفاتر اداره ثبت امتياز نشان مي‌داد كه تا آن زمان هنوز هيچكس در مورد ضبط صداي انسان تلاشي بعمل نياورده بود. ميليونها دلار پل و سالها وقت جهت تكميل گرامافون صرف شد. اديسون به اين نتيجه رسيد كه فلز، ماده مناسبي براي ضبط صدا نمي‌باشد. بنابراين بجاي استفاده از فلز نازك، سطح استوانه را با نوعي چربي حيواني بنام «استرين» پوشاند.

دستگاه گرامافون بقدري مورد توجه مردم سراسر جهان قرار گرفت كه آنها دسته دسته براي ديدن تام و اختراعاتش به پارك منلو مي‌آمدند و اين امر تا حدي از نيريو كار او مي‌كاست. اكنون ديگر او مشهور شده بود و نامه‌هاي بسياري دريافت مي‌كرد كه طي آنها از وي درخواست مي‌شد به نقاط گوناگوني رفته و كارهائي انجام دهد. هنگاميكه پرفسور جرج باركر نامه‌اي به او نوشت و از او خواست تا به كوهستان راكي واقع در غرب ايالات متحده برود، تام اين دعوت را پذيرفت. آنها مي‌خواستند به ديدن يك كسوف كلي كه قرار بود در جولاي 1978 روي دهد، بروند.

اشخاصي كه قرار بود تام همراه آنها به مسافرت برود، دانشمنداني از سه دانشگاه پنسيلوانيا، پرينستون و كلمبيا بودند كه آگاهي و علاقه بخصوصي در مورد آسمان و ستارگان داشتند. اديسون دستگاهي را اختراع كرده بود كه مي‌توانست تغييرات بسيار كوچك در حرارت و برودت اشياء را محاسبه نمايد. او در نظر داشت اين دستگاه را به كوهستان ببرد تا در آنجا آن را مورد آزمايش قرار دهد. در روز وقوع كسوف، يعني 29 جولاي، اديسون دستگاه خود را به مزرعه‌اي در دامنه كوهستان برد و آنرا نزديك مرغداني قرار داد. هنگاميكه كسوف بوقوع پيوست و هوا تاريك شد، جوجه ها براي خوابيدن به اتنه خود آمدند و درنتيجه مهمانان ناخوانده كوچكي در اطراف اديسون جمع شدند. سپس طوفاني برخاست و هر تكه از مرغداني به گوشه‌اس پرتاب شد. اديسون دستهايش را بدور يك تلسكوپ بزرگ و سنگين حلقه كرد تا از پرت شدن به اطراف درامان بماند و ضمنا سعي مي‌كرد دستگاههاي ديگر خود را نيز حفظ نمايد. در تمام اين مدت جوجه‌ها ديوانه‌وار به اين طرف و آن طرف مي‌ديودند و سر و صداي عجيبي براه انداخته بودند. اما با تمام اين احوال، خوشبختانه دستگاه گرماسنج اديسون بخوبي كار كرد.

اديسون مي‌خواست منابع نور بهتري براي استفاده مردم بوجود آورد. وسيله‌اي كه نور آن مانند كمان نور بيش از حد قوي نباشد، بلكه نوري مناسب و خوشايند مانند چراغ گاز داشته و در ضمن هيچيك از مشكلات آنرا نيز به همراه داشته باشد. او عقيده داشت، روزي سيستم هاي روشنائي برقي در بسياري از نقاط جهان مورد استفاده قرار خواهند گرفت و مردن سراسر دنيا مي‌توانند از نور آن بهره‌مند شوند.

آزمايشات والاس از نظر اديسون جالب بود، ليكن وي معتقد بود كه والاس از بهترين روشها استفاده نمي‌كند.

اديسون براي اختراع چراغ برق بيش از هر اختراع ديگري تلاش نمود و زحمات بسياري را متحمل شد. بنابر گفته خود وي، او براي انجام اين كار 3000 ايده مختلف را مورد آزمايش قرار داد و هر بار فكر مي‌كرد كه موفق خواهد شد ليكن عقيده ديگران برخلاف اين بود.

روزي اديسون اعلام نمود كه ظرف دو سال يك لامپ برق اختراع خواهد كرد كه شب را مانند روز روشن مي‌كند. همچنين گفت كه روشي براي توليد برق از طريق حرارت دادن آب ابداع خواهد نمود. در اين رابطه برخي از روزنامه‌ها نوشتند كه او احمقي است كه در باره بزرگي خود داد سخن داده است.

اديسون در جستجوي ماده‌اي بود كه بوسيله جريان برق آنقدر داغ شود كه روشنائي ايجاد نمايد بدون اينكه بسوزد و يا مقاومت خود را از دست بدهد. او مواد بسياري را مورد آزمايش قرار داد. به نظر مي‌رسيد كه بهترين ماده پلاتين باشد كه فلزي سنگين و كمياب بود و اغلب براي تهيه حلقه و انگشتري مورد استفاده قرار مي‌گرفت. او مقداري سيم از جنس پلاتين را در درون ظرفي شيشه‌اي قرار داده و جريان برق را از آن عبور داد. و سپس وسيله‌اي اختراع نمود كه هنگاميكه سيم روشن بيش از حد داغ مي‌شد، جريان برق را قطع مي‌كرد و پس از خنك شدن سيم، دوباره جريان برق را وصل مي‌نمود. درنتيجه، اين لامپ مدت كوتاهي روشن بود، سپس خاموش مي‌شد و بعد مجددا روشن مي‌گرديد، و بهمين علت چندان مفيد نبود.

اديسون تصميم گرفت هواي داخل لامپ را خالي كند، زيرا هوا باعث مي‌شد كه سيم سريعتر بسوزد. وي از لودويك بوهم، شيشه‌گري كه نزد او كار مي‌كرد، خواست تا لامپهائي با دهانة باريك بسازد. پس از آنكه بوهم لامپها را ساخت، اديسون يكي از آنها را برداشته و مقداري سيم پلاتيم حلقه شده درون آن قرار داد. سپس آن را به فرانسيس جل يكي ديگر از كارگرانش داد تا بوسيله دستگاه مخصوصي هواي داخل آن را خالي نمايد. پس از آنكه لامپ آماده شد، اديسون جريان برق را از ميان آن عبور داد. لامپ روشن شد و مدت زمان روشن ماندن آن بدون آنكه سيم بسوزد، پنج برابر زماني بود كه هوا داخل آن بود.

چشمهان اديسون بعلت خيره شدن بيش از حد به نورهاي شديد الكتريكي دچار درد و ناراحتي شده بود. او مي‌ترسيد بينائي خود را نيز مانند شنوائيش از دست بدهد. علاوه بر آن چندان پولي نيز برايش باقي نمانده بود. پير پونيت مورگان و عده ديگري از بانكداران، يك سهم از اختراع بعدي او را به مبلغ 50 هزار دلار خريده بودند اما اديسون پول‌ها را در راه انجام آزمايشاتش به مصرف رسانده بود و مبلغ ناچيزي برايش باقي مانده بود. بانكداران نيز گفته بودند كه پول بيشتري به او نخواهند پرداخت.

بالاخره در تاريخ 21 الي 22 اكتبر 1879، آنها موفق شدند تكه نخ سوخته‌اي را كه نشكسته بود درون محفظه‌اي شيشه‌اي جاي دهند و سپس هواي آن را خالي نمايند. اديسون جريان برق را از ميان نخ سوخته عبور داد. در اين وقت نخ چنان روشنائي ايجاد نمود كه شب را مانند روز روشن كرد.

اولين چراغ برق 45 ساعت دوام آورد. اديسون گفت اكنون كه اين لامپ 45 ساعت روشن ماند، مي‌توان آنرا وطري تنظيم نمود كه تا 100 ساعت نيز روشن بماند.

مردم سراسر دنيا همچنان از اديسون و اختراعش با بزرگي و عظمت ياد مي‌كردند، چراغ برق به نمايش درآمد و پنج بار به عنوان بهترين اختراع برگزيده شد. سال بعد نيز چراغ برق ساخت اديسون در نمايشگاه لندن با توجه و استقبال بي‌نظيري روبرو گرديد. در آنجا 213 عدد لامپ بصورت آويزان به نمايش گذاشته شده بود كه نور زيبا و خيره كننده‌اي را بوجود آورده بود.

در اكتبر سال 1880، اديسون اولين كارخانه سازنده چرتغ برق دنيا را تاسيس نمود. اين كارخانه در مسير آزمايشگاه وي واقع در پارك منلو قرار گرفته بود. كار توليد لامپ تنها با سرمايه‌اي به مبلغ 000/10 دلار آغاز گرديدت. مقداري از اين سرمايه متعلق به شركاء اديسون، يعني بچلورؤ جانسون و آپتون بود. ظرف مدت يك سال، تعداد كارگران كارخانه به 133 نفر رسيد كه روزانه هزار لامپ توليد مي‌نمودند.

براي تأسيس اين شركت اديسون مجبور بود بيشتر اموال خود را به فروش برساند. او تمام پولي را كه طي سالها كار و تلاش سخت بدست آورده بود در معرض خطر قرار مي‌داد. در طول اين زمستان او اغلب بين شهر نيويورك و پارك منلو در سفر بود و سعي مي‌كرد علاقه مردن را براي سرمايه‌گذاري در اين كار جلب نمايد. وي همچنين ساير اوقات خود را صرف ساختن لامپهاي برقي مي‌نمود.

در يك روز سرد ماه فوريه، او به اين نتيجه رسيد كه بهتر است پس از آن در نيويورك بماند. وي درحاليكه به مغازه‌هاي و ساختمانهاي پارك منلو نگاه مي‌كرد با خود گفت: «ديگر كار من در اينجا به پايان رسيده است.» و در اين حال اندوه عميقي در درون خود احساس مي‌نمود. مخترع مافوق بشر پارك منلو اكنون 34 ساله بود.

اديسون يك كارخانه ذوب فلز واقع در خيابان گرك شهر نيويورك خريداري نموده و در آنجا كارخانه ماشين‌سازي اديسون را جهت ساخت ماشينهاي مولد برق تاسيس نمود. زيگموند برگمن كه سابقا در نيويورك براي اديسون كار مي‌كرد كارخانه‌اي كه ماشين كوچك مورد نياز را مي‌ساخت، براه انداخت. جان كروسي به رياست شركت الكتريك تيوب واقع در خيابان واشنگتن رسيد. اديسون در ساختمان شماره 257 خيابان پرل اولين شركت سازنده مولدهاي نيروي برق به ميزان زياد را تاسيس نمود و دستگاههاي ساخته شده را براي خريداران و مصرف‌كنندگان ارسال مي‌نمود.

همه كارها و وسائل مورد نياز سيستم بايستي توسط اديسون و اشخاصي كه با او كار مي‌كردند طرح‌ريزي و ساخته مي‌شد و هيچ محلي نبود كه آنها بتوانند لوازم مورد نياز خود را از آنجا خريداري نمايند و نيز هيچكس نمي‌توانست آنچه را كه آنها احتياج داشتند برايشان بسازد. اديسون 360 حق امتياز جهت ساختن اختراعاتي كه براي تكميل سيستم نوري برق بدانها نياز داشت، دريافت نمود. بزودي جمعيتي بيش از دو هزار نفر براي وي كار مي‌كردند. ضمن انجام اين همه كارها، اديسون مجبور بود ادقامات بسياري انجام دهد تا اينكه مردن قبل از اثبات مفيد بودن لامپ‌هاي ساخت وي آنها را بدست فراموشي نسپارند. او همچنين مجبور بود با بي‌علاقگي كه بسياري از مردم در مقابل چيزهاي تازه از خود نشان مي‌دادند نيز مبارزه نمايد.

اديسون شخصا تمام كارها را رهبري مي‌نمود. به نظر مي‌رسيد كه در يك لحظه همه جا سركشي مي‌كرد. حتي گاهي او را در ميان گل و لاي مي‌يافتند كه در حال كمك براي نصب سيم‌ها و محفظه‌هاي آن در داخل زمين بود.

پيش از آن اديسون هرگز به فكر اختصاص دادن ساعات معيني براي خواب و استراحت نبود ولي اكنون ديگر او اكثر اوقات خواب را بكلي فراموش مي‌كرد. وي به ندرت مري اديسون و بچه‌هايش را مي‌ديد. او فقط چند دقيقه‌اي در نيمه‌هاي شب، در يك اطاق زيرزميني واقع در ايستگاه مخصوص سيستم برق در خيابان پرل، برروي محفظه‌هاي فلزي كابل‌هاي برق مي‌خوابيد.

در روز دوشنبه چهارم سپتامبر 1882، اديسون آماده بود به جهانيان نشان دهد كه سيستم ساخت او بخوبي قابل بهره‌برداري مي‌باشد. در آن تاريخ يكسال و نيم از آمدن اديسون به شهر نيويورك جهت ساختن اين سيستم عظيم مي‌گذشت تمام كابل‌ها، محفوظ در پوشش آهنين خود، در عمق زمين جاي داده شوده بودند و تمام سيم‌هاي رابط كه آنها را به سيم‌كشي هاي داخل ساختمانها متصل مي‌نمودند درست در محل خود قرار گرفته بودند. دستگاه عظيم مولد نيروي برق تكميل و آماده انجام كار خود بود. تنها كاري كه توماس اديسون مي‌بايستي انجام مي‌داد فشار دادن يك اهرم بود تا كل سيستم شروع به كار نمايد.

شركتهاي متعلق به اديسون پول زيادي را دريافت كرده و به مصرف رسانده بودند و قول داده بودند كه آنرا بازپس خواهند داد. كاركنان وي در اثر كار مداوم ضعيف شده بودند. خانواده‌اش قيافه او را تقريبا فراموش كرده بودند. اديسون مي‌دانست اگر سيستم ساخت وي موفقيت‌آميز نباشد، نتيجه يك عمر كار و تلاش او برباد خواهد رفت.

او يكشنبه شب را تا صبح بيدار ماند و به تمام قسمتهاي مختلف ماشين سركشي نمود. بعد از ظهر روز دوشنبه به خانه رفت و لباسهاي تازه و مجلل خود را پوشيد. او اين لباسها را از اين جهت خريداري نموده بود كه عقيده داشت بانكداران فقط كسي را كه مانند خودشان لباس بپوشد از نظر پول و سرمايه قابل اعتماد مي‌دانند.

اديسون بعدها گفت: «من تا حدي نگران بودم.» اما هنگاميكه ماشين‌ها به كار افتادند، در سراسر آن ناحيه از شهر نيويورك صدها چرتغ برق مانند ستاره شروع به درخشش نمودند. شهر براي اولين بار غرق در نوري ثابت و مداوم شده بود كه تاريكي را درهم مي‌شكست. كار سيستم موفقيت‌آميز بود.

در اوائل بامداد روز نهم اوت 1884 مري اديسون درگذشت در آن هنگام او فقط 29 سال داشت. توماس گريه‌كنان از اطاق خارج شد. او قادر نبود فرزندانش را از اين اتفاق ناگوار مطلع نمايد. اديسون پس از مرگ همسرش ديگر نم‌توانست در خانه‌اش واقع در پارك منلو بماند. او از اين محل كه موفقيتهاي بسياري برايش به همراه داشت متنفر شده بود. آزمايشگاهش در آنجا بدون استفاده ماند و بالاخره تبديل به محل نگهداري حيوانات مزرعه گرديد.

اديسون به علت نبوغ ذاتي، تلاش فراوان، و آمادگيش براي آزمايش نمودن روشها و مواد گوناگون بسيار، به منظور يافتن بهترين و مناسب‌ترين آنها، هميشه موفق بود. ليكن او نيز گاهي با شكست مواجه مي‌شد. او نيز اشتباه مي‌كرد و اغلب از ايده نادرست خود دست برنمي‌داشت.

يكي از مشكلات اديسون عدم توجه او به پول بود. با وجود آنكه او براي زندگي كردن، تهيه غذا، مسكن و لباس براي خانواده‌اش و همچنين براي جامه عمل پوشاندن به ايده‌ها و افكارش نياز به پول داشت، ليكن وي علاقه‌اي به مسائل مادي نشان نمي‌داد. اديسون دوست نداشت بجاي كار كردن برروي اختراعاتش به مسائل تجاري بپردازد. وي ترجيح مي‌داد ديگران كارهاي تجاري را بريا او انجام دهند تا او بتواند با اختراعاتش ادامه دهد.

اديسون هرگز صفحات مسطح و چرخ‌مانند گرامافون را دوست نداشت زيرا استوانه‌هاي وي صداها را بهتر ضبط مي‌كردند و اگرچه صفحات مسطح بهتر و نگهداري آنها نيز آسان‌تر بود، اديسون تغيير عقيده نداده و به ساختن استوانه‌هاي ضبط صدا ادامه مي‌داد.

در سال 1904 در سيلورليك نيوجرسي، اديسون شروع به ساختن باطريهايش براي فروش نمود. او براي ترغيب مردم به خريد آنها، مزيت‌هاي اين باطري‌ها را به اطلاع آنان مي‌رساند و مردم براي خريدن اتومبيل‌هاي برقي با باطري‌هاي خارق‌العاده مس‌شتافتند. پس از آن دردسرها آغاز شد. گاهي اوقات مواد شيميائي مايع در موقع حركت اتومبيل‌ها از داخل باطري به بيرون سرازير مي‌شد و گاهي نيز باطريها نيروي خود را از دست مي‌دادند. بطوريكه رانندگان نمي‌دانستند كه آيا اتومبيلشان دوباره به حركت درخواهد آمد يا خير، زيرا مواد رسوب شده بكلي آنها را متوقف مي‌نمود.

او به تلاش خود ادامه مي‌داد و سعي مي‌كرد كاركنانش را با وجود آنكه براي مدتي طولاني بدون موفقيت كار و تلاش كرده بودند، خوشحال و راضي نگهدارند. ليكن او خودش راضي و خوشحال نبود. در زمستان سال 1905، او به بيماري ماستوئيديتيس كه آسيب زيادي به گوشهايش وارد نمود، مبتلا گرديد. پس از اين بيماري، اديسون قادر نبود هيچ صدائي را بشنود.

پس از آنكه جنگ جهاني اول در سال 1914 در اروپا آغاز شد، از طرف دولت ايالات متحده از اديسون درخواست شد كه به همراه گروهي از دانشمندان مشهور آمريكائي عقايد خود را به منظور آماده كردن ايالات متحده براي جنگ، ابراز دارد. رياست اين گروه را اديسون به عهده داشت. بعد از آنكه اايلات متحده وارد جنگ شد، اديسون اكثر اوقات خود را صرف كاركردن برروي ماشيني مي‌نمود كه زيردريائي‌هاي دشمن را شناسائي مي‌كرد. وي در دوران جنگ جهاني اول، 45 اختراع براي نيروي دريائي ارسال نمود. او مي‌گفت كه اين اختراعات همه خوب بودند، ليكن نيروي دريائي آنها را مورد استفاده قرار نداد. اين مسئله، مخترع را كه هرگز كلمه «نه» را به عنوان پاسخ نمي‌پذيرفت به خشم آورد.

شكست باعث توقف و ركود اديسون نمي‌شد. هنگاميكه او هرآنچه را كه به فكرش مي‌رسيد براي به تحقق رساندن انديشه‌هايش مورد آزمايش قرار داده بود، يا زماني كه ديگران با او موافق نبودند، و يا هنگاميكه او تشخيص مي‌داد كه در اشتباه بوده است، وقتش را براي تاسف خوردن با حال خودش به هدر نمي‌داد و در عوض كار كردن برروي انديشه و ايده ديگري را آغاز مي‌نمود.

شخصي از اديسون پرسيد كه آيا اجازه مي‌دهد اين جوايز و افتخارنامه‌ها در معرض بازديد عموم قرار گيرد. اديسون پاسخ داد كه هركس بخواهد آنها را ببيند مي‌تواند بيايد و آنها را مشاهده نمايد، ليكن او نمي‌تواند دريابد كه به چه علت ممكن است كسي علاقمند به انجام اين كار باشد. در موعد مقرر اديسون فراموش كرده بود كه چگونه بايد در صندوقچه را باز نمود و مجبور شد كه شيشه را بشكند. هنگاميكه مردم در باره ماجراي مربوط به هر يك از جوايز از وي سئوال مي‌كردند، او نمي‌توانست چگونگي آن را به خاطر بياورد.

اديسون عقايد مخصوصي در مورد خوردن داشت و با وجود جثه بزرگ، غذايش كم بود. او عقيده داشت بيشتر بيماري‌ها از پرخوري ناشي مي‌شود و نيز معتقد بود كه بايستي غذاها بسيار متنوع باشند. اديسون مي‌گفت هيچوقت دوست دارد يك نوع غذا را دوبار بخورد و مي‌گفت دنيا پر از غذاهاي مختلف است و مردم بايد همه آنها را امتحان كنند. اديسون خودش همه نوع غذاها  مي‌خورد به استثناء كدو و مي‌گفت هرچيزي به راحتي كدو قابل خوردن باشد نمي‌تواند براي كسي فايده‌اي داشته باشد.

پس از آنكه اديسون به شهرت رسيد، مهمان‌ها و مراسم شام بسياري به افتخار وي برپا مي‌شد، او اغلب هنگام شركت در اين مهمان‌ها بجاي خوردن غذاهائي كه براي شام آماده شده بود، غذاي خود را در جعبه‌اي به همراه مي‌آورد. هريك از مهمانان از شش يا هشت نوع غذاهاي خوشمزه و متنوع آماده شده، ميل مي‌نمود. اما اديسون فقط مقدار كمي از غذاهائي كه دوست داشت مانند ماهي كنسور شده، ميوه، سبزيجات تازه، نان و شير مي‌خورد.

بين سالهاي 1869 و 1910 كه بزرگترين سالهاي اختراعات او بود، اديسون در 1328 مورد جداگانه براي اختراعات گوناگون خود حق امتياز درخواست نمود. وي همچنين اختراعات متعدد ديگري نيز داشت كه آنها را به ثبت نرساند و در اختيار عموم قرار داد. اديسون مرد ايده‌ها بود. ليكن وي عقيده نداشت كه توانائي او براي داشتن اينهمه ايده‌هاي جالب و خوب، امري غيرعادي باشد. وي مي‌گفت هركس ببيند، مطالعه كند، و تفكر نمايد، مي‌تواند از خود ايده‌هائي داشته باشد.

 

 

 

 



یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:زندگی نامه ی ادیسون واختراع برق, :: 13:8 ::  نويسنده : MOHSEN

مقدمه

هنر اين سخنگوي روح انساني از بدو تولد انسان تا آخرين دم اسرار دروني و عواطف واحساسات ما را بيان مي كند . بشر از همان ابتداي خلقت در پي آفرينش وخلق زيبائي بوده چرا كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: « از روح خود در انسان دميديم » و اين روح آفرينش وزيبا آفريني خداوند است كه در ضمير همه انسانها وجود داشته وانسان را از همان ابتداي كودكي به آفرينش زيبايي رهنمون مي سازد از آنجا كه خداوند انسانها را از يك جنس ولي متفاوت از هم آفريده اين حس زيبايي آفريني در برخي بيشتر ودر برخي كمتر، و گاهي به صورت موسيقي و شعر وگاهي به صورت نقاشي وتصوير بروزمي كند .

نقاشي يكي از اولين هنرهايي بود كه انسان به آن گرايش پيدا كرد . آنچه عوام از نقاشي مي دانيم كشيدن تصاويري است كه ديد انساني از مناظر دارد وهر چند اين تصوير واقعي تر وبه اصل نزديكتر باشد نقاش چيره دست تر و متبهر تر به نظر مي رسد . سالها تفكر مردم از نقاشي چنين بود شايد هنوز هم بسياري با اين فكر زندگي مي كنند اما در سال 1881 هنرمندي به دنيا آمد كه تمام بافته هاي ذهن انسانها ودنياي غرب را از نقاشي تغيير داد . او كه با نقاشي وهنر به دنيا آمد و پايه گذار بزرگترين انقلاب در عرصه هنر جهان شد كسي نبرد جز پابلو پيكاسو .

پيكاسو نمونه كامل وبارز يك انسان خلاق و نو آور بود . او شايد يكي از غير منتظره ترين وغير قابل پيش بيني ترين هنرمندان عرصه گيتي بود . او با عرضه كبويسم به دنياي نقاشي به حكومت سرد و طولاني رنسانس بر اين هنر پايان داد . رنسانسي كه نقاش ، محكوم و مجبور به كشيدن توهمات ديد انساني مي كرد و نقاش مانند دوربين عكاسي فقط به ثبت مناظر مانند آنچه مي ديد مي كرد . اما پيكاسو با نو آوري خود اين آزادي را به نقاشي داد تا مانند شاعر تر اوشات ذهن و روح خود را بر بوم طراحي كند واز آنچه خداوند در نها د او گذاشته واز عشقي كه در وجودش دارد با بيننده سخن بگويد اين بهترين وعاليترين مرحله پيشرفت در نقاشي از ابتداي خلقت اين هنر زيبا بود .

شايد هيچ هنرمندي به اندازه پيكاسو با اين همه رسانه متنوع كار نكرده باشد از نقاشي رنگ روغن گرفته تا طراحي ، مجسمه سازي ، گرافيك ، سراميك واز آنجا كار با ابزارهايي چون گرايش ، پاستل ، مداد رنگي و آفريدن ليتو گرافي‌ها ، چوبكاري ها ، پيكره هايي از كچ و چوب ، ساختواره هايي از آهن و مفتول ، چوب يا ورقه هاي فلزي ، عكسها و طرحهايي براي لباس و پرده هاي پيش صحنه و پس صحنه تاتر و باله وسرانجام شعرونمايش نامه نويسي .

هيچ هنرمندي با اين همه سبك و شيوه گوناگون وگاه متضاد كا رنكرده است . از امپرسيونيسم مانه بزرگ تا اكسپرسيونيسم ون گوك ، از غرابت نمادين گوگن تا شاد گونگي امپرسيونيسي تولوز لوترك ، از منريسم الگور كوك وهنرمندان بادوك تا كلاسي سيم استادان قديم ، از سورژناليسم و كانتراكتيويسم وهنر سياه واره تاكوبيسم كه خود بنيان گزارش بود .

به تحقيق درباره هيچ هنرمندي ، دست كم در زمان حياتش به اندازه پابلو پيكاسو مقاله ، كتاب ، رساله ، تغيير نقد و ياد داشت نوشته نشده است . شمار كتابها و نوشتارهايي كه درباره پيكاسو انتشار يافته سر به صدها مي زند و سيل انتشار اين نوشته ها همچنان ادامه دارد .

اين رساله نيز تلاشي در جهت معرفي و آشنايي بيشتر با اين هنرمند بزرگ و نقد وبررسي آثارش مي باشد . نظر من در اين پايان نامه بيشتر بر بيوگرافي وزندگي نامه پيكاسو بوده ودر ادامه به بررسي دوره هاي نقاشي در كار او و سپس مراحل تكامل آثار وي پرداخته ام ودر نهايت مروري كوتاه بر كوبيسم وتجزيه و تحليل اين سبك كه پيكاسو بنيان گزار آن بود پرداخته‌ام. اميد است با وجود ، كاستي ها و ايرادات موجود گاهي كوچك در جهت آشنايي خوانندگان عزيز با اين هنرمند ودوره زندگي و آثار او برداشته باشم .

الهه گنجي

 


 
 
 
 
فصل اول
بيوگرافي و زندگي‌نامه پيكاسو 
 
 

در ساعت نه وسي دقيقه ، شب بيست و پنجم اكتبر سال 1881 در خانه شماره سي و شش در ميدان مرسد ، در شهر مالاگا كودكي به دنيا آمد كه بعدها از بزرگترين هنرمندان تاريخ جهان شد . اين كودك را پابلوپيكاسو ناميدند . وي نخستين فرزند پدر ومادرش بود . پدرش خوزه روئيز بلاسكو از نسل كاستيلي هاي جديد بود . او استاد طراحي در مدرسه ايالتي حرفه و فن و معلم هنر در مدرسه سان تلمو در مالاگا بود . مادرش ماريا پيكاسو از نژاد اندلسي ها بود و خون عربي در رگهاي خود داشت . آنها كودك را در كليساي مجاور منزلشان نامگذاري كردند واو را پابلو ، ديه گوما خوزي سافرانسيسكو، دپاال ، خوان ، نپرموسنو ، كريسپيانودلانستيسما ترينيداد ناميدند . اما پسر جوان چنانچه در ميان اسپانياييها رسم است هم نام پدر وهم نام مادر را پذيرفت وتابلوهاي خود روئيز پيكاسو ، وبعدها با اسم پيكاسو امضاء مي كرد . بسياري از نياكان وي هم از طرف پدري وهم از طرف مادري استعداد هنري داشتند . انگار تمام استعداد ومهارتهاي هنري خانواده ذخيره شده بود تا سرانجام پسردون خوزه بياني نيرومند ومتمركز را بدان بخشد . دون خوزه علاوه بر پابلو پيكاسو داراي دو فرزند ديگر نيز بود يكي لولا وديگري كونچيتا.

پيكاسو كودكي خود را بندري مديترانه اي مالاگا ، در شهري كه به آن شهر آفتاب سوزان وسايه هاي زمهرير معروف بود گذراند . وي از همان كودكي به دنيا آ‎مده بود تا نقاشي كند درست مثل موتزارت كه براي موسيقي به دنيا آمده بود . او مستقيم به سمت هدف خود مي رفت حتي نقل است كه دركودكي كه هنوز بدرستي توان سخن گفتن نداشت كلمه ( پير ) رامرتب به زبان مي آورد اين كلمه در زبان اسپانيايي به معني قلمو مي باشد . او ابتدا به نقاشي از كبوترها و مگسها توجه مي كرد وكمتر به درس ومشق مي پرداخت وهمه چيز را با دقت وتوجه مي نگريست ونقاشي مي كرد .

در سال 1891 او به همراه خانواده اش به شهر كورونا مسافرت كرد . در كورونا آنها زندگي سختي را شروع كردند چرا كه پابلو وپدرش كه در مالاگا سرشناس بوده وهميشه به مسابقات گاوبازي مي رفتند در كورونانه دوستي داشتند . نه خبري از گاو وگاو بازي بود به همين دليل پدر كم كم افسرده و بي‌رمق شد ؛ طوري كه حتي نمي توانست تصوير كبوتري را در ذهن تصور كرده ونقاشي كند ، به همين دليل بعد از چند سال پابلو استعداد خود را بروز داد ونخستين پرده رنگ روغن خود را درنه سالگي ترسيم كرد ومهم آنكه اين يك تصوير از صحنه گاو بازي را نشان مي داد وبعد از آن تشويقهاي والدينش او را به سمت نقاشي سوق داد . او تكاليف مدرسه را به زور انجام مي داد . بعد از آن در سال 1894 پدرش تخته رنگ وقلموهايش را به پابلو داد وفهميده بود كه بعد از پدر مسئوليت سنگيني را بر دوش دارد . در اين زمان او 14 سال داشت در ژوئيه 1895 آنها به مالاگا بازگشتند تا تعطيلات را در وطن بگذرانند . در پايان سپتامبر آنها به بارسلون رفتند . در آنجا دون خوزه به معلمي هنر در مدرسه هنري « لالونخا » گماشته شد اما باز هم لذتي از كار نمي‌برد . تك چهره هايي كه پابلوي جوان از او كشيده تنها اين نكته را به وضوح نشان مي دهد كه اين مرد هيچ سرسازگاري با جهان ندارد .

پابلو براي ورود به لولانخابه رقابت پرداخت ، او تكليفي را كه براي امتحان ورودي بايد ظرف يك ماه انجام مي داد يك روزه تمام كرد وباعث شگفتي معلم ها شد . به اين ترتيب او در سال 1896 وارد مدرسه لولانخاشد . در تابلويي كه وي براي امتحان ورودي كشيد يك مرد برهنه ديده مي شد كه پابلو بدون آنكه هيچ تغييري در آن بدهد دقيقاً همان تصويري را كه ديده بود كشيد . در همان سالها پابلو تصوير آبرنگي از پدر را كشيد كه او را در حالي كه سرش را به دست را ستش تكيه داده بود نشان مي داد . همچنين تصوير ديگري در موزه شهر مالاگا وجود دارد كه با آبزنگ در 1895 توسط وي ترسيم شده در اين تصوير نيز نيم رخ از دون خوزه در حالي كه پتوئي به خود كشيده وشب كلاهي بر سر گذاشته ديده مي شود .

در همان سال پسر جوان با پاستل به نيم رخي از مادرش پرداخت كه مادر ، در آن بلوز سفيد پوشيده است و پدرش كار گاهي شامل يك اطاقي زير شيرواني در كوچه لاپلاتا براي پيكاسوي 15 ساله اجاره كرد .

تصوير علم ونيكوكاري در همين جا نقاشي شد واين عنوان را پدر بر روي تابلوي پابكو گذاشت . اين تصوير پزشك وراحبه‌اي را در كنار يك بيمار عليل نشان مي دهد . پابلو با اين تصوير نخستين شناسائي همگاني را بدست آورد ودر نمايشگاه هنرهاي زيباي مادريد در 1897 نشان شايسته اي دريافت كرد . درهمان سال درماه اكتبر او به تنهايي به مادريد مسافرت كرد . و چيزي نگذشت كه در آكادمي سلطنتي سن فرناندو پذيرفته شد . اما چيزي نگذشت كه از آكادمي و آموزشهاي خشك و ملال آور آنجا خسته شد او بيشتر وقتها به موزه پراد و مي رفت او پس از چندي به علت بيماري به نزد خانواده بازگشت. او كه پيش از اين مزه آزادي را چشيده بود ، كوشش خانواده براي جا انداختن فكر ازدواج با دختر عمويي به سن وسال خود او بي ثمر ماند . پابلو چندان در بارسلون نماند وبه همراه بادوستش پالارس به ارتاد سن خوان در كاتولونيا رفت و بار ديگر سلامتي خود را باز يافت .

در آوريل سال 1898 پيكاسو به بارسلون بازگشت . در آنجا شور و شوق تاثيرهاي نو را جذب كرد و بعد در 15 سالگي به مطالعه بر روي سنتها و نقاشي هاي كشورهاي مختلف پرداخت پيكاسو هر سفارش را بي درنگ قبول مي كرد وتصوير گيري مجلات را به عهده داشت ونخستين طرحهايش در سال 1900 در نشريه Javentut به چاپ رسيد .

او در سال 1904 دوره آبي را به وجود آورد در اين سال به پاريس سفر كرد . بعد از سفر خود با سباستيان خونير هم سفر بود وهمين سفر به ماندگاري هميشگي پيكاسو در پاريس انجاميد .

پيكاسو در پاريس به كارگاهي در خيابان راوين يون كه بعداً به ميدان امل گودوشهرت يافت نقل امكان كرد اين كارگاه كه همه چيز آن زهوار دررفته ونخ نما بود ، قبلاً در اختيار پاكودوريو بود او در آن منزل با فرناند والويه آشنا شد كه بعدها از او در نقاشيهايش استفاده كرد و كارهاي خود را در نمايشگاهها به فروش مي رساند ، سپس با ماكس ژاكوب ، آشنا شد .

پيكاسو در دوره آبيش از گوگن تاثير گرفته و بعد از آثار گوگن در سالن پائيز وهمچنين كارهاي سزان  در سال 1904 وكارهاي ماتيس ودرن بهره فراوان برده وشيوه نقاشي خود را اصلاح كرد .

پيكاسو در سال 1904 با تغييري در كارهاي خود مواجه شد كه بعد از آن در همين سال با پرده دوشيزگان آوينيون توسعه اي بيشتري به اين تغيير داد.

در اواخر 1906 وي پرده دوشيزگان آوينيون را كه از اهميت خاصي در آثار روي برخوردار است به تصوير كشيد . اهميت عمده اين اثر در انحراف وتفاوت كلي وشديد آن نسبت به نقاشي آن زمان است . پيكاسو با ساده سازيهاي خود وبا رفتار هاي كاملاً تازه اش بافضا كه بدون منطق پرسپكتيوي يا رنگي القاء مي شد حتي از سزان وگوگن هم فراتر رفت . در اينجا پيكاسو براي نخستين بار نمايش عيني [1] را رها كرده وبه نمايش ذهني روي آورد . او در اين سالها با براك ، گوگن وماتيس آشنا شد براك وپيكاسو هم گام ودوش به دوش هم كار مي كردن ، ولي وقتي كه براك تابلوي دوشيزگان آوينيون را ديد روي خوشي نشان نداد ودر نقاشيهاي خود به مناظر رو كرد وهمچنين به ساده كردن تصوير اجسام پرداخت به طور مثال : يكي از كارهاي او به نام « خانه ها در لوستاك » مي باشد ، كه در اين كارخانه ها از همه جزئيات حتي درها وپنجره ها پاك شده ، تنه درختان به شكل استوانه هاي ساده و شاخ وبرگها از سطوح بند وصافي تشكيل شده ودرجنب خانه ها سطوح خنثي ومحو هستند .

در سال 1908 ضيافت مشهور پيكاسو به افتخار دنيا بر پاشيد . در سال 1909 او به كارگاه جديدي نقل مكان كرد. در اين سال نخستين نمايشگاه او در آلمان درگالري تا ون ها ورز در شهرمونيخ برگزار شد .

درسال 1910 پيكاسو تك چهره هاي كوبستي كن وايلر  اودوولار را نقاشي كرد . به گفته خود پيكاسو در زمينه كوبيسم مي گويد : كوبيسم همواره در درون مرزهاي نقاشي باقي مي ماند . طراحي با كمپوزسيون ورنگ در كوبيسم به همان معنا وشيوه اي دريافته شده اند كه در هر مكتب نقاشي ديگر آمده و كوبيسم يك نوع هنر انتقالي و آزموني است كه وقتي به بلوغ رسيد نتايج متفاوتي به بار آورد و كوبيسم نه يك بذر ونه يك جنين بلكه پيش از هر چيز هنري است كه بافرم سروكار دارد و همين كه فرم آفريده شد آنگاه ديگر هستي دارد و باسستي خود زندگي مي كند .

پيكاسو در 1909 و 1910 را با فرناند در اسپانيا گذراند .

در سال 1911 اولين نمايشگاه خود را در ايالت متحده آمريكا در گالري فتوسي سشن در نيويورك بر گذار كرد . او در سال 1912 با مارسل امبرت (‌كه بعدها به نام اوا معروف شد ) آشنا شد .آمبرت دوست فرناند وهم دم ماركوسيس مجسمه ساز بود . پيكاسو در همان نخستين نگاه به او دل باخت ودر موقعيتهاي مختلف با آوردن حروف نام اوا گنجاندن عبارت JoaimEva[2] در تابلوهاي نقاشي خود را ابراز كرد .[3]

( در سال 1912-1911 پيكاسو به همراه براك دو اثر را ابداع كرد واين تصاوير را هر كدام از پدرانشان به ارث برده بودند كه پدربراك از نقاشان تزئيني خانه ها بود واز اين روبراك كه نزد پدرفنون نقاشي به شيوه چشم‌فريب[4] از روي سطوح مرمر ، چوب تراش خورده با پارچه آموخته بود اكنون از اين شيوه در كار خود فرا گرفته بود . پيكاسو از تقليد هاي نقاشي شده براك ميان برزد وطرز كاري را پيش گرفت كه از پدر خود فرا گرفته بود. دون خوزه اقدام موقتي بريده هاي كاغذ را روي يك پرده نقاشي در حال كار چسباند تا جلوه هاي تركيبات گوناگون رنگ وفرم را بيازمايد . پيكاسو نيز بريده ها را بر نمي داشت .

بلكه مي گذاشت تا به عنوان اجزاي لاينفك كار باقي بماند . بعد از آن به سرعت فكر استفاده از روزنامه كاغذ ديواري يا هر ماده حاضر و ‎آماده كه مي توانست در خدمت هدف دو گانه تبديل شدن به جزيي از كمپوزسيون وافزودن واقعيت خاص خود به تصوير به كار آيد پيدا شد . در دوره رنسان نقاشان لعاب هايي را كه در سده هاي ميانه بر نقش برجسته هاي زراند ور كشيده مي شد ترك گفته وبر وحدت مواد در سراسر تصوير پاي فشرده بودند تكنيك جديد چسب وكاغذ[5] ثابت كرد كه كشف مهمي است اين شكرد به پيكاسو مدد كرد تا با سرعت بسيار بيشتري كار كند ، گاه تكه هايي از كاغذ‌هاي رنگي يا طرح دار به كارهايش مي چسباند وهر طور كه دلش مي‌خواست جاي آنها را عوض مي كرد در موضوع طبيعت بي جان صندلي حصيري در سالهاي 1912 1911 نخستين تصويري است كه پيكاسو اين شگرد تازه را در آن به كار گرفت . )[6]

در سال 1913 جلوه هاي تك رنگ كوبيسم آغازين به كناري نهاده شد و رنگ وظيفه تازه اي بر عهده گرفت رنگ در مناطق تخت به طور يكنواخت پخش شده وبه روشني مشخص شده و مي‌درخشيد ورابطه اي با امپرسيونيستي نداشت . در خلال سالهاي آغازين كوبيسم پيكاسو خود را يكسره وقف كشفياتي كرد كه به انتزاع انجاميد اما در 1915 از نوع طرحها ونقاشيهاي ابداع كرد كه در آ‎نها بار ديگر استعداد خود را براي بازنهايي قرار دادي نشان داد . در همان زمان آهسته ، آهسته كوبيسم هواخواهاني پيدا كرد از جمله گريس كه او هم در زمينه نقاشي مهارت پيدا كرد و آثاري از خود به جا گذاشت ، كه او بي چون وچرا به جنبش كوبيستي پيوست ودر تكوين وسامان بخشي به كوبيسم تركيبي همراه با پيكاسو وبراك بود .

تابستان 1912 در زندگي پيكاسو به معني يك چرخشگاه بزرگ بود كه تغييرات مهمي را در زندگي وي وارد كرد او از كارگاهش در مونمارتر به كارگاه جديدي در مونپارناس نقل مكان كرد واز فرناند دو رشد وبه گفته خودش ( زيبائي فوق العاده فرناند من را به سوي او مي كشيد ، ولي رفتارش موجب بيزاريم مي شد )[7] . پيكاسو دلباخته مارسل اومبرت بود واين عشق را در دور تابلو در سال 1912 با قرار دادن كلمه JamEva ابراز كرده بود . در دوراني كه او با مارسل زندگي كرد مجموعه اي از تابلوهاي زيبا با كمپزيسيون هماهنگ خلق كرد كه همگي كلمات majolie ( خوشگل من ) را با خود دارند ونشانگر خوشبختي نقاش هستند .

پيكاسو ناگهان از زندگي آزاد و آ‎سوده بوهمي وار احساس بيزاري كرد دلش هواي تنهايي كرده بود و مي خواست با زني كه دوست مي داشت خلوت كند دوستانش بسيار كم اورا مي ديدند . به همين دليل به آوينيون رفتند اما آنجا نيزراحت نبود اين شد كه به سوي سرت رفتند كه براك در آنجا نقاشي مي كرد . براك آرام وكم حرف بود . پيكاسو يك ماهي را آنجا ماند و آنگاه به سرك سور لدوز رفتند وتا اكتبر در آنجا ماندند . در بازگشت به پاريس به منزل جديدي رفتند . يكسال در آنجا ماندند وتصاوير خاكي رنگي نقاشي كرد كه در آنها تكه پاره هايي از مواد به كار گرفت . بيشتر وقتها شن يا خاك اره را با رنگ در مي آميخت تا به يك بافت تجسمي خشن دست يابد ، او بعدها به فرم هاي خود استحكام بيشتري بخشيد . همچنين در طول اين مدت پيكاسو تجربه كسب مي كرد وبه جستجوي راههاي تازه وفرمهاي بياني نو بر مي آمد به همين دليل شيوه نقاشي وي در آن سالها بارها و بارها تغيير كرد .

تا اينجا شيوه هاي سبك مندانه پيكاسو توالي منطقي پيموده بود ومسير پيشرفت او روشن بود اما ناگهان كه تك چهره هاي رئاليستي از ماكس ژاكوب و آمبرو از دلار را در 1915 در ميانه آزمون گريهاي كوبيستي خود نقاشي كرد آن هم درست اندكي پس از آن كه همان مضمون ها را به شيوه هندسي ناب كشيده بود حتي هواخواهان سينه چاك كوبيستي خود را نيز به وحشت انداخت.

او پس از نخستين نمايشگاههايش در آمريكا (نيويورك 1911 ) و انگلستان (لندن 1912) توجه همه را بر انگيخته بود در بهار 1914 پرده اكروبات بازي‌هاي اودر حراجگاه مشهور پاريس (هتل دروا) به مبلغ هنگفت 11500 فرانك به فروش رفت وبه اين ترتيب پيكاسو در 33 سالگي نقاشي مشهور پولساز بود . بسياري از نقاشان بعدها كوبيسم را كنار گذاشتند ، اما پيكاسو ، براك وگريس يا به كارگيري صورت تركيب كوبيسم را تكامل داده وبا بهره جويي دم افزون از رنگهاي روشن ومتنوع به جاي تك رنگهاي پيشين ، كوبيسم را وارد مرحله تازه اي كردند .

از سال 1913 دوره اي در زندگي پيكاسو آغاز شد كه دوره رنجهاي پيكاسو ناميده شد وبا مرگ پدرش در همان سال آغاز شد سپس در دوم اوت 1914 جنگ جهاني اول در گرفت وبا شروع جنگ حلقه بنيان گذاران كوبيسم متلاشي شد بسياري از دوستانش پراكنده شدند . از همه بدتر اينكه در زمستان 1915 اوا كه زن مورد علاقه پيكاسو بود وبه او عشق مي ورزيد به بستر بيماري افتاد و در گذشت وپيكاسو شايد به اين اميد كه جايي بيابد كه او را از خاطرات دردناكش برهاند ، آپارتمان مونپارناس را كه با اوا شريك بود ترك گفت وبه خانه كوچكي در مو نروژ در سه مايلي جنوب پاريس نقل مكان كرد . در همان سالها پيكاسو كه تنها ودرمانده بود شبها به كافه هاي مونپارناس مي رفت ودر بازگشت تا ديروقت در خيابانها پرسه مي زد او در اين پرسه هاي شبانه با اريك ساتي آشنا شد . او آهنگساز بود وبراي گذران زندگي در يك كاباره پيانو مي زد پيكاسو آهنگها وروحيه ساتي را با خود هماهنگ مي ديد به همين ترتيب واز طريق ساتي او با ژان كوكتو آشنا شد او جواني 27 ساله ، شوخ طبع ونكته بين بود وقريحه اي خاص براي نوشتن گفت وشنودهاي درخشان داشت وپيكاسو اورا نيز مانند ساتي هم ذوق وسليقه خود مي دانست . لوكتو چندي بعد پيكاسو را براي طراحي صحنه ولباسهاي باله نو برانگيخت تا با گروهش همكاري كند وبا اين كار بارديگر پيروان كوبيسم را بر آشفتند چرا كه كار كردن يك نقاش براي تاتر كاري ناشايست بود اما پيكاسو مثل هميشه وارسته از عقايد ديگران به طراحي نخستين پيش طرح آغا زكرد ودر فوريه 1917 همراه با كوكتو وساتي به رم رفت . در رم پيكاسو از طرفي به تحسين بازمانده بناهاي قديمي رم مي پرداخت وازطرفي جهان باله را پرجلوه وهيجان انگيز يافت وگذشته از دياگليف پويا وپر جنب وجوش وطراح رقص باله ، لئونيد مانيسن با ايگوراستراوينسكي آهنگساز نيز آشنا شد . او براي رهبري دو باله اي كه براساس موسيقي انقلابي خود او تنظيم شده بود در رم به سر مي برد . پيكاسو واستراوينسكي در رشته هنري خود انگيزه هاي نو ، پرجنب وجوش وزنده عصر خود را به نمايش مي‌گذاشتند . پيكاسو پس از گذشت يك تا دو سال وهمكاري با گروه باله واجراي نمايش جنجالي معركه براي اولين باربا الكا كوكلوا يكي از رقصنده هاي گروه آشنا شد اولگارقصنده خوبي نبود اما اصيل وتربيت يافته بود. او دختر يك ژنرال روسي ، زيبا ، بلند پرواز ، خوش فكر ، مبادي آداب وآشنا به سنتهاي زمانه بود .

در ژوئيه 1918 اولگا وپيكاسو ازدواج كردند . مراسم در كليسا انجام شد و دوستانش ماكس ژاكوب وگيوم اپو لينروژان كوكتر به عنوان شاهد در مراسم شركت كردند . همكاري پيكاسو با باله روسي تا 1924 به درازا كشيد اين همكاري وازدواج بااولگا شيوه زندگي اورا دگرگون كرد مرگ آپولينر دگرگوني را ژفتر كرد چرا كه فقدان آپولينر پيكاسو را از يكي از بهترين دوستي هايش محروم كرد از طرفي ژاكوب هم دست از يهوديت برداشت وبه خدمت صومعه پيوست براك هم با زخم بزرگي در سر ونابينائي موقتي از جنگ برگشته بود و پيكاسو را به علت وقت گذراني با تاتر واشرافيت ريشخند مي كرد . همه اينها باعث شد تا محفل قديمي آنها از هم بپاشند .

در 1920 پيش از همكاري با استراوينسكي در باله پولسينلا، پيكاسو سر خوشي از دينايي كه سرانجام روي صلح را ديده بود دست به نقاشي از عشق ديرينه خود دلقك ، وعشق تازه خود رقصنده زد . در همان سال كار او ثمره گردشهاي ژرف نگرانه در ويرانه هاي رم باستان را در سه سال قبل نشان داد . نئوكلاسيسمي آشكار و روشن از بسياري نقاشي هاي او از جمله زن نشسته (1920) .

در سال 1921 سبك كوبيستي پيكاسو با دو نقاشي بزرگ وهر دو نام سه موسيقي دان به اوج رسيد . هر دو اثر شش فوت بلندي دارند و پيكاسو در نهايت قدرت و چيره دستي هر دو اثر رادر طي تابستان با هم نقاشي كرد .

در فوريه 1921 پيكاسو واولگا صاحب پسري شدند كه نام او را پائو لو گذاشتند . پيكاسو با همه بچه ها مهربان بود او از اين رو تولد نخستين فرزندش او را بسيار شاد كرد . پيكاسو با بچه ها بازي مي كرد و ناگزير ، بچه به صورت مضموني دلخواه براي نقاشي وطراحي در آمد . پيكاسو پسرش را در حال غذا خوردن يا در آغوش مادرش ووقتي بزرگتر شد در هيات يك دلقك نشان مي دهد صفا و آرامش اين تصاوير تضاد جالب توجهي با تنهايي و نا اميدي مادرانه ودوره آبي و صورتي دارد .

در سراسر اين سالها پيكاسو تابستان را در كپ آنتيب (1923) ، ژو آن له پن (26-1924) ، كن (1927) ودينار (1928) گذراند . يك سلسله طبيعت بي‌جان عالي (ميزهايي انباشته از چيزهايي در برابر يك پنجره باز ) ، پرده هايي سرشار از شهر ديگري ، ظرافت وتكاپو آفريد كه صحنه آرايي براي باله مركور (1924) را نيز بايد بر آن افزود . پس از آن پيكاسو حال وهواهاي گوناگوني را از سر گذراند در تصاوير بزرگ در سال 1925 و 1924 به برخي از پيروزيهاي بزرگ خود دست يافت . در اين تصاوير شگردهاي كوبيستي به شيوه اي استادانه به كار گرفته نشده به طوري كه اشياء وسايه هايش در كومپوزسيون هاي هماهنگ بزرگ به هم گره خورده اند واز نظر رنگ وابداع شاعرانه درخشانتر تصوير مشهور سه نوازنده كه تكه هاي هندسي آن مي‌تواند يكي از مشخص  ترين آثار دوره كوبستي شمرده شود در سال 1921 به وجود آمد . بعد در سال 1923 به نظر رسيد كه پيكاسو ناگهان پيكره هاي دوره آبي خود را به ياد آورده در اين دوره دلقكهايي را نقاشي كرد كه به حالت نشسته كلاههايي پهن سه گوش بر سر داشتند .او استحاله هاي خشن اما منظم دوره كوبيستي را يكباره كنار گذاشت وبه جاي كمپوزيسيون هايي كه به دقت تمام با سطوح رنگين ساخته مي شد و پيكاسو در همان زمان آن را به عنوان راه حلي مطمئن پيشنهاد كرده بود اكنون تصاويرش با طراحي فشرده وموجر شناخته مي شد ، او به ناگاه نقاشي تصاويري را آغاز كرد كه ياد آور حال وهواي نخستين سالهاي كار خود وشگرد هاي ناتوراليستي بود از ميان اين كارها دلباختگان (1923) نمونه خوبي است . پيكاسو در همان شيوه با تاكيد مشخص بر طراحي از روي يك عكس تصوير پسرش پائولو را نقاشي كرد ، در اين تصوير رنگ فقط حكم تزئين را دارد اما تنها اندك زماني پيش از اين تصويرهايي چون قرائت (پاستل ) (1921) ، مادرو بچه (رنگ روغن) ، 1921 سه زن در چشمه ( رنگ روغن ) بهار (رنگ روغن) ودو زن در ساحل ( گواش روي چوب ) پيش طرح از پرده صحنه نمايش قطار آبي را كشيد . همه اين تصاوير به شيوه كلاسيك ودقيقاً در سازگاري با قواعد رنسانس تركيب بندي شده بودند .

در ژوئيه 1925 مجله لارو لوسيون سوررئاليست ( انقلاب سوررئاليستي ) به ويراستادي آندره برتون تصوير چند اثر از كارهاي پيكاسو را همراه با نقدي پر شور و حرارت به چاپ رساند يكي از اين تصاوير تابلوي سه رقصنده يكي از آخرين آثار پيكاسو در آن زمان بود . سه رقصنده سر مشق و تمريني به انديشه جوان سوررئاليسم عرضه كرد . در نقاشي هايي كه از سال 1929 به بعد انجام شد هيچ اثري از رويگرداني از خشونت شريرانه تصويرهاي سوررئاليستي خود به دست نمي دهد . شكلهاي در هم غريب كه در همان ساليان پديدار شد ورنگهاي درخشان و پرجلوه آنها نشانه تداوم آن تشنج و تداوم روحي است كه نخستين بار در سال 1927 خود را نشان داد .

زندگي با اولگاوپائولو از نظر رفاه مادي با كمتر مشكلي همراه بود . پيكاسو در كنار همسر خوشبوش خود چهره اي آ‎شنا د رشبهاي اول نمايشگاهها ، او پراها ، تاترها و مجلسهاي رقص خيال انگيز و مجلل بود .

چنانكه پيش بيني مي شد تازه ترين كاوشگريهاي پيكاسو در فرم او را به زمينه مجسمه رهنمود مي كرد دردوره نخستين خيزش سبك كوبيسم پيكاسو بار ديگر دستي در مجسمه سازي آموزيده بود يكي از مجسمه هاي آن زمان يك سرديس زن برنزي (1909) بود كه در آن سطوح با شدت وحدت به برهاي كوچك شكسته وخورده شده بودند .

در زمستان 1931 چهره وطرح صورت هوس انگيز زن جوان ناشناسي ناگهان از پرده هاي نقاشي پيكاسو بر آورد . مدل جديد ونيز معشوقه او دختر آلماني 21 ساله اي به نام ماري ترزوالتر بود ، او به كلي با اولگا تفاوت داشت. ورود ماري ترز به صحنه الهام بخش يك رشته كامل از نقاشيهايي شد كه ماري ترز موضوع آن بود همه رنگ ، طرح ونقاشي در اين تابلو ها به ستايش بي پرده از موي بور ، پوست روشن واندازه درشت بدن ماري ترز مي‌پردازند. تابلوي مورد علاقه پيكاسو ، دختر در برابر آينه مي باشد ، كه سرشار از پيچيده گيهاي ظريف است . بالاخره او در سال 1935 با ماري ترز ازدواج كرده واز او صاحب دختري شد به نام مايا .

پيكاسو تابستان 1932 را در كارگاههاي قلعه بو آژلوكه اتاقهاي سقف بلند آن به صورت كارگاههاي مجسمه سازي در آمده بود سخت كار كرد وماري ترز را به همه سه بعدي تنومند وگوشت آلودش مجسم كرد . چند قالب گچي از بدن ، سر وسينه وسر به تنهايي گرفت بسياري از سرها كارهاي حجيمي كه برخي از آنها شش فوت بلندي داشت بعداً در برنز قالب ريزي شد . سرهاي بعدي با پيشاني پس نشسته با بيني بر آمده وگران كشيده با سادگي كمتر اجرا شدند وتا حدي دگر ديسه اند در برخي ا زسرها چشمها چنان بيرون زده اند كه گوئي بعداً به آنها اضافه شده اند در برخي ديگر چشمها چنان فرور رفته اند كه شكل شكاف مانند دارند . با اين همه بزرگترين سريگانه عشق پيكاسو به مارترزيك رشته اچينگ به نام كارگاه مجسمه ساز پديدار شد.

سالها بود كه پيكاسو باولار قرار داد بسته بود كه براي او تصوير كتاب بكشد ، ولاراز مدتها پيش علاوه بر سوداگرانه آثار هنري به انتشار كتاب نيز مي پرداخت . در يك دوره ده ساله كه در سال 1937 پايان گرفت ، پيكاسو صد گراور ، واچينگ براي ولار فراهم آورد ، كه برخي تك كار وبرخي مجموعه بودند وهمه بر روي هم امروزه به «مجموعه ولار » مشهور است . چالشهاي خاص تكنيك اچينگ از ديگرهاي پيش پيكاسو را برانگيخته بود . چابكي وخطي كه اچينگ مي طلبيد از جواني او را مشغول مي داشت . ودر گذشته گاه گاهي به تجربه گري در اين ابزار بيان پرداخته بود . يك بار نيز در دوره صورتي يك مجموعه چهارده تايي اچينگ از دلقكها وديگر شخصيتهاي سيرك پرداخت . اين كار بيشتر براي چند فرانك پول انجام شده بود . اما حال در كمال كار هنري خود بر آن شد تا هنر ورابطه با ماري ترز را در يك رشته واحد تمثيلي تصوير كند وبراي اين منظور روشني وسادگي خط اچينگي را به كار گرفت ، چيزي نگذشت كه پيكاسو بر پايه همين دستمايه اچنيگ بزرگ نامعمولي به ابعاد 5/19 در 4/271 اينچ به نام Minotouromachy « نبرد مينوتورها » ساخت .

در تابستان 1935 پيكاسو در پاريس اقامت گرفت در عرض 30 سال اخير نخستين بار بود كه چنين كرد . او هفده سال نيز با او لگا زندگي كرده بود واز اين روبحث وجدل درباره جدائي دشوار نمي نمود .

دادخواست طلاقي تنظيم شد اما حكم هيچگاه به طور قطعي اجرا نشد . پيكاسو در سال 1935 براي هميشه اولگا را ترك گفت .اولگا هم پسرش پائولو را برداشت واو را در خانه اي در كوچه يواسي تنها گذاشت .

پيكاسو كه درتلخ ترين وبدترين مرحله زندگي قرار گرفته بود به نوشتن شعر پرداخت ، شايد با اين كار ميخواست به جستجوي شكل تازه اي از بيان بپردازد تا به تلاطمي كه در زندگي اش پيش آمده بود پاسخ دهد ، از اين رو دفترچه كوچكي كه در جيب خود داشت به سورودن اشعار سوررئاليستي پرداخت پيكاسو به طور تحمل ناپذيري تنها بود اين شد كه سرانجام به سابارتس نامه نوشت وا زاو خواست تا به پاريس آيد . سابارتس نه تنها آمد بلكه ساليان دراز در كنار پيكاسو زيست و ، با وفاداري تمام چون منشي ، نگهبان ، همراه ومتعهد او خدمت كرد .

پيكاسو شعرهايش رابه سارباتس نشان داد وبه تشويق او براي ديگران نيز خواند در ميان شنوندگان سوررئاليستها بيش از همه او را تعيد كردند . شعر پيكاسو خودانديخته وخود آگاهانه ازبند قواعد دستور زبان وشكل آزاد بود با اين حال سرشار را از خيال پرتازيهاي اصيل بود يكي از شعرها چنين آغاز مي شد :

رخمي بزن وبكش ، من راهم را مي گشايم ، بوسه اي سوزان مي زنم و  سبك بال از آغوشت گذر مي كنم وبنگر كه زنگها را با چه طنين بلندي به صدا در مي آورم .

چند تايي از شعرهاي پيكاسو در زمستان 1936- 1935 در مجله پورنفوذ « دفترهاي هنر »1در آمد در چنين وضعيتي نيز پيكاسو مشكلات خصوصي خانواده خود را فراموش نكرده وهر كاري كه انجام مي داد او را از مشكلات دور نمي كرد وحتي چيزي غريب بردو سال از رنگ وقلمو خبري نبود ، ماحتي به كار گاهش نيز نمي رفت تا اينكه با پل الوار شاعر سوررئاليست آشنا شد .

 



یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:زندگی نامه یپیکاسو ونقاشی, :: 13:8 ::  نويسنده : MOHSEN

مقدمه

 


نورالدّين عبد الرّحمن جامي (۲۳ شعبان ۸۱۷ – ۱۸ محرم ۸۹۸ ه‍ ق) (۱۸ اوت ۱۴۱۴ – ۱۹ نوامبر ۱۴۹۲م) ملقب به خاتم الشعرا شاعر و عارف بزرگ ايراني در خرجرد جام متولّد شد.

پدرش نظام‌الدّين احمد دشتي مردي فاضل از اهالي دشت اصفهان بود که به علّت ناآرام‌شدن آن منطقه به خراسان کوچ‌کرده و در قصبۀ خرجرد ولايت جام مقيم‌شده بود. جامي مقدّمات ادبيات فارسي و عربي را نزد پدرش آموخت و چون خانواده‌اش شهر هرات را براي اقامت خود برگزيدند، او نيز فرصت‌يافت تا در مدرسه نظاميه هرات که از مراکز علمي معتبر آن زمان بود، مشغول به تحصيل شود و علوم متداول زمان خود را همچون صرف و نحو، منطق،حکمت مشايي، حکمت اشراق، طبيعيات، رياضيات، فقه، اصول، حديث، قرائت، و تفسير به خوبي بياموزد و از محضر استاداني چون خواجه علي سمرقندي و محمّد جاجرمي استفاده‌کند.

در اين دوره بود که جامي با تصوّف آشنا و مجذوب آن شد بطوريکه در حلقه مريدان سعد الدين محمّد کاشغري نقشبندي درآمد و به تدريج چنان به مقام معنوي خود افزود که بعد از مرگ مرشدش (۸۶۰ ه‍ ق برابر با ۱۴۵۵ م) خليفه طريقت نقشبنديه گرديد. پس از گذشت چند سالي جامي راه سمرقند را در پيش گرفت که در سايه حمايت پادشاه علم دوست تيموري الغ بيگ به کانون تجمّع دانشمندان و دانشجويان تبديل شده بود. در سمرقند نيز نورالدّين توانست استادانش را شيفته ذکاوت و دانش خود کند. او که سرودن شعر را در جواني آغاز کرده و در آن شهرتي يافته بود، با تکيه زدن بر مقام ارشاد و به نظم کشيدن تعاليم عرفاني و صوفيانه به محبوبيتي عظيم در ميان اهل دانش و معرفت دست يافت.

جامي به افتادگي و گشاده رويي معروف بود و با اينکه زندگي‌اي بسيار ساده داشت و هيچ گاه مدح زورمندان را نمي‌گفت، شاهان و امرا همواره به او ارادت مي‌‌ورزيدند و خود را مريد او مي‌‌دانستند. جانشينان الغ بيگ خصوصا سلطان حسين بايقرا و امير او عليشير نوايي تا آخر عمر او را محترم مي‌‌داشتند و اوزون حسن آق قويونلو، سلطان محمّد فاتح پادشاه عثماني و ملک الاشراف پادشاه مصر از ارادتمندان او بودند.

جامي سرانجام در سن ۸۱ سالگي در شهر هرات درگذشت. آرامگاه او در حال حاضر معروف به تخت مزار است.

زندگي جامي:

 

 مولانا نورالدين عبدالرحمن بن نظام الدين احمدبن محمد جامي عارف و شاعر و دانشمند جامع و نام آور سده ي نهم هجري و بزرگ ترين استاد سخن پارسي پس از روزگار حافظ و به نظر جماعتي از نويسندگان خاتم شاعران بزرگ پارسي گوي . وي در خرجرد محله اي  از محلات جام که تابع هرات بود متولد شد - 23 شعبان 817 ه.ق و در 18 محرم 898 در هرات در گذشت .

دودمان او از " دشت " که آبادي کوچکي نزديک اصفهان است مي آيد . پدرش نظام الدين احمد بن شمس الدين محمد، آن آبادي را ترک کرد و نزديک هرات اقامت گزيد . در نتيجه براي مدتي در اشعار خود تخلص " دشتي " داشت تا اينکه سرانجام تخلص خود را به " جامي " مبدل ساخت . او خود گفته است که اين تخلص را به دوسبب برگزيده است" نخست براي آنکه زادگاه او جام بود ، دو ديگر آنکه رشحات خامه ي او از جرعه ي جام شيخ الاسلام احمد جام معروف به ژنده پيل سرچشمه دارد :

مولدم جام و رشحه ي قلمم/ جرعه ي جام شيخ الاسلامي است .

لاجرم در جريده ي اشعارم/ به دو معني تخلصم جامي است

با شروع معمولي مطالعات خود، جامي شوق سوزان خود را به عرفان و تصوف دريافت و بنابر اين سعدالدين کاشغري مريد و خليفه ي صوفي معروف بهاءالدين نقشبند را به عنوان رهبر روحاني خود برگزيد. دو تن از مترجمان جامي ؛ عبدالغفور لاري ( که شاگرد جامي بود و به سال 912 در کنار قبر جامي به خاک سپرده شد) و به ويژه وزير و دانشمند مشهور ميرعلي شيرنوايي در خمسة المتحيرين ( وفات 906ه.ق) حوادث او را ذکر کرده اند . گذشته از دو سفر به قصد زيارت يکي به مشهد امام رضا (ع) و ديگري به حجاز و زيارت حرمين(877- که تنها در اين سفر چهار ماهي نزديک بغداد اقامت کرد ؛ دو ماهي در دمشق و تبريز ) جامي بقيه ي عمر خود را به راحتي در هرات زيست و وقت خود را به مطالعات ، سرودن اشعار و رياضت گذرانيد . وي نزد غالب سلاطين زمان خود عزيز بود و در اشعاري که شاعر به نام اين ممدوحان سروده تملق و چاپلوسي نمي کند .

جامي از دانشمنداني است که تحصيلات کلاسيک مرتبي داشته است . نوشته اند وي مقدمات و صرف و نحو را نزد پدرش نظام الدين احمد فراگرفت ، آنگاه تلخيص و شرح مفتاح العلوم سکاکي ( وفات 626ه.ق) و مطول سعد تفتازاني ( وفات 793ه.ق) و حاشيه ي آن را از مولي جنيد اصولي که در فنون عربيت ماهر و مشهور بود فرا گرفت و سپس به درس خواجه علي سمرقندي از شاگردان مير سيد شريف جرجاني حاضر شد و در اندک زماني نزديک چهل روز از وي بي نياز گشت و آنگاه در زمره ي شاگردان مولي شهاب الدين محمد جاجرمي که از مباحثان فاضل زمان خود بود درآمد ، و از او نيز کسب فيض کرد .

پس از گذراندن اين مراحل ، جامي براي مدتي از هرات به سمرقند که در آن زمان به برکت وجود الغ بيگ ميرزا از مراکز علمي بود رفت و آنجا خدمت قاضي زاده ي رومي ( وفات 840 ه.ق) را دريافت .  آن استاد پس از اندک زماني چنان شيفته ي اين دانشجوي مستعد خود شده بود که مي گفت " تا بناي سمرقند است هرگز به جودت طبع و وقت تصرف اين جوان جامي کسي از آب آمويه نگذشته است " . بابر در خاطرات خود مي گويد " جامي در علوم ادبي و عقلي روزگار خويش نظير نداشت " . سلطان محمد ثاني ( وفات 1481م ) کوشيد تا او را به استانبول بکشاند ؛ سلطان بايزيد ثاني ( خلاف از 886تا 918ه.ق) نيز دو نامه براي او فرستاده است [ منشآت، فريدون بيگ،4/1- 361ترکيه ] و نيز تأثير او در ادبيات عثماني مورد بررسي قرار گرفته است [ گيب، شعر عثماني ، 2/صفحات 7 و مابعد]. دولتشاه مي گويد : جامي در اواخر عمر مشاعر خود را از دست داد ولي امير علي شير و ديگران در اين باره چيزي ننوشته اند و لذا بايد قول دولتشاه را با احتياط تلقي کرد .

جامي داماد سعدالدين کاشغري بود، سه تن از فرزندانش در طفوليت و چهارمي که مانند پدر فاضل و عارف بود، موسوم به ضياءالدين يوسف( وفاتت 823ه.ق) در دوران جواني در گذشتند . چنانکه گفتيم جامي سرانجام در هرات وفات يافت و بايقرا مراسم تشييع او را در غايت شکوه و جلال به جاي آورد .جامي نويسنده و دانشمندي پرکار بود و آثار متعددي به نظم و نثر دارد . وي نزد شيعه مطعون و به تسنن و تعصب در آن منسوب بوده است و به ويژه اعتقاد او به اينکه ابوطالب پدر حضرت علي (ع) کافر از دنيا رفت( در اين باب او از ابن عربي متأثر بوده است ) و همين امر سلاطين صفويه را به دشمني شديد با او وا داشت . چنانکه گويند شاه اسمعيل اول ، پس از تسخير هرات دستور داد که قبر او را نبش کردند ولي جر چند استخوان چيزي نيافتند ولي شاه دستور داد که هر جا نام جامي در کتابي ديده شود آن را به " خامي " مبدل کنند [ " مقاله " علامه ي مرحوم محمد قزويني در پايان کتاب جامي نوشته ي مرحوم استاد علي اصغر حکمت، 395- 407، انتشارات طوس 1363 ه.ش ]ديوانش مشتمل بر قصايد ، مثنويات، غزليات ، مقطعيات و رباعيات است و در اواخر عمر ظاهراً به تقليد از امير خسرو دهلوي آن را با آرايش جديدي در سه قسمت مدون کرد ( 896 ه.ق ) فاتحة الشباب ، واسطة العقد و خاتمة الحيوة که به ترتيب مشتمل بر اشعار دوران جواني ، ميانسالي و پايان زندگاني اوست .

اثر منظوم ديگر او هفت مثنوي معروف به هفت اورنگ است که عبارت است از " سلسلة الذهب " که آن را به سلطان حسين بايقرا تقديم کرده و جامي آن را در فاصله ي جلوس اين سلطان به تخت و سفر به حجاز خود سروده است ( 873-877 ه.ق ) ؛ "سلامان و ابسال" که به 885 به پايان برده و به يعقوب آق قويونلو تقديم داشته و آن افسانه اي رمزي است که به تعبير خواجه نصير " مراتب گوناگون عقل را تعريف مي کند" و فتيز جرالد و آربري به انگليسي ترجمه کرده اند .

" تحفة الاحرار " " سبحة الابرار" " يوسف و زليخا" " ليلي و مجنون" و " خردنامه ي اسکندري " . وي در سرودن مثنوي به سنايي و نظامي در قصيده  به ويژه به خاقاني و در مطالب عرفاني به عطار توجه داشته است . از آثار منثور او اشعة اللمعات، بهارستان، نفحات الانس ، شواهد النبوه ، لوايح و لوامع است . کتاب معروف در صرف عربي معروف به شرح جامي نيز از اوست .[ هدايت ، رياض العارفين ، 79-80، دايرةالمعارف اسلام( انگليسي ) 2/422 چاپ جديد مقاله ي هوارت - ماسه] .

جامي از باب قدرتي که در شرح معضلات و مشف مشکلات تصوف و عرفان به نظم دلپذير و روان و نثري عالمانه ، فصيح و غلطان داشت و عرفان ايراني - اسلامي را که در عهد وي به ضعف و ابتذال ميگراييد .

 پايه و اساسي عالمانه بخشيد ، و از اين راه توانست در صف بزرگ ترين مولفان و شاعران عرفان مسلک پارسي گوي جاي گيرد. اما با اين همه مراتب که در عرفان داشت هيچ گاه بساط ارشاد نگسترد.  بلکه از اين امر گريزان بود و پيوسته مي گفت " تحمل بار شيخي را ندارم " و لذا با ياران و دوستان خود به سادگي مي زيست و معتقد که از راه معاشرت و مجالست اصلاح حال ارباب طلب آسان ترميسر مي گردد" هيچ کرامتبه از آن نيست که فقيري را در صحبت دولتمندي (= عارف بالغي ) جذبه اي دست دهد و زماني از خود واردهد "[ حکمت، جامي ،155]جامي، در عرفان اگر چه نقشبندي است ، ولي در اصول نظري پيرو شيخ اکبر محيي الدين ابن عربي است و کتاب وي لوايح بياني از مذهب وحدت وجود است . وي در مقدمه بيان مي کند که اين مذهب نتيجه ي مواجيد صوفيانه چندين عارف بزرگ است ولي نقش او صرفاً نقش يک شارح و مفسر است زيرا هيچ گونه مواجيد صوفيانه نيافته و تجربه نکرده است .

 وي تنها آنچه را که ديگران تجربه کرده اند مستقيماً به عبارت در آورده است [ لوايح ، 5-6 ، هند ] .بيان او از اين نظريه با تعريف منطقي واژه ي " وجود" دنبال مي شود . وجود ( يا هستي ) گاهي به عنوان يک مفهوم کلي به کار مي رود که در منطق آن را " معقول ثاني" مي نامند و هيچ گونه تقرر عيني ممائل با آن مفهوم ندارد و تنها خود را در ذهن با ماهيت يک شيء پيوند مي کند . با در نظر گرفتن وجود در اين معني منتقدان چندي درباره ي بيان ابن عربي که مي گويد خدا وجود مطلق است اشکال وارد کرده اند . به نظر آنان ، وجود مجردي را که هيچ گونه واقعيت ( يا تقرر) عيني ندارد نمي توان گفت که منشأ واقعيت خارجي باشد . بنابراين ، جامي مي کوشد با گفتن اين نکته که وجود يا هستي معناي ديگري دارد ، از ابن عربي دفاع کند . زماني که وحدت وجوديان واژه ي " وجود " را به کار مي برند به واقعيت ( يا حقيقتي) اشاره مي کنند که ذاتاً وجود دارد و هستي موجودات ديگر مبتني بر وجود اوست . در حقيقت هيچ چيزي جز او وجود ندارد و همه ي موجودات عيني حالات او هستند . ولي به نظر جامي درستي اين بيان به اندازه اي که از طريق وجدان و اشراق تحقق مي يابد از طريق عقل نمي يابد . وجود مطلق خدا خوانده مي شود که منشأ موجودات و در همان حال برتر از هر گونه کثرت است . او از همه ي تجليات و مظاهر برتر است و ناشناختني .[ لوايح،13،14] .

 خدا باطن عالم است ، پيش از تجلي عالم خدا بود و هم او پس از تجلي با عالم ممائل است [ لايحه ي 25 ] " در واقع حقيقت يکي است و جنبه هاي دوگانه ي خدا و عالم تنها اره هاي نگرش ما به آن است " طبيعت اشياء در عالم در ارتباط با مطلق مانند حالاتي است که جامي به تبعيت از ابن عربي شؤون مي خواند که به خودي خود وجود و عينيت ندارند و تنها نعوت وجود واحدند . اين شؤون در مطلق منطوي اند همچنان که کيفيات در جوهري حلول مي کنند يا مانند لاحقي است از سابقي مانند نيم ، يک سوم ، يک چهارم و اعداد کسري ديگر که به عدد صحيح مربوط اند: اين اعداد کسري بالقوه در عدد صحيح داخل اند و تنها زماني که تکرار مي شوند صريح و کلي مي شوند . روشن است که مفهوم خلقت چنانکه عامه آن را در مي يابند نامربوط و خطاست . خلقت به معني کلامي آن فعليت پذيري قواي مکنونه ي خالق نيست، بلکه عبارت از تولد افرادي و اشيايي است که ، هر چند هستي خود را از اين مأخذ مي يابند با اين همه تا حدودي از عدم تعيين و اختيار برخوردارند . به نظر جامي خالق و مخلوقات دو جنبه از يک حقيقت است [ لايحه ي 19] اين تعيين ذهني ، از لحاظ جامي دو مرتبه دارد . در مرتبه ي نخستين که مرتبه ي علمي خوانده مي شود، اين موجودات در علم الهي به صورت اعيان ثابته ظاهر مي شوند . درمرتبه ي دوم که آن را مرتبه ي عين يا مرتبه ي جهان مادي مي خوانند ، موجودات صفات و خواص وجود عيني (= خارجي ) را کسب مي کنند. " حاصل آنکه ، در جهان خارجي جز يک حقيقت وجود ندارد که به حساب ملبس شدن به شؤون و صفات مختلف ، کثير و متعدد مي نمايد " . ذات صرف و بسيط هيچ گونه تعينات ندارد و برتر از تقسيمات اسماء و صفات و نسب است تنها زماني که ذات به مرحله ي تجلي مي آيد صفاتي مانند علم، نور، وجود ظهور مي يابند . ذات برتر از همه ي تعينات است ولي تنها زماني که خدا از طريق عقل محدود انساني لحاظ شود . گويند او داراي صفات است .

جامي به پيروي از ابن عربي نظريه ي صفات اشاعره را که بنا بر آن صفات در ذات خدا موجودند و با آن مساوق اند و در عين حال نه با او مماثلند و نه مخالف ، رد مي کند . در لايحه ي پانزدهم بيان مي دارد که صفات در ذهن غير از ذات است ، ولي در عين و عالم خارج با او مماثل است ( عين صفات ذات هستند) خدا به صفت علم عالم است ، به صفت قدرت قادر است . به صفت اراده فعال است و بر اين قياس . شکي نيست که چون صفات با توجه به محتواي آنها با همديگر اختلاف دارد همين طور با ذات نيز اختلاف دارند . ولي در عالم واقع همه با ذات مماثل اند بدين معني که در ذات اوهيچ گونه کثرت هستي وجود ندارد و حقيقت نهايي يعني خدا مأخذ همه چيز است . او چنان واحدي است که کثرت او را متأثر نمي تواند بکند . ولي چون او خود را در صور و شؤون کثرت متجلي مي سازد ، به نظر کثرت مي رسد . با اين همه اين تقسيمات واحد و کثير تنها ذهني است و خدا و عالم دو جنبه از يک حقيقت اند و " عالم ظهور خارجي خداست و خدا( حقيقت ) باطني عالم است . پيش از تجلي عالم خدا بود و خدا پس از تجلي با عالم مماثل است "[ لايحه ي 18 ]

حق ، به عنوان ذات در فراسوي همه ي معرفت ( بشري ) است ، نه وحي و نه عقل مي تواند کسي را در فهم آن ياري بکند . هيچ ولي عارف نمي تواند ادعا بکند که قادر است او را بدين صفت تجربه کند " برترين تعين او فقدان همه تعينات است و پايان همه ي معرفت درباره ي او حيراني است "[ لايحه  ي24 ] .

 نخستين مرتبه ي هبوط احديت است که يک واحد ساده و عاري از همه ي شؤون و روابط است . وقتي (وجود) با اين شؤون محدود و مشروط گشت آن را واحديت خوانند که در آنجا حق بوسيله ي تجلي و جز آن تعين مي يابد . در اين مرتبه است که او صفات خالق و حافظ به خود مي گيرد و با حيات ، علم و اراده مشخص مي گردد . نيز درست در همين مرتبه است که موجودات نخستين بار به عنوان اعيان علم الهي در ذهن او ظاهر مي شوند ، ولي مايه ي کثرت در واحد نمي شوند . در يک مرتبه ي بعدي اين اعيان علم الهي جامه ي هستي مي پوشند و تکثر مي يابند . همه ي آنها در مراتب مختلف برخي از اسماء و صفات را متجلي مي سازند . انسان هاي کامل مانند انبيا به تنهايي همه ي اين اسماء و صفات را منعکس مي سازند [ لايحه ي 17 نيز 24 ] ولي عليرغم همه ي اين تجليات و انشقاق هاي واحد در کثرت ، وحدت همچنان دست نخورده باقي مي ماند . اين امر در ذات يا صفات هيچ تغييري پديد نمي آورد " هر چند نور آفتاب در يک زمان، روشن و تيره هر دو را روشن مي گرداند با اين همه تغييري در صفاي نور آن پديد نمي آيد "[ لايحه ي 20]

اگر يک ذات در همه ي موجودات مندرج شده است ، حضور او در آنها به اين معني نيست که همه ي اشياء از اين نظر برابرند . زيرا بر پايه ي نيروي پذيرندگي هر يک از اين اشياء اختلافاتي در مراتب وجود دارد . شکي نيست که خدا و عالم دو جنبه از حق است . با اين همه خدا خداست و عالم عالَم " هر مرتبه اي از وجود بنابر منزلت آن تعين شده است . اگر اين اختلاف را ناديده بينگاري کافر شوي "[ لايحه ي 23 ]

جامي در اخلاق سنت مرسوم وحدت وجودي را دنبال مي کند و از مذهب جبرمطلق دفاع مي کند . چون خدا ذات يا جوهر همه ي اشياء و جنبه ي باطني عالم است همه ي افعالي که معمولاً به انسان نسبت داده مي شود در حقيقت بهتر است که به حق نسبت داده شود . ولي اگر انسان اين چنين مجبور است ، مسأله شر چه مي شود؟ جامي در اين جا بار ديگر از ابن عربي پيروي مي کند . او مي گويد اين درست است که همه ي افعال آدميان از آن خداست . با اين همه براي ما سزاوار نيست و گناه را به خدا نسبت دهيم ( گناه اگر چه نبود اختيار ما حافظ/ تو در طريق ادب باش و گو گناه من است ) زيرا وجود از آن حيث که وجود است خير مطلق است ، بنابراين به نظر او شر محتواي معلومي ندارد و امري عدمي است ( به تعبير حکماي اسلامي " الشرور اعدام " ) و تنها برخي چيزها را که بايد مي داشت فاقد است براي مثال ؛ سرما را در نظر بگيريد ، چيزي به عنوان شر در آن وجود ندارد ولي در ارتباط با ميوه ها که از رسيدن آنها جلوگيري مي کند شر به حساب مي آيد [ لايحه ي 7 و لايحه ي 8 ]

هدف نهايي انسان تنها نبايد فاقد فناء يعني به يک سو نهادن آگاهي باشد . بلکه فناي فناء بايد باشد ، يعني به يک سو نهادن شعور به اينکه به حال فنا رسيده است . در همين مرتبه ، فرد نه تنها شعور ذات ( خود آگاهي ) خويش را از دست مي دهد بلکه آگاهي از " ناخودآگاهي خود" را نيز از دست مي دهد . پس از اين نظر جامي ، ايمان ، دين ، عقيده يا کشف ( معرفت و مواجيد صوفيانه) همه بي معني مي شوند .

۩ عارفانه ها

۞ اي در اين کاخ اماني (= آرزوها، کنايه از دنياست ) به غم و شادي بند / بنده ي نفس خودي دعوي آزادي چند؟

۞ پيش دانا چه بود ملک همه دنيا؟ هيچ/لاف دانش چه زني اي که به هيچي خرسند

۞ سنگ آزار مزن بر دل ارباب صفا/ کآمد آسان شکن شيشه و مشکل پيوند

مي گويند شيخ نورالدين عبدالرحمن جامي روزي از شهري مي گذشت. مردي را ديد که در گوشه بازاري ايستاده و شعري از اشعار او را مي خواند.  خوشحال شد و ميان مردم ايستاد و شعر را تا آخر شنيد.  چون شعر به اتمام رسيد، جامي نزديک آن مرد رفت و پرسيد:  آيا مي داني شعري را که خواندي از کيست؟

مرد گفت:  البته که شعر از شيخ نورالدين عبدالرحمن جامي است.

جامي با قلب لبريز از شادي پرسيد :  آيا تو جامي را مي شناسي؟

مرد با طمطراق گفت:  چگونه خود را نمي شناسم؟  من خود شيخ نور الدين عبدالرحمن جامي هستم!

جامي متاثر شد، سکوت کرد، فورا از آن شهر رخت سفربست و با خود ميگفت: شعر دزدي بسيارديده بودم، شاعر دزدي نشنيده بودم. اين شهري است که در آن شاعر را نيزمي دزدند!

 

آثار جامي

از جامي ده‌ها کتاب و رساله از نظم و نثر به زبان‌هاي فارسي و عربي به يادگار مانده است

۱- آثار منظوم: جامي اشعار خود را در دو مجموعه بزرگ گردآوري کرده است:

·    ديوان‌هاي سه گانه شامل قصايد و غزليات و مقطعات و رباعيات

جامي ديوان خود را در اواخر عمر به تقليد از امير خسرو دهلوي در سه قسمت زير مدون نمود:

الف) فاتحة الشباب (دوران جواني)

ب) واسطة العقد (اواسط زندگي)

ج) خاتمة الحياة (اواخر حيات)

·                     هفت اورنگ که خود مشتمل بر هفت کتاب در غالب مثنوي است.

۲- آثار منثور: که برخي از آنان عبارت‌اند از: بهارستان، رساله وحدت وجود، شرح مثنوي